eitaa logo
ستاد یادواره شهدای مشکین دشت
419 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
45 فایل
کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت به‌منظور ترویج فرهنگ ایثار ،شهادت و بزرگداشت اقدامات ارزنده ۱۰۳ شهید گرانقدر و ۸ شهید گمنام شهر مشکین دشت تاسیس شده است. ادمین کانال: @L_a_110 لینک کانال: @yadvare_shohada_meshkindasht
مشاهده در ایتا
دانلود
•﷽• من سجده به خاڪ جمڪران می‌خواهم از یوسف گمگشته نشان می‌خواهم فریاد و فغان،از غم تنها بودن من مهدی صاحب الزمان می‌خواهم ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @yadvare_shohada_mishkindasht
کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام جناب آقای حاج محمد خرمی نژاد اندوه از دست دادن عزیزان چنان تلخ است که هیچ عبارتی را در این مقام یارای مرهم نهادن نیست. تنها یاد خداست که میتواند دل های پر درد را تسلی بخشد. ▪️بدینوسیله درگذشت پدر خانم گرامیتان را به شما و خانواده محترم صمیمانه تسلیت گفته، برای تمامی بازماندگان صبری جمیل و برای آن مرحوم رحمت بی کران الهی را آرزو داریم. ▪️امید که روح آن مرحوم آسوده و خرسند در حریم امن الهی آرام گیرد. ▪️✍ ستاد یادواره شهدای شهر مشکین دشت @yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┈••✾❀◼❀✾••┈┈• ، رمزِ کرامت است! و کرامت، رمزِ عزّت ... ادب در برابر ولایت، انسان را تا اوجِ قلّه‌ی کرامت، صعود می‌دهد! همانجا که آنقدر عزیز می‌شوی؛ که خداوند، فرزندانِ ناموسِ آسمان را به دستانِ تو می‌سپارد! سلام‌الله‌علیها @yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ حضرت ام البنین چه نیت هایی کرده بود که خدا چنین فرزندانی بهش داد...؟ استاد پناهیان @yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|اُم‌ّ الْبَنینْ ... مڪتبی‌ست کہ انعکاسِ اندیشه‌هایش در عمقِ جانِ مادرانی به بارنشست؛کہ دست شُستن از جگرگوشه‌هایشان را از همان ابتدا آموختند! و امروز به مدد همان مادرانه‌ها،دنیا به حیاتی‌ترین روزهای خود نزدیک می‌شود🖤 @yadvare_shohada_mishkindasht
حضرت فاطمه ام البنین سلام الله علیها... تمامِ هَمش، امام زمانش بود! تمام فرزندانش را امام زمانی تربیت کرد... هر چه داشت در راه حجت زمانش ایثار کرد🥀🥀 اگر امروز بود مهدیِ حسین علیهما السلام را یاری می‌کرد.. و تمام پیام ام البنین سلام الله علیها به ما این است فرزندانتان را برای یاری امام زمان تربیت کنید که عبادت و افتخاری از این بالاتر در عالم هستی نیست @yadvare_shohada_mishkindasht
رسیدن به خدا چه زیباست و شهدا چقدر خاکی شدند که خدا برای دیدارشان بی تاب شد!   🌷شهیدبهمنی وند 🌷 📎سلام ، صبـحتون شهــدایـی 🌺 @yadvare_shohada_mishkindasht
🍃🌸 🌸🍃 80 ڪلام حق امروز هدیہ به روح:شهید بهمنی وند @yadvare_shohada_mishkindasht
قرار‌نبود دوری‌ما‌اینقد‌طول‌بڪشه‌... ... @yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنان که قلبشان زتو رخصت گرفته بود سربندشان به نام تو زینت گرفته بود از لحظه ای بگو که شلمچه غرور داشت صدها محب فاطمه درآن حضور داشت ┈••✾❀•🌸•❀✾••┈• کاروان راهیان نور مشکین دشت سال ۱۳۹۸ @yadvare_shohada_mishkindasht
✍️ 💠 از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهان‌کاری نداشت که با نمک لحنش پاسخ داد :«داداش من دارم میرم تو راحت حرفاتو بزنی، تو کجا می‌خوای بیای؟» از صراحت شوخ ابوالفضل اینبار من هم به خنده افتادم و خنده بی‌صدایم مقاومت مصطفی را شکست که بی‌هیچ حرفی سر جایش نشست و می‌دیدم زیر پرده‌ای از خنده، نگاهش می‌درخشد و به‌نرمی می‌لرزد. 💠 مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل به‌زحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت. باران به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم و او ساده شروع کرد :«شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح می‌کردم.» 💠 و من از همان سحر منتظر بودم حرفی بزند و امشب قسمت شده بود شرح را بشنوم که لحنش هم مثل دلش برایم لرزید :«چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.» نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد و من در برابر اینهمه احساسش کلمه کم آورده بودم که با آهنگ آرمشبخش صدایش جانم را نوازش داد :«همونجوری که این مدت بهم اعتماد کردید، می‌تونید تا آخر عمر بهم کنید؟» 💠 طعم به کام دلم به‌قدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم و او از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین لب‌هایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت. در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم که چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر در زینبیه عقد کردیم. 💠 کنارم که نشست گرمای شانه‌هایش را حس کردم و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در بلند شده بود که دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین را خرج کرد :«باورم نمیشه دستت رو گرفتم!» از حرارت لمس احساسش، گرمای در تمام رگ‌هایم دوید و نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم که ضربه‌ای شیشه‌های اتاق را در هم شکست. 💠 مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانه‌هایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم. بدن‌مان بین پایه‌های صندلی و میز شیشه‌ای سفره مانده بود، تمام تنم میان دستانش از ترس می‌لرزید و همچنان رگبار به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره می‌خورد. 