#یا_اباعبدالله_ع🌷
دلِ افسرده ڪہ بـے مَحْرم و همدم مانده
زخمے از اهل زمان، چشم بہ مرهم مانده
مے روم اشڪ بریزم ڪہ ڪنم درمانش
سه شب دگر ٺا بہ مُحرَّم مانده
#مارا_بہ_حق_فاطمہ❤️
#دریاب_یاحسین❤️
#3_روز تا ماه #محرم🥀
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_mishkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
💠 قرار شبانه
روایت است که :
هر زمان جوانی دعای فرج مهدی (عج) را زمزمه کند، همزمان امام زمان دستهای مبارکشان را به سوی آسمان بلند می کنند و برای آن جوان دعا می فرمایند .
پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از #شهید_سید_جواد_کاهی_نودهی🌷
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_mishkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
4_6025990732928518067.ogg
زمان:
حجم:
525.4K
فایل صوتی قرائت دعای فرج
با نوای علی فانی
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_mishkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
✍صداهایمان روز بہ روز
ضعیفـــ تر مے شود
عهدهایمان هم بہ مرور سست تر!
بیسیم را بہ زمین بگذار
و دیگر وضع را؛ گزارش مده!
#صبحتون_شهدایی
#شهید_قبله_علی_عزیزی
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_mishkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
🍀 #السلام_علی_المهدی_عج 🍀
امروز #یکشنبه برابر است با :
🗓 17 مرداد 1400ه.ش
🗓 28 ذی الحجه 1442ه.ق
🗓 8 آگوست 2021 میلادی
🌸 ذڪر روز 🌸
#یا_ذالجلال_والاکرام
ای صاحب شکوه و بزرگواری
#ختم_قرآن
🔸صفحه ۱۶۰
🔸جزء ۸
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
و #مقام_معظم_رهبرے
وهدیه به روح #امام_راحل #و_شهدا
و #شهید_قبله_علی_عزیزی
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_mishkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙#حاج_مهدی_رسولی
▪️زیرسقفآسمونبراتگریهمیکنیمحسین
▪️ماوخونوادمونبراتگریهمیکنیمحسین
▪️زمـیـنـه #مـحـرم #پیشنھادفوقالعادھ
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_mishkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
5.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
:
#استوری
#روز_شمار #محرم
2 روز تـا مــحــــرم الـحـرام🖤
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_mishkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_تو_عشق_آتشین_و_دل_من_عاشق_ترین_بنی_فاطمه.mp3
زمان:
حجم:
5.52M
🔳 #زمینه احساسی #محرم
🌴تو عشق آتشین و دل من عاشق ترین
🌴اسمت رو تا میارم ضربان دلمو ببین
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_mishkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#هفدهم_مرداد
#روز_خبرنگار
و یاد و خاطره
#شهدای_خبرنگار
گرامی باد .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_mishkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
#داستان_دنباله_دار
🌷 #هرچی_تو_بخوای
🌷 قسمت #بیست_وسه
دوباره سکوت شد.گفتم:
_البته هنوز راه زیادی در پیش دارید.
-چطور؟
-هنوز دکمه یقه تونو نبستین.😏
اولش متوجه منظورم نشد.یه کم فکر کرد بعد آروم خندید.😅گفت:
_بعد از اینکه جواب منفی دادید، پدرومادرم چند بار خواستن بیان با شما و خانواده تون صحبت کنن،اما من هر بار مانعشون شدم.الان هم به من نگفتن قراره بیایم منزل شما،وگرنه من مزاحم نمیشدم.در هر حال نظر شما برای من قابل احترامه.
دکمه آیفون زده شد و در باز شد...
مریم و ضحی تو چارچوب در ظاهر شدن و بلافاصله محمد اومد.
از دیدن ما توی حیاط خشکشون زد. محمد به من بعد به سهیل نگاه کرد.یه کم بادقت بهش نگاه کرد،بعد لبخند زد و رفت سهیل رو بغل کرد.🤗🤗
سهیل هم از دیدن محمد خوشحال شد،گفت:
_من آدم بدقولی نیستم.پدرومادرم بدون اطلاع من قرار گذاشتن و منو تو عمل انجام شده قرار دادن.الان هم قرار نیست اتفاقی بیفته،این دیدار فقط یه عیادت ساده ست.😊
محمد تعارفش کرد برن داخل.
