eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
398 دنبال‌کننده
26.7هزار عکس
9.7هزار ویدیو
55 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ به نام خداوند بخشنده و مهربان سلام من به یوسف گمگشته دل و گل خوشبوی گلستان انتظار ای دریای بیکران ، آفتاب روشنی بخش زندگی من که از تلالو چشمانت که همانند صبحدم از درون پنجره های دلم عبور می کند و دل تاریک و سیاه مرا می کند...💫 من تورا محتاجم. بیا ای انتظار شبهای بی پایان، بیا ای الهه ناز من، که من از نبودن تو هیچ و پوچم. بیا و مرا صدا کن، دستهایم را بگیر و بلند کن مرا. مرا با خود به دشتِ پر گلِ اقاقیا ببر. بیا و قدمهای مبارکت را به روی چشمانم بگذار. صدایم کن و زمزمه دل نواز صدایت را در گوشهایم گذرا کن، من صدایت باشم. چشمان انتظار کشیده من هر جمعه به یادت اشک می ریزند و پاهایم سست می شوند تا به مهدیه نزدیک خانه مان روم و اشک هایم هر جمعه صفحات را خیس می کند. من آنها را جلو پنجره اتاقم می گذارم تا بخار شود و به دیدار خدا رود. به امید روزی که شمشیرم با شما بالا رود و بر سر دشمنانتان فرود آید . یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک🌸 دوستدار شما راضیه... 1⃣1⃣
شادی ارواح طیبه ی شهــداء ص‍ل‍‍وات🌺 @yadyaaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹در ٢٤ تیر ١٢٨٩ شمسی قریب یك سال پس از شهادت شیخ فضل الله نوری ، یكی دیگر از سران روحانی مشروطه یعنی سید عبدالله بهبهانی را به دستور همان مجاهدینی كه شیخ را به شهادت رسانده بودند، به جرم مخالفت با قوانین ضد اسلامی كه در مجلس به تصویب می رسید و جلوگیری از رشد فرهنگ غرب در منزلش، به شهادت رساندند . 🕊شادی روحشان صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @yadyaaran
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ حتما قرار شاه و گدا هست یادتان ، همان شب که زدم دل به نامتان ، مشهد ، حرم ، ورودی باب الجواد ، آقا ، عجیب دلم گرفته برایتان.... @yadyaaran
شهید مجید شهریاری شهید شهریاری از جمله دانشمندان هسته ای کشور بود که بخشی از زندگینامه علمی خود را چنین نوشته است: «اینجانب در کنکور سراسری سال 1363 با کسب رتبه دوم در سهمیه مربوطه در رشته الکترونیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شده و پس از فراغت تحصیل در کنکور کارشناسی ارشد مهندسی هسته ای شرکت کرده و با کسب رتبه اول، تحصیلات خود را از سال 1369 در دانشگاه صنعتی شریف آغاز کردم...در سال 1371 نیز دوره کارشناسی ارشد خود را به پایان رساندم و با توجه به کسب رتبه اول در دوره مذکور با استفاده از آیین نامه دانشجویان رتبه اول، در دوره دکتری علوم و تکنولوژی هسته ای دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شدم. تحصیلات دوره دکتری خود را نیز در سال 1377 به پایان رسانده و از آبان ماه 1377نیز به عنوان عضو هیئت علمی در دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر، مشغول به کار شدم...با توجه به عدم شرایط مناسب برای ادامه فعالیت علمی در دانشکده مذکور عدم تمایل خود به ادامه همکاری با دانشگاه امیرکبیر اعلام کرده و با پذیرش استعفای اینجانب از سوی دانشگاه امیرکبیر قرار داد همکاری اینجانب با دانشگاه امیرکبیر از تاریخ 15 بهمن ماه سال 1380 به اتمام رسید.» در بخشی از سوابق علمی دکتر شهریاری آمده است: وی دروسی همچون فیزیک عمومی و پایه، فیزیک راکتور و دینامیک راکتورهای هسته ای را تدریس می کرده و چهار کتاب مرتبط با حوزه کاری خود تألیف نموده و چندین مقاله بین المللی در زمینه مهندسی هسته ای، در مجلات معتبر به چاپ رسانده است
برادر شهیدم در این سو سوے دنیا گاه هوا از هوایت روشن میشود وحسرتے میخورم به عمق یک نفس گاه هم، چنان تاریک است ڪه میترسم نڪند راه گمِ راهت شده باشم لابلاے وترهایت دعایم میڪنی؟
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاعر :قیصر امین‌پور موسیقی : آریا عظیمی نژاد خواننده : حمیدرضا ترکاشوند خوانش : احسان علیخانی تدوین :گروه عصرجدید