💠 ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد را می‌شنیدم :«از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!» مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم می‌کرد :«زینب حالت خوبه؟» زبانم به سقف دهانم چسبیده و او می‌خواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد. خمیده وارد اتاق شده بود و شانه‌هایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید. 💠 مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجره‌های بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را می‌کوبید که جیغم در گلو خفه شد. مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر گوشه یکی از اتا‌ق‌ها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید. 💠 مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی هراسان دنبال اسلحه‌ای می‌گشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که ابوالفضل فریاد کشید :«این بی‌شرف‌ها دارن با و دوشکا می‌زنن، ما با کلت چی‌کار می‌خوایم بکنیم؟» روحانی مسئول دفتر تلاش می‌کرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجره‌های دفتر را به رگبار بسته بودند. 💠 مصطفی از کنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنه‌ای دید که لب‌هایش سفید شد، به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد :«اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟» من نمی‌دانستم اما ظاهراً این کار در جنگ شهری عادت شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند :«می‌خوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!» 💠 و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشی‌گری ناگهانی‌شان را تحلیل کرد :«هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم ایران می‌بینن! دستشون به نمی‌رسه، دفترش رو می‌کوبن!» سرسام مسلسل‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شد، می‌ترسیدم به دفتر حمله کنند و تنها جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم می‌لرزیدم. 💠 چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته و گونه‌های مصطفی از همسر جوانش گُر گرفته بود که سرگردان دور خودش می‌چرخید. از صحبت‌های درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خوانده‌اند که یکی‌شان با تماس گرفت و صدایش را بلند کرد :«ما ده دیقه دیگه بیشتر نمی‌تونیم کنیم!»... @yadvare_shohada_mishkindasht
خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم.   🌷شهیدصحبت الله احمدی 🌷 📎سلام ، صبـحتون شهــدایـی 🌺 @yadvare_shohada_mishkindasht
🍃🌸 🌸🍃 81 ڪلام حق امروز هدیہ به روح:شهید صحبت الله احمدی @yadvare_shohada_mishkindasht
عاقبتـــــ مقلدان خمینے😎 جـــــز شهادتـــــ نیستـــــ!!🕊 @yadvare_shohada_mishkindasht
دفاع مقدس، شهدا و انقلاب اسلامی ✅ برخی از رویداد‌های مهم مطابق تقویم هجری شمسی (۹ نهم بهمن) 👇 🔹 عقب نشینی دولت غیرقانونی بختیار پس از تحصن روحانیون مبارز در دانشگاه تهران و راهپیمایی عظیم ۲۸ صفر در سراسر کشور (۱۳۵۷ ه.ش.). 👈 بازگشایی فرودگاه مهرآباد و سایر فرودگاه های کشور برای ورود حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) 🌺 👈 اعلام ۱۲ بهمن به عنوان زمان حضور حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) 🌺 در کشور توسط کمیته استقبال از حضرت امام 🔹 كارتر حدود سه ماه بعد از تسخیر لانه جاسوسی گفت (۱۳۵۸ ه.ش.): 👈 آمريكا حاضر به هرگونه كمكی به ايران در شرايط بحرانی است. 🔹 شهادت سردار رشید سپاه اسلام، سردار سرلشکر پاسدار، شهید 🌷 (غلامحسین افشردی) «جانشین فرمانده یگان زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» و سردار سرلشکر پاسدار، شهید 🌷 «فرمانده قرارگاه کربلا» در حین شناسایی قبل از عملیات در منطقه فکه (۱۳۶۱ ه.ش.). 🔹 هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی (۱۳۶۵ ه.ش.): 👈 من تصور می كنم زمان برای گفتگو يا مذاكره با آمريكا مناسب نيست. 👈 بزرگترين نگرانی، دارایی های ايران است كه هنوز در آمريكا بلوكه است. 🔹 پايان كار كنفرانس اسلامی و صدور قطعنامه ای در مورد جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (۱۳۶۵ ه.ش.). یادواره شهـدا @yadvare_shohada_mishkindasht
🌹 پیکر مطهر "شهید احمد زارعی" از شهدای دوران دفاع مقدس، پس از ۳۸ سال با تلاش گروه‌های تفحص شهدا کشف و شناسایی گردید @yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃از بچگی شادی فروختم غم خریدم 🍃با پول تو جیبی هام برات پرچم خریدم 🎤 🌷 🌷 ┄┅┅═✧❅💠❅✧═┅┅┄ @yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید | وقتی حاج قاسم به دست سرباز خودش بوسه میزند؛ فیلم کمتر دیده شده از شهید حاج قاسم سلیمانی @yadvare_shohada_mishkindasht
موج انفجار رگ‌های بدنش را نابود کرده بود. حسن در مسیر ذکر یا صاحب الزمان و یاحسین بر سر زبان داشت. حسن را سوار بالگرد کردیم. اما حسن در راه بیمارستان به رسید و به دیدار معبودش رفت... 🍃سالگرد شهادت سردار حسن باقری ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @yadvare_shohada_mishkindasht
👆استوری جالب مرحوم میناوند بعد از خوشحالی غربزده‌ها از رای آوردن جو بایدن! سلبریتی با معرفت و فهیم... @yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا