❪🌿🚚❫
«أنتَ المَفزَعُ فِی المُلِمّات»
و #تـو پناهی در هر پیشامدِ بَد🌱
لازم نیست بدانید که خدا چطور میخواهد مشکلاتِ شما را حل کند، این مسئولیتِ اوست، کارِ شما نیست!
کارِ شما این است که به او اعتماد کنید و آن موقعیت را به خدا بسپارید🧡
7.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶این پرچم افتادنی نیست، صاحب دارد...
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌊
دارم غم جان و دل بیمار
و در این حال.
آنکس کندم
عیب که
بیمار ندارد
✍🏻 #سلمان_ساوجی
🍃
زندگی یاد گرفتنیست بانو🌱
•┄┄┅┄✧🌸✧┄┅┄┄• • #عشـــق_زلــزلـــه 💕 • • #Part97 گلدون رو با دلخوری کوبیدم وسط میز و روم و برگردون
•┄┄┅┄✧🌸✧┄┅┄┄•
• #عشـــق_زلــزلـــه 💕 •
• #Part98
از هیچی بهتره. باز خداروشکر با ۲۷ سال سن مثل چغندر هنوز عاشق کسی نشده. مخصوصا با اون فامیل های رنگ و وارنگش که دل دخترارو هم میبرن چه برسه به پسرا.
خدایا کمکم کن عاشقش کنم عاشق خودم. گارسون غذاها رو آورد. ساکت به هم چشم دوختیم تا کارش تموم شد و رفت.
- اول ناخنک میزنی یا آخر؟
خندم گرفت گفتم: حالا بخور. آخر.
فکرم مشغول شده بود. پس عشقم یک طرفه بود. این که تو این همه سال رفت و آمد عاشق من نشده رو چطور باید عاشقش کنم؟؟ نکنه منو به چشم خواهر نداشتش میبینه یا از امیر حافظ میترسه؟
- نازی چرا نمیخوری؟
- ها؟ چرا میخورم.
- چند وقته خیلی ضعیف شدی. افکار بچگانه رو بزار کنار. مثل قبل بگو و بخند و بخور.
وای خدای من! به عشقم میگه افکار بچه گونه. ولی این خوبه که حواسش به همه چی من هست. چند تا قاشق خوردم. سیر شدم.
یعنی فکرم انقدر مشغول بود که اشتهام رفت. با یه حرکت بشقاب من رو از جلوم برداشت و
بشقاب خودش رو گذاشت جلوم و با تحکم گفت: بخور. تو فکرهم نرو.
به چشماش نگاه کردم. جدی بود. برعکس چند دقیقه پیش که نگاهش پر از شیطنت بود. شونه هامو بالا انداختم .
-بخور.
خودم رو لوس کردم و گفتم: چشم بد اخلاق.
و شروع کردم به خوردن. اونم شروع کرد به خوردن غذای من باقاشق من. به روی خودم نیاوردم.
گفتم :خوشمزه است.
- نوش جونت.
اشتهام باز شد.
•┄┄┅┄✧🌸✧┄┅┄┄•
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ
〈𝚓𝚘𝚒𝚗→@Eshgh_zelzeleh🕊〉