✨ قسمت 📗 زیاد فکر مذهب و این چیزها نبودم و بیشتر سرم تو کتاب و درس بود☺ ع اما خوب چند بار از تلوزیون حرم امام‌رضا رو دیده بودم و کنجکاو بودم یه بار از نزدیک ببینمش.✨داشتم پله های دانشگاه رو بالا میرفتم که یه آگهی دیدم با عکس گنبد که روش زده بود : ✨اردوی زیارتی مشهد مقدس✨ چشم چهارتا شد😲ا یکم جلوتر که رفتم دیدم زده از طرف بسیج دانشجویی ...😕😕 اولش خوشحال شدم ولی تا خوندم از طرف بسیج یه جوری شدم😒گفتم ولش کن بابا کی حال داره با اینا بره مشهد.😐 خودم بعداً میرم معلوم نیست کجا میخوان ببرن و غذا چی بدن.😑ولی تا غروب یه چیزی تو دلم تاپ تاپ میکرد.😕 🗣ریحانه خانم برو شاید دیگه فرصت پیش نیاد.🗣 بالاخره با هر زوری شده رفتم جلو در دفتر بسیج ...🙄 یه پسر ریشو تو اطاق بود و یه جعبه تو دستش ــ سلام آقا ... ــ سلام خواهرم و سرشو پایین انداخت و مشغول جا به جایی جعبه ها شد 😶 ــ ببخشید میخواستم برای مشهد ثبت نام کنم ... ــ باید برید پایگاه خواهران ولی چون الان بسته هست اسمتون رو توی دفتر روی میز بنویسید به همراه کد دانشجوییتون بنده انتقال میدم ...👌 ــ خب نه!... میخواستم اول ببینم هزینش چجوریه...کی میبرین؟! چی بیارم با خودم؟!😯 ــ خواهرم اول باید قرعه کشی بشه اگه اسمتون در اومد بهتون میگیم... ــ قرعه کشی دیگه چه مسخره بازیه... من حاضرم دو برابر بقیه پول بدم ولی همراتون بیام حتما.😏 ــ خواهرم نمیشه... در ضمن هزینه سفرم مجانیه.✨ ــ شما مثل اینکه اصلا براتون مهم نیست یه خانم داره باهاتون حرف میزنه... چرا در و دیوارو نگاه میکنید؟! اصلا یه دیقه واینمیستید ادم حرفشو بزنه ...😑😤 ــ بفرمایید بنده گوش میدم. ــ نه اصلا با شمبزا حرفی ندارم... بگید رییستون بیاد ...😏 ــ با اجازتون من فرمانده این پایگاه هستم...کاری بود در خدمتم ...🙏 ــ بیچاره پایگاهی که شما فرماندشین😑😑😂 ادامه دارد... 📚 نویسنده : سیدمهدی‌بنی‌هاشمی @yadyaaran
✨ قسمت ! 📗 ــ بیچاره پایگاهی که شما فرماندشین😑😑😂 ــ لا اله الا الله😐 یهو دیدم سرشو پایین انداخت و رفت با قفسه کتابها مشغول شد📚رومو سمتش کردم و با یه پوزخندی گفتم : ــ خلاصه آقای فرمانده من شمارمو نوشتم و گذاشتم روی میز هر وقت قرعه کشیتونو کردید خبرم کنید.😑 ــ چشم خواهرم... ان‌شا‌الله اقا شمارو بطلبه🙏🍃 ــ خوبه بهانه ای برای کاراتون دارین... رفیق رفقای خودتونو قبول میکنین و به ما میگین نطلبید... باشه ما منتظریم😑 ــ خواهرم به خدا اینجور نیست که شما میگید... یک هفته بعد که اصلا موضوع مشهد تقریبا یادم رفته بود دیدم گوشیم زنگ میخوره و شماره نا آشناست... ــ الو... بفرمایین😯📱 دیدم یه دختر جوان با لحن شمرده شمرده پشت خطه : سلام خانم تهرانی شما هستین ؟! بله خودم هستم.🙄 ــ میخواستم بهتون خبر بدم آقا شما رو طلبیده و اسمتون تو قرعه کشی مشهد در اومده...☺فردا جلسه هست اگه میشه تشریف بیارین... ساعت و محل جلسه رو گفت ور قطع کرد... اصلا باورم نمیشد... هیچ ذوقی و حسی نسبت به طلبیدن نداشتم ولی از بچگی دوست داشتم تو همه‌ی مسابقات برنده بشم و الانم حس یه برنده رو داشتم...😁 تا فردا دل تو دلم نبود...😊 فردا شد و رفتم سمت محل جلسه و دیدم دخترا همه چادری و نشستن یه سمت و پسرا هم یه سمت و دارن کلیپی از مشهد پخش میکنن🙄✨ مجری برنامه رفت بالا و یکم صحبت کرد و در آخر گفت آقا سید بفرمایین✨دیدم همون پسر ریشوی اونروزی با قد متوسط رفت پشت میکروفون ... اینجا فهمیدم که جناب فرمانده سید هم هستند😐 خلاصه روز اعزام شد...👌 بدو بدو رفتم سمت اتوبوس و وارد شدم که دیدم🚌عهههه... یه عده ریشو توی ماشین نشستن😀 تازه فهمیدم اشتباهی اومدم😐 داشتم پایین میرفتم که دیدم آقا سید داره لوازم سفرو تو صندوق ماشین جا میزنه و یهو منو دید... و اومد جلو : ــ لا اله الا الله...🙄 ــ خواهر شما اینجا چی میکنید؟؟ ــ هیچی اشتباهی اومدم...😕 ــ اخه بنر به اون بزرگی زدیم جلوی اتوبوس😐🚶 ــ خیلی خب... حالا چیزی نشده که...😟 ــ بفرمایین...بفرمایین تا دیر نشده...😒 ساکم رو گذاشتم رو صندلیم که گوشیم زنگ خورد📱 دوستم مینا بود میگفت : بیا آخره کلاسه و استاد لج کرده و میخواد غائبا رو حذف کنه😦 ــ اخه من تو اتوبوسم مینا😕😕 بدو بیا ریحانه...حذف شدی با خودته ها...از ما گفتن😯 ــ الان میام الان میام...😟😱 سریع رفتم و از شانس گندم اسمم اواخر لیست بود... تا اسممو خوند بدو بدو دویدم به طرف درب دانشگاه ولی... ادامه دارد... 📚 نویسنده : سیدمهدی‌بنی‌هاشمی @yadyaaran
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ سلامت که می کنم دلم می لرزد ال س س سلام علی ی ی ک یا علی ابن موسی الرضا چه آرامشی به دلم هدیه دادی حرمت بهشت موعود است یا امام رضا @yadyaaran