💢 من تازه می فهمم حضرت زهرا سلاماللهعلیها چه میکشیده
راوی: همرزم شهید
چند روز از عملیات خیبر میگذشت و ما زیر پاتک سنگین دشمن، در داخل کانالی پناه گرفته بودیم.
خمپارهای آمد و ترکشش سهم پهلوی رحمتالله شد.
با وجودی که درد داشت، اجازه نداد به عقب منتقلش کنیم.
لبخندی زد و گفت: «من تازه میفهمم حضرت زهرا علیهاالسلام چه میکشیده. همیشه از خدا میخواستم نشانم بده، چطور پهلوی حضرتش شکسته شد».
حالا خیلی خوب چشیدمش.
شهید رحمت الله نیرسی
📚 کتاب خط عاشقی۲، ص16.
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
شعری از برادر رزمنده جانبازحمید مصطفی زاده در رثای بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
السلام علیک یا فاطمه الزهرا ؛ سیّده نساءالعالمین
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
قصّه مسمار
امان از موقعی که آتش کین در دل نامردمردان شعله ور می شد .
همان وقتی که مردی مرده بود و عمرها باناجوانمردی به سر می شد .
همان وقتی که غدّاران دوران درپی تحریف دین مصطفی بودند
و سبط اکبر او مثل سبط اصغرش از جور کین بی بال و پر می شد .
هنوز آوای ابلاغ رسالات نبی در ماجرای خم به گوش خلق باقی بود .
که مولای غدیر اینگونه از جور و جفای ناقضین عهد خم بی همسفر می شد .
زمانی چند از هجر جگرسوز رسول مصطفی نگذشته بود ،افسوس ،
که حق عترت او اینچنین در دام مکر و غدر کج فهمان آئینش هدر می شد
به رسم جشن آتش بازی دیرینه . آنجا تلّی از هیزم فراهم شد
چنان شد مشتعل آذر که حتی بانی آن شر از آن آسیمه سر می شد .
دری می سوخت در آتش و هردم شعله های آتش کین پرشرر می شد .
و میخ آهنین پشت در آرام آرام از سموم شعله هایش داغتر می شد .
فضا را ابری از دود سیاه آلوده بود و تیره بود اطراف
به جای سنّت محمود . بدعت رفته رفته در مدینه معتبر می شد .
تمام کوچه مملوّ از جماعت بود و می شد ازدحام هر لحظه افزونتر
دریغا در میان های و هوی آن جماعت ناکسی هرآینه نزدیک در می شد .
سکوتی مرگبار و سهمگین شد ناگهان در آن شلوغی حاکم میدان
نهال کینه دیرینه ای در سینه اش بیش از همیشه بارور می شد .
درون خانه سبطین نبی بودند غرق اضطراب و فضّه هم مضطر
به حکم کین بنای مهبط وحی الهی با تبر زیر و زبر می شد .
علی در خانه بود و اهرمن فریاد می زد یا علی : " اخرج "
میان آن همه نامرد تنها سینه زهرا ولیّش را سپر می شد .
میان شعله های آتش کینه . در بیت علی می سوخت و می گشت خاکستر
و مسمار در از فرط حرارت . داغ و برّان مثل تیغ و نیشتر می شد .
چنان زد با لگد ناکس به در. کز شدت ضربش و نیز از جور میخ در ،
یگانه حامی حیدر به خون غلطید پشت در و او تنهاتر از تنها مهیّای سفر می شد .
چوداس کینه برگل خورد ویاس مصطفی افسرد ومحسن غنچه سا پژمرد ،
به جای آب از چشم علی می ریخت خون . طوری که خاک کوچه تر می شد .
بدینسان اجر ابلاغ رسالت شد ادا اینگونه با آزردن ریحانه پیغمبر رحمت ،
و اینگونه مسیر دین احمد منحرف می گشت و نخل عمر او بی بار و بر می شد .
حمید از داغ مهجوریّ ثقلین نبی آزرده خاطر بود و خونین دل ،
از این رو قمری طبعش به یاد غربت مولا و زخم سینه زهرا دمادم نوحه گر می شد .
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
11.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 این کلیپ را ببینید تا به حقانیت این صحبت شهید آوینی پی ببرید! راستی، در کجای جهان چنین چیزی وجود دارد؟
♦️شهید آوینی: «بچههای ما امروز در تظاهرات و هياتها و روضهخوانی ها بزرگ می شوند و شير مادر را مخلوط با اشک های حسينی می مكند و عشق حسين (ع) با جانشان آميخته می گردد و آينده انقلاب را تا فرداهای دور و حكومت جهانی عدل در سراسر كره زمين استمرار می بخشند.»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
mousighi-matn - 01 (1).mp3
2.2M
🔷 موسیقی بدون کلام ویژه روایتگری دفاع مقدس
🔸بسیار زیبا و دلنشین
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
ما افسانه نیستیم
دخترم در کلاسهای تابستانی شهرک محل سکونت ما یعنی شهرک ارتش تهران شرکت می کرد.
یک روز یک گل سینه هدیه گرفت که عکس شهیدی روی آن بود.
آخر شب، گل سینه روی زمین افتاده بود. پایم رفت روی سوزن آن و حسابی خون آمد.
بعد از پانسمان، گل سینه را برداشتم و باعصبانیت انداختم توی سطل زباله.
آخر شب طبق روال هرشب سریال ترکیه ای را دیدم و خوابیدم.
من اگر هر کار اشتباهی انجام دهم اما نمازم را سر وقت می خوانم.
صبح حدود ساعت پنج بود. بعد از نمازصبح مشغول تسبیحات بودم که احساس کردم یک جوان روبروی من نشسته!!
نفهمیدم خوابم یا بیدار اما آن جوان که صورتش پیدا نبود به من گفت: سریالهایی که می بینی افسانه است. اما ما افسانه نیستیم. ما با شما هستیم.
باتعجب گفتم: شما کی هستی؟
گفت: تصویر من روی گل سینه بود که انداختی توی سطل.
دویدم و رفتم داخل سطل را گشتم.
تصویر یک شهید بود که زیر آن نوشته بود: شهید ابراهیم هادی
خیلی برایم عجیب بود. به طور اتفاقی رفتم سر کمد کتابخانه.
دیدم کتابی به نام سلام بر ابراهیم لابه لای کتابها ست. کتابی در مورد همین شهید.
مشغول مطالعه شدم. خیلی جالب بود.
شوهرم را صدا زدم و پرسیدم که این کتاب کجا بوده؟
گفت: چند روز پیش توی اداره به ما هدیه دادند.
هر دو جلد کتاب را آن روز خواندم. خیلی عالی بود.
صبح روز بعد؛ بعد از نماز به بهشت زهرا رفتیم. ساعتی را در کنار مزار یادبود او بودم.
حالا او حقیقت زندگیم شده. دیگر سراغ افسانه های ماهواره نمی روم. حجاب و نمازم نیز کاملا تغییر کرده.
📙یاران ابراهیم
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
💢 دلم خوش است حضرت فاطمه (س) برایم مادری کند
🚩 شهید محمد ابراهیمیان شب حمله همه پیشانیبندها را ریخته بود به هم، داشت دنبال سربند «یا فاطمة الزهرا علیهاالسلام» میگشت. بچهها گفتند: مگر فرقی میکند، یکیش را بردار؟
گفت: من مادر ندارم. دلم خوش است وقتی شهید شدم، حضرت فاطمه علیهاالسلام بیایند بالای سرم و برایم مادری کنند.
👤 شهید محمد ابراهیمیان
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
"همه به مهمانی شهدا دعوتید"
ششمین سالگرد
#فرمانده_خاكی_پوش_نسل_خاكريز
🖼هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید:
🔰حدیث روز:
امیر المومنین علیه السلام:
نیکو کار از کار نیکویش بهتر است وبدکار از کار بدش بدتر.
نهج البلاغه حکمت ۳۱
📿ذکر روز: یا ارحم الراحمین
🔖مناسبت روز: روز نیروی دریایی
📆 تقویم روز
📌 سهشنبه
☀️ ۷ آذر ۱۴۰۲ هجری شمسی
🌙 ۱۴ جمادی الاولی ۱۴۴۵ هجری قمری
🎄 28 نوامبر 2023 میلادی