آیا می دانید، چرا خوشبخت بودن
مشکل است؟
چون از رها کردن چیزهایی که باعث
غمگینی ما می شود سر باز می
زنیم، چون کلید خوشبختی خودمان را
در جیب دیگران میبینیم و باور نداریم
که خوشبختی مان در دستان خودمان
است...
کلید خوشبختی درک این واقعیت است
که آنچه برای شما رخ می دهد مهم
نیست بلکه چگونگی عکس العمل و
پاسخ شما به اتفاقات زندگی مهم
است.
خوشبخت کسی نیست که مشکلی
ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش
مشکلی ندارد...
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفاوت #نیاز و #توقع در فرزند
🌱دکتر_سعید_عزیزی🌱
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
حسرت
روزی پسر بچهای در خیابان سکهای یک سنتی پیدا کرد.
او از پیدا کردن این پول، آن هم بدون هیچ زحمتی، خیلی ذوق زده شد.
این تجربه باعث شد که بقیه روزها هم با چشمهای باز، سرش را بهدنبال گنج به سمت پایین بگیرد!
او در طول زندگی، ۲۹۶ سکه ۱ سنتی، ۴۸ سکه ۵ سنتی، ۱۹ سکه ۱۰ سنتی، ۱۶ سکه ۲۵ سنتی، ۲ سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده ۱ دلاری پیدا کرد؛ یعنی در مجموع ۱۳ دلار و ۲۶ سنت.
در برابر به دست آوردن این ۱۳ دلار و ۲۶ سنت، او زیبایی دل انگیز ۳۱۳۹۱ طلوع خورشید، درخشش ۱۳۷ رنگینکمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد.
او هیچگاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان، در حالیکه از شکلی به شکل دیگر در میآمدند، ندید.
پرندگان در حال پرواز، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزئی از خاطرات او نشد…“
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا کارکردن در خانه وظیفه زن است؟!⁉️
🌱خانه_داری🌱
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
📗#داستان
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.
ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟
استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتى خداوند تو را
تا لبهی پرتگاه مشكلات سوق میدهـد؛
تماماً به او اعتماد كن. زيرا
دو چيز ممكن است اتفاق بيفتد:
يا خودش تو را میان زمين و آسمان مى گيرد و يا پرواز كردن را به تو ياد خواهد داد!
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
#مجله_نایت
چطوری خودم حالم رو بهتر کنم؟
خشم = ورزش کن
حسادت = روی منحصر به فرد بودنت تمرکز کن.
اضطراب = ذهن آگاهی رو تمرین کن.
دلخوری = دیدگاه منطقیت رو گسترش بده.
خستگی = گوشی رو خاموش کن و بخواب.
بی انگیزگی = دوش بگیر؛ تمام حواست رو درگیر کن.
شک به خود = بنویس؛ بذار احساست بیاد روی کاغذ.
افسردگی = در طبیعت قدم بزن و با دوستان وقت بگذرون.
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
بچه ای که دعوا نمیکنه مشکل داره
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
#مجله_نایت
چطوری خودم حالم رو بهتر کنم؟
خشم = ورزش کن
حسادت = روی منحصر به فرد بودنت تمرکز کن.
اضطراب = ذهن آگاهی رو تمرین کن.
دلخوری = دیدگاه منطقیت رو گسترش بده.
خستگی = گوشی رو خاموش کن و بخواب.
بی انگیزگی = دوش بگیر؛ تمام حواست رو درگیر کن.
شک به خود = بنویس؛ بذار احساست بیاد روی کاغذ.
افسردگی = در طبیعت قدم بزن و با دوستان وقت بگذرون.
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
02 Soothing Soul.mp3
5.03M
#موسیقی_بیکلام
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
📗#داستان
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.
ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟
استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751