eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
413 دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
50 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکوه ماندگار به شانه های ستم این شکوه سنگین است دلیل وحشت هر قدرت دروغین است دوباره خنجر نامردی اش یلی را کشت ز عجز اوست که براین طریق دیرین است دوباره سنگ بزن، بشکن این شکستن ها دلیل اصلی تکثیر هرچه آیینه است به قتلگاه رسیده ست مادر و صبرش برای هرکه ندارد قرار، تسکین است شکوه مندی او شد گواه، زینب وار چه عاشقانه به پای جهاد تبیین است شکوه مکتب ما اعتقاد قاسم هاست؛ که بیشتر ز عسل مرگ سرخ شیرین است اگرکه حربه ی تو کشتن است،حاجت ماست دعای بعد نماز تمام ما این است رسد به لشکر حق دائم از «خدا یاری» که دست قدرت او سرپناه این دین است احمد رفیعی وردنجانی 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
🎙کلام شهید از سختی های در راه خدا، لذت ببرید.. 🌹 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
🌱 وصیت‌ نامش دو خط هم نشد. نوشته‌ بـود: ماننـد کسـانی نبـاشیـد که خدا را فراموش کردند و خدا هم خودِ آنان را از یادشان بُرد. _شهید‌علےبلورچی_ 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
ماپیروان‌حسین(ع)‌مرگ خونین‌رابازندگی‌ذلت‌باربا یزیدیان‌ترجیح‌می دهیم. شهید‌بهشتی🥀 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
ادعــایی در شما نمی بینیم و تمـــام هویتتان خلاصــــہ شـدہ در همیــن بی ادعــایی ... 🥀مـــا را دریابــید ای مــــــردان بی ادعـا 💧 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
همه آباد نشینان ز خرابی ترسند من خرابت شدم و دم به دم آبادترم 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
فرقی نمیکند شلمچه حلب موصل قدس یا کوچه پس کوچه های تهران! بسیجی سهمش دویدن پا به پای انقلاب است 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
این عکس شرح ندارد درد دارد چرا که ؛ پیام آنان درک نشد ... جاده اهواز - خرمشهر ۱۳۶۱ عکاس: مجید دوخته‌چی زاده 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁩ رهبر شیعیان ⁧ ⁩ در شهر خورج تاجیکستان ترور شد و به شهادت رسید 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
. 🔴همسـر رئیس جمهور به دیدار خانواده سردار شهید رفت 🔹لحظاتی قبل خانم علم‌الهدی، همسر آیت الله سیدابراهیم رئیسی، به نمایندگی از رئیس جمهوری که در سفر خارجی به سر می‌برد با همسر و فرزندان سردار شهید صیاد خدایی که دیروز توسط ایادی استکبار به شهادت رسید دیدار و گفتگو کرد. . 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
✅ امام خامنه ای: حاج قاسم خودش، حاج قاسم شده. یعنی هر کس رفت وارد میدان شد، میاندار شد، کار بیشتر کرد ، می شود ...👌 ✍ اما رفیق تک خوری نبود ! 👌 فرماندهی بود که تمام نیروهایش را به رهنمون بود ! 👌 شک ندارم که او دست تک تک نیروهایش را خواهد گرفت و به نزد خود فرا خواهد خواند، اما تا کدامشان را کجا و چگونه ؟؟!!🤔 🌷 نیز باید به شهادت می رسید تا اجر و پاداش یک عمر تلاش و مجاهدت خالصانه خود را دریافت کند ، و چه اجر و پاداشی برتر از مرگ سرخ بدست شقی ترین خلایق ؟! هنیئٱ لک .....🌷 ✍ طاوا 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
⭕️بهترین مردم جهان 🔻دسته ای از مردممون وقتی میبینن بر اثر حادثه ای خونی از هموطنشون رفته اینجوری ساعتها در صف وایمیستن تا خون بدن و کمک کنن زنده بمونه و یا دعا میکنند ❌یک عده هم هستن که وقتی بوی این خون رو حس میکنن دعا میکنن تعداد فوتیا و مجروحین بیشتر بشه تا باهاش دلار کاسبی کنند! گروه دوم هموطن نیستن کفتارند!