سهیل هم بدون هیچ مقاومتی و بدون اینکه به من #نگاه کنه قبول کرد و رفتن داخل.
من و مریم و ضحی هم پشت سرشون رفتیم داخل.محمد و مریم یه کم زود اومدن،هنوز یه سؤالم مونده بود.محمد به سهیل گفت:
_شما که میخواستید برگردید خارج و اونجا زندگی کنید،چی شد؟
چه جالب،دقیقا سؤال من بود.
سهیل گفت:
_رفته بودم.دو ماه طول کشید تا کارهای فارغ التحصیلی رو انجام دادم.الان دو هفته ست برگشتم.😊
با خودم گفتم عجب!..
پس این همه تغییرات تازه خارج ازکشور اتفاق افتاده.😟😊
خانم صادقی گفت:
_یه هفته بعد از اینکه شما جواب زهراجان رو به ما گفتید،سهیل رفت. خیلی تو فکر بود.گفت شاید برگردم،شاید هم همونجا بمونم و زندگی کنم.بعد دو ماه گفت برمیگردم.ما هم وقتی توی فرودگاه دیدیمش مثل الان شما خیلی تعجب کردیم.
💭باخودم گفتم.. اگه همه ی بنده ها بفهمن چه خدای خوب و مهربونی✨ داریم خیلی زود دنیا گلستان میشه.
وقتی خداحافظی کردن و رفتن،منم رفتم توی اتاقم...
دلم میخواست با خدای خوبم صحبت کنم.💖بعد نمازم سرسجاده نشسته بودم که محمد اجازه گرفت و اومد تو اتاقم. فقط نگاهم میکرد.گفتم:
_چیشده داداش؟😟
-بعد دیدن سهیل چیزی تغییر کرده؟😊
-آره..ایمان زهرا قوی تر شده.😌
-فقط همین؟😉
-منظورتو واضح بگو.😕
-نمیخوای درمورد پیشنهاد ازدواجش تجدید نظر کنی؟ اگه این سهیل سه ماه پیش میومد خاستگاری بهت میگفتم همونیه که تو میخوای.😊
ساکت نگاهش کردم.گفت:
_سهیل #واقعاتغییرکرده.کافیه یه اشاره کنیم،با جون و دل دوباره میادخاستگاری. آرزوشه با تو ازدواج کنه.
-خوشحالم سهیل راهشو پیدا کرده.ولی تو قلب من چیزی تغییر نکرده.😊
محمد دیگه چیزی نگفت و رفت.
چند روز بعد رفتم بهشت زهرا(س)... قطعه ی سرداران بی پلاک،🇮🇷🌷تو حال خودم بودم،..
گاهی کتاب📙 میخوندم،گاهی قرآن،✨ گاهی دعا،🌟گاهی فکر.💭
میخواستم سرمزار عمو و دایی شهیدم هم برم...
چند قدم رفتم که کسی گفت:
_ببخشید خانم روشن!
سرمو چرخوندم.گفت:
_سلام.
امین بود... گفتم:
_سلام
-میتونم چند دقیقه وقت تون رو بگیرم؟😔
یه کم فکر کردم.سرش پایین بود و مستأصل به نظر میومد.گفتم:
_در چه مورد؟
-درمورد حانیه.😔
حانیه یکی از بهترین دوستام بود.بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:
_باشه.فقط مختصر و مفید بفرمایید.
یه جایی همونجا نشستیم،با بیشترین فاصله.در حدی که بتونم صداش رو بشنوم.گفت:
_احتمالا حانیه بهتون گفته که من میخوام برم سوریه.😔
-یه چیزایی گفته.
-پس حالشو دیدید.😔
-حالش خیلی بد بود.معلوم بود هرکاری کرده که منصرفتون کنه... ازاینکه اینقدر خوب میدونستم راضی بود انگار،احتمالا برای اینکه نیاز نمیدید زیاد توضیح بده.
-ممکنه شما باهاش صحبت کنید تا آروم بشه...😔
ادامه دارد..
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_mishkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