رهبر معظم در بازدید از موزه شکنجه گاه ساواک در سال ۸۴:
این سلول دو متر و ۴۰ سانتیمتر در یک متر و ۶۰سانتیمتر بود. من ۸ ماه در این سلول بودم.»
در برابر تابلوی عکس منوچهری که با یقه باز و چهرهای کریه به مخاطبان خود چشم دوخته است:
«با همین چهره و قیافه و یقه باز که یک چیزی هم به گردنش انداخته بود، نگاهی به من کرد و گفت:
خامنهای توئی؟
گفتم: بله.
پرسید: مرا میشناسی؟
گفتم: نه.
گفت: من منوچهری هستم.
و نگاه کرد به چهره من تا اثر حرفش را در صورتم ببیند.
خیلی چیزها دربارهاش شنیده بودم و فورا او را شناختم، ولی به روی خودم نیاوردم.
بعد گفت: “من تو را خوب میشناسم،
تو همان کسی هستی که مثل ماهی از دست بازجو لیز میخوری.
تک تک کارهای تو چیزی نیست، اما دانه دانه اش خدا میداند که چیست.»
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
💠روحـــیه بـــالای رهبـــری
در مواجهه با شکنجه روحی ریش تراشی ایشان توسط ساواک در زندان💠
شنیده شده بود که ریش روحانیون را در زندان میتراشند. از بیرجند که راه افتاده بودند این فکر رهایش نمیکرد گاه موهای نه چندان پرپشت خود را میکشیـــد تا به دردی که با کشــاندن تیغ بر صـــــورتش برمیخواست، عادت کند.
رهبری معظم:
«وحشت عظیمی از آن آنچه در بــیرجند انتظارش را داشتــــم و آن عبارت بود از تراشیدن ریش، خشکِ خشک.. منتظرش بودم.»
و آن لحظه از راه رسید و درب انــباری سابق باز شد.آرایشــــگر یک گروهـبان در چهارچوب در ظاهر شدند. یک صندلی هم با خود آورده بودند. به او اشاره کردند که بیاید و روی صندلی بنشیند. شنیــــده بود بعضی روحانیون هنگام تراشــــیدن ریش مقاومت کردهاند. شاید حضور گروهبان برای مقابله با این مقاومــت ها بود.
رهبری معظم:
«مقاومتی نداشتم و نکردم. آماده بودم. چون می دانستم فایده ای ندارد. دست و پای من را میگیرند و بعد مقداری کتــک میزنند و بعد آن کاری که نــباید بـشود… خواهد شد.»
نشست. منتظر بود دســـــت آرایشگر بالا بیاید و لبه تیغ را روی صورت او ممــاس کند ناگهان دید آن چه روی صـــورت او به راه افتاده دستگاه مو زن است. تمــام نگرانیها و انتظارهای موحش غیــب شان زد.
رهبری معظم:
«این قدر خوشــــحال شده بودم... که بی اختیار با این سلــــمانی و آن گروهــــبان مرتب بنا کردم حرف زدن و خـــــندیدن... تعجب میکردند اینـــــها که من چه طور آخوندی هستم که دارند ریشم را کوتاه می کنم و من این قدر خوشحالم... {تمام که شد} به او گفتم ....
🇮🇷✌️😍 سجده شکر ملیپوشان والیبال نشسته، بر پرچم ایران بعد از قهرمانی جهان
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
﷽ 🎇 🌷 عتیقه های گَنج جَنگ (رزمندگان بم در بیان تصویر و قلم):
{{شهید بسیجی منصور خاقانی }}
🌷 منطق شهید:
شهید استاد مطهری (ره) می فرماید:
"در اين منطق يعنى منطق هجوم، منطق شهيد، منطق توسعه و گسترش دادن انقلاب، امام حسين كارهايى كرده است كه جز با اين منطق با منطق ديگرى قابل توجيه نيست، چطور؟
اگر منطقش فقط منطق دفاع مى بود، شب عاشورا كه اصحابش را مرخص مى كند (به دليلى كه عرض كردم) و بيعت را برمى دارد تا آنها آگاهانه كار خودشان را انتخاب كنند،
بعد كه آنها انتخاب مى كنند بايد به آنها اجازه ماندن ندهد و بگويد شرعاً جايز نيست كه شما اينجا كشته شويد، اينها مرا مى خواهند بكشند،
از من بيعت مى خواهند، من وظيفه ام اين است كه بيعت نكنم، كشته هم شدم شدم، شما را كه نمى خواهند بكشند، شما چرا اينجا مى مانيد؟ شرعاً جايز نيست، برويد. نه، اينطور نيست".