🔸🔹🔸🔹🔸🔹 *ماجرای دیدار «حسین» و «منیژه» پس از ۱۸ سال* 🔹 حسین لشگری از خلبان‌های نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که چند روز قبل از آغاز رسمی جنگ ایران و عراق اسیر شد و پس از ۱۸ سال اسارت به ایران بازگشت. او اولین ایرانی اسیر شده و آخرین اسیر آزاد شده جنگ ایران و عراق است که در مجموع طولانی‌ترین مدت اسارت را در بین تمام اسیران این جنگ تحمل کرده است. 🔹لشگری با شروع جنگ، پس از انجام ۱۲ مأموریت، سرانجام مجبور به ترک هواپیمایش که مورد اصابت موشک قرار گرفته بود، شد و در خاک عراق به اسارت درآمد. 🔹دولت عراق مدعی بود هواپیمای وی ۱۹ شهریور ۵۹ و قبل از حمله عراق به خاک ایران ساقط شده‌ است؛ برای همین او را به عنوان سند برجسته ای که نشانگر آغاز جنگ توسط ایران بود حتی پس از قطعنامه نگه داشتند. 🔹از آغاز جنگ تا زمستان ۱۳۵۹ در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت ۸ سال با حدود ۶۰ نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. پس از پذیرش قطعنامه، لشگری را از سایر دوستانش جدا کردند و قسمت دوم دوران اسارتش ۱۰ سال طول کشید. 🔹در طی سال‌های اسارت، همسرش منیژه لشگری به همراه تنها پسرش (علی) که در زمان رفتن پدرش چند ماهه بود، چشم‌انتظار او بودند. منیژه لشگری در کتاب خاطراتش در باره آن روزهای سخت می‌نویسد: «بعد از قبول قطعنامه در سال ۱۳۶۷، زمزمه آمدن اسیران همه جا پیچید. خانواده روادگر همسایه طبقه اول ما بودند. آقای روادگر اسیر بود. او از طرف صلیب سرخ ثبت نام شده بود و به همسر و بچه‌هایش نامه می‌نوشت. تابستان سال ۱۳۶۹ تابستان گرمی بود. از نیروی هوایی آمدند و ساختمان، ورودی ها، درها و پنجره ها را رنگ زدند. در و دیوار ساختمان پر شده بود از پلاکاردهای خوش‌آمدگویی. آقای روادگر آمد اما حسین نه! رفتم منزلشان تا از او بپرسم آیا حسین را دیده است؟ اما احساس ‌کردم با من راحت نیست و موقع صحبت‌کردن سرش را پایین می‌اندازد. گفت: نه خانم لشگری! آقای لشگری جزء اسیران مخفی بود. ما از اونها جدا بودیم، ایشون رو ندیدم.» 🔹منیژه اما همچنان چشم‌ انتظار است: «خلبان‌ها آخرین گروه اسرا بودند که آزاد شدند و من همچنان منتظر. هر روز جلوی یک ساختمان گوسفند می‌کشتند و هلهله و چراغانی و یک اسیر می‌آمد، اما حسین نیامد! به نیروی هوایی رفتم. گفتند «آقای لشگری جزء اسرای خلبان مخفی است. او را به خاطر تاریخ جنگ نگه داشته‌اند. اعلام نمی‌کنند زنده است. اما اطلاع داریم حسین لشگری زنده است». نیروی هوایی صریح گفت که فعلا منتظر حسین نباشم. 🔹چندماه بعد از آزادی کامل اسرا، حدود پنجاه شصت اسیر مخفی هم آمدند، اما حسین نیامد. طاقتم طاق شد. راه افتادم به منزل آزاده‌های خلبان. بیشترشان می‌گفتند وقتی قطعنامه قبول شد، حسین مدتی کنار ما بود و بعد منتقل شد. نمی‌دانیم او را کجا بردند.» 🔹منیژه اما همچنان دلش پرامید است: «پسرم از این همه رفت‌وآمدم به منزل آزاده‌ها و شنیدن جواب‌های مشابه خسته شده بود. یک روز ‌گفت «مامان، بسه دیگه! خودت می‌فهمی رفتارهات کاملاً عصبی و غیرارادی شده؟» علی راست می‌گفت؛ طوری شده بود که کاری نداشتم آیا این آزاده خلبان بوده، جزء نیروی هوایی بوده یا نه؛ حتی منزل آزاده‌هایی که جزء نیروی دریایی و زمینی ارتش هم بودند رفتم و سراغ حسین را گرفتم. می‌خواستم بدانم آخرین نفری که او را دیده کجا و کِی بوده و حسین چه شرایطی داشته؟ وقتی یک نفر یک کلمه می‌گفت که «او را دیده‌ام»، امیدوار و خوشحال می‌شدم. وقتی دیگری هیچ نشانی از حسین نداشت، ناامید مطلق می‌شدم. غذا نمی‌خوردم. شب‌ها یک ساعت هم خوابم نمی‌برد. منتظر بودم صبح بشود. همه یک جواب می دادند: حسین لشگری را به خاطر تاریخ شروع جنگ نگه داشته‌اند.» 🔹منیژه لشگری روزهایش را در اضطراب و بی‌خبری طی می‌کند تا اینکه خردادماه سال ۱۳۷۴ با او تماسی از نیروی هوایی می‌گیرند و می‌گویند که حسین لشگری اجازه‌ نامه نوشتن پیدا کرده است. اولین نامه به دست منیژه می‌رسد که در آن نوشته شده بود: «من زنده‌ام ... نمی‌دانم شما کجا هستید ... از هیچ چیز خبری ندارم ... نمی‌دانم به چه آدرسی باید نامه بنویسم؛ به خاطر همین نامه را به آدرس نیروی هوایی می‌نویسم ... منیژه جان، هر جا هستی از وضع خودت و بچه برایم بنویس ... تا امروز امکانش نبود این را به تو بگویم. الان که این امکان را دارم برایت می‌نویسم. وضع من اصلاً معلوم نیست و تو مختاری ازدواج کنی.» 🔹منیژه و حسین، سه سال برای هم فقط نامه می‌نویسند. صبح فرودین ۱۳۷۷ تلفن خانه منیژه زنگ می‌خورد: «مژده بده خانم لشگری! حسین آزاد شد.» در عرض چند ساعت، خانه منیژه پر از جمعیت اقوام، خبرنگارها و عکاس‌ها می‌شود تا آنان اولین تماس تلفنی خود را برقرار کنند. 🔹فردای آن روز همه به فرودگاه می‌روند و لحظه دیدار بالاخره می‌رسد: «حسین نزدیک شد؛ خیلی نزدیک. همه فامیل
و دوست و آشنا دور او ریخته بودند و ماچش می‌کردند. یکی آویزانش می‌شد، یکی دستش را می‌گرفت، یکی به پایش افتاده بود. کاملاً احساس می‌کردم که حسین از بالای سر همه آنها دنبال کسی می‌گردد. فقط به او خیره شده بودم. صدایی بلند گفت: لطفاً برید کنار! اجازه بدید همسرش اون رو ببینه! دریای جمعیت کنار رفتند و برای من راه باز کردند. خبرنگارها با دوربین‌هایشان دویدند. روبه‌روی هم قرار گرفتیم. دست مرا گرفت و گفت: حالت چطوره؟ گفتم: خوبم! پیشانی‌ام را بوسید و یک‌دفعه سیل جمعیت من و حسین را از هم جدا کرد. در همین دقایق، خبرنگارها چند بار دورم جمع شدند؛ تلق تلق عکس می‌انداختند. پرسیدند: خانم لشگری، در این لحظه احساستون چیه؟ جوابی ندادم؛ فقط سکوت کردم. چقدر این سؤال برایم رنج‌آور بود. خسته شده بودم. سرگیجه و سردرد داشتم. به این نوع شلوغی‌ها عادت نداشتم. سال‌های سال زندگی ساکت و خلوتی داشتم. ما سه نفر انگار در یک تصادف شدید ضربه سختی خورده باشیم و بعد از هجده سال از کُما بیرون آمده باشیم. فقط احتیاج داشتیم ساعت‌ها بنشینیم و به یکدیگر نگاه کنیم؛ ببینیم از لحاظ ظاهری چه تغییری کرده‌ایم تا یخمان آب شود و بعد تازه بتوانیم با هم صحبت کنیم. تعجب می‌کردم در آن جماعت انبوه هیچ‌کس این را نمی‌فهمید ...» فصل جدیدی از زندگی حسین و منیژه آغاز شد؛ این بار با رنگ و بویی دیگر. اما زندگی مشترک مجدد آنها ۱۱ سال بیشتر طول نکشید. سرلشکر حسین لشگری بامداد دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ در بیمارستان لاله تهران درگذشت و منیژه لشگری هم ۵ بهمن ۱۳۹۸ بر اثر سکته قلبی دار فانی را وداع گفت. به راستی که برخی ها چه رنج های جانفرسایی که برای این آب و خاک نکشیده اند!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر مصیبت حاج در منزل 🔹شهید صیاد خدایی، خادم تهران و پای ثابت محفل عصر جمعه حاج علی انسانی بود. 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
مَـــــرز ها سَـــــهمِ زَمـــــین اَند و تو اَهـــــلِ آسِـــــمان ... آسِـــــمانِ شـــــام یا ایـــــران چِه فَـــــرقی می‌کُـــنَد ؟ 💔 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran