eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
400 دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
54 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم اکنون صدای شهید همت را میشنوید : خدا شاهده با حاج احمد(متوسلیان) طراحی کرده بودیم ۴ تا تپه رو می‌گرفتیم دو لشگر اسراعیل رو اسیر میکردیم، اسراعیلی ها گیج و خنگن هیچ عرضه جنگ ندارند
Felestin-Bakalam New.mp3
14.24M
نواهنگ یوم الانتقام 🇮🇷 🎙بانوای حاج ابوذر روحی مرحبا لشکر حزب‌الله مرحبا جیش رسول‌الله
گیلاد اردان، نماینده اسرائیل در جلسه شورای امنیت: آیت الله خامنه‌ای بدنبال برپایی امپراطوری ایرانی شیعه، در خاورمیانه و کل جهان است. ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پهپاد های استفاده شده در حمله شب گذشته در سطح گرید ۳ بوده؛ تقابل تکنولوژی روز دنیا با موشک و پهپادهای سطح ۳ ایران!
📚نخبه علمی بود به قدