#شهـــید_ابراهیم_هادی:
🔵 میدانی الله اڪبر یعنی چه؟
🟢 یعنی خدا از هر چه ڪه در ذهن داری بزرگتر است. خدا از هرچه بخواهی فڪر ڪنی باعظمتتر است.
🟠 یعنی هیچڪس مثل او نمیتواند من و شما را ڪمك کند. الله اڪبر یعنی خدای به این عظمت در ڪنار ماست، ما ڪی هستیم؟ اوست ڪه در سختترین شرایط ما را ڪمك میڪند.
اللهمعجللولیکالفرج
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
🎨 لوح | وصیت_نامه
《#شهید_ابراهیم_هادی》
رضای خدا...💚
اللهمعجللولیکالفرج
💠 رزق حلال
🔰 امیرالمؤمنین علی علیهالسلام:
حلالی آشکار و حرامی آشکار وجود دارد و میان این دو، شبهههاست. پس کسی که آنچه را در آن احتمال گناه میدهد، رها کند، بیگمان از حرامی که برایش آشکار است، بیشتر دست باز میگیرد. (میزان الحکمه؛ ج۵، ص۴۶۹، ح۹۲۹۵).
📎 #کودک
📎 #شهید_ابراهیم_هادی
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
همیشه میگفت:
در زندگی، آدمی موفق تر است که در برابر عصبانیتِ دیگران صبور باشد و کار بی منطق انجام ندهد و این رمزِ موفقیتِ او در برخوردهایش بود
#شهید_ابراهیم_هادی
یاد #شهید_ابراهیم_هادی به خیر؛
موتورسواری که ظاهر درستی هم نداشت از تو کوچه با سرعت پیچید تو خیابون جلوی موتورش.
ابراهیم شدید ترمز کرد بعدشم طرف واستاد و با عصبانیت داد زد؛ هو چیکار می کنی؟
ابراهیم هم پهلوان کشتی بود و بدن قوی ای داشت
ولی لبخندی زد و گفت؛ سلام خسته نباشید✋😊
طرف جا خورد معذرت خواهی کرد و رفت....
به همین راحتی.
🌷شادی روحش #صلوات
#سلام_بر_ابراهیم
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
شهید ابراهیم هادی :
تمام ما بسیجی هستیم،
وای به روزی که غذای بسیجی و فرمانده تفاوت داشته باشد،
آن موقع کار مشکل می شود ...
#علمدار_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
.
.
✍ سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم.
🌷ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم ناگهان زد به پشتم و گفت: امیر نگهدار. من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: چی شده!؟ گفت گر وقت داری برویم دیدن یک بنده خدا! من گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.
🌷با ابراهیم وارد یک خانه شدیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت:آقا ابراهیم راه گم کردی؟ چه عجب از این طرفها!
🌷ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد. حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یک کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما را شرمنده نکنید خواهش میکنم اینطوری حرف نزنید بعد گفت:ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم
🌷بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و از اتاق بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم! این بنده خدا را کمی نصیحت میکردی. سرخ و زرد شدن نداشت! با عصبانیت پرید تو حرفم و گفت: چه میگویی، تو اصلا این آقا رو شناختی!؟
گفتم: نه، راستی کی بود!؟
جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشان حاج میرزا اسماعیل دولابی بود.
سالها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده است. ابراهیم هادی هم بعدها به شهادت رسید.
#شهید_ابراهیم_هادی
توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر.... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهید_ابراهیم_هادي
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
شهید ابراهیم هادی مدتی در جنوب شهر معلم بود
مدیر مدرسه اش میگفت آقا ابراهیم از جیب خودش پول میداد به یکی از شاگردان تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد.
چون آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه های منطقه محروم هستند و اکثرا سر کلاس گرسنه هستند و بچه گرسنه هم درس را نمیفهمد.
ابراهیم هادی نه تنها معلم ؛ بلکه الگوی اخلاق و رفتار بچه ها بود.
طاق ابروی تـو سرمشق کدام استاد است
که خرابات دلـم در پی آن آباد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهید_ابراهیم_هادی
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
شهیدی که خلقاً و خُلقاً همانند شهید ابراهیم هادی بود
🔹️داوود عابدی که یکی از یلان گردان میثم بود، با صدای رسا و قشنگی روضه میخواند و با لهجه اصیل تهرانی و بسیار تو دلی دعا میکرد. بچهها به داوود میگفتن: «داوود غزلی»…
🔹️علی رغم اینکه یک بار هم شهید هادی را ندیده بود اما او را الگوی خود قرار داد. وی آن چنان از نظر سیما و چهره به ابراهیم هادی شباهت داشت که وقتی وارد مجلس ختم شهید هادی شد او را با ابراهیم اشتباه گرفتند.
🔹️شهید عابدی اخلاقا و رفتارا نیز همانند معشوق شهیدش بود. او توانست در اوایل جنگ هیئت رزمندگان با عنوان محبان المرتضی را در کشور راه اندازی کند.
بخشی از وصیتنامه شهید
🔹️بدانید که نه تنها من بلکه تمام شهدا از کسانی که به هر نحوی و در هر لباسی با این انقلاب و امام مخالفت کنند و یا بی تفاوت باشند و امام امت را در این گرفتاریها و مشکلات تنها بگذارند، نخواهیم گذشت. در خط رهبر قدم بردارید و به پدر و مادرتان احترام فراوانی قائل شوید. با کسانی که در خط رهبر قدم بر نمیدارند و ولایت فقیه را قبول ندارند، قطع رابطه کنید.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین
#کربلا_طریق_الاقصی
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_داوود_عابدی
❤️این شهید به من لبخند زد!💚
پسرم پیش از اعزام به سوریه کتاب شهید «ابراهیم هادی» را خریداری و مطالعه میکرد؛
📕مجذوب این شهید شده بود. یک روز به جلد کتاب نگاه میکرد و میخندید! دلیل خندیدن او را جویا شدم که پاسخ داد «این شهید به من لبخند زد!».
بسیار مسئولیتپذیر بود. کاری را میپذیرفت که مطمئن باشد، موثر است؛
💎اگر متوجه میشد آن کار بینتیجه است، آن را قبول نمیکرد. وی شبانهروز تلاش میکرد تا کاری که پذیرفته است را به سرانجام برساند.
#شهید_عمار_بهمنی
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#الگوی_مدافعان_حرم