🌷 (مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (حماسه حسينى(1 و 2))، ج17، ص: 151)
⚠️⚠️⚠️⚠️آیا سلبریتی های هنری و ورزشی در اوج رفاه و امنیت به ملت و کشور پشت کردند منافق نیستند؟؟!!
🌹 #شهیدحسین_لشگری
📃خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
💢وقتی بازگشت از او پرسیدند:
این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
◽️و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور می کردم.
◽️سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت،
👌👌📜#قرآن را کامل حفظ کرده بود،
🔻زبان انگلیسی می دانست
🔻و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🌹حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم،
این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
✍️خاطرات دردناک.ناصر کاوه. ا
از راست ناشناس سردار شهید بهروز محمد حسینی قائم مقام گردان حمزه لشکر ۱۶ قدس
خاطره توسط یکی از همرزمان:
هرگز در جمعی که غیبت می شد حضور نمی یافت یا بسیار مکدر می شد و یا جمع را ترک می کرد. این را همه دوستان می دانستند. محبوبیت زیادی در بین دوستانش داشت هر جا بود افرادی کنارش جمع بودند. اصلا در کارش ریا نبود. با همه خوب رفتار می کرد.سعه صدر و استقامت در راه هدف را از او می آموختیم. قاطعیت زیادی در تصمیم گیری هایش داشت. محور وحدت و مودت در میان خانواده و نیروهای بسیجی و دوستان فرهنگی بود به طوری که بعد از شهادتش بسیاری از دوستان ازهم گسیخته شدند.
شهید محسن مهردادی
محسن مهردادی، پانزدهم بهمن 1341، در شهرستان قزوین به دنیا آمد. پدرش غلام ، خواربار فروش بود و مادرش ربابه نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته مکانیک درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هشتم آبان 1360، در مهاباد هنگام درگیری با گروههای ضد انقلاب وقتی فقط 19 سال سن داشت بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
قسمتی از وصیت نامه شهید محسن مهردادی
سلام بر انبیا و سلام بر اوصیاء الله، سلام بر ائمه طاهرین، سلام بر امام منجى(ع) انسانها، سلام بر نایب برحقش، امام خمینى، این ابراهیم زمان، این بت شکن قرن و این ابوذر زمان. حال که به جبهه رفته، پاى در چکمه میکنم و سینه دشمن را نشانه میروم - نه به خاطر کینه و خشم - بلکه براى احیاى دین و صدور انقلاب اسلامیم، از خداى بزرگ میخواهم که در این راه مرا یارى کرده، هر گلولهاى که بر من اصابت میکند، گامى باشد به سوى اللّه. از خداوند میخواهم که در این راه بر من قدرت و صبر عنایت فرماید. سلام بر پدر و مادر مهربانم، که براى من سالها زحمت کشیدهاند و در این راه مرا یارى نمودهاند. از خداوند میخواهم که به آنها صبرى عظیم و اجرى جزیل عنایت فرماید. و از پدر و مادرم میخواهم بعد از شهادتم لباس عزا بر تن نکنند و خدا را شکر کنند که فرزند آنها در این راه شهید شده است
روحش شاد یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
#یادشهداکمترازشهادتنیست
خاطره از سردار شهید بهروز محمد حسینی قائم مقام گردان حمزه لشکر ۱۶ قدس توسط همسر بزرگوارش:
تاکید زیادی به نظم داشت و اینکه هر کاری به موقع انجام شود به ویژه نماز اول وقت. وقت اذان هرجایی که بود نماز را به جا می آورد نماز شب هایش هیچ گاه ترک نمی شد عاشق صدای العفو العفو نماز های شبانه اش بودم. هنوز طنین صدای اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک او در نجوای شبانه اش را می شنوم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
📜 پوستر
📌 افتادن عمامه ها
اثر هنرمند: سید حسین عربی
#برای_ایران
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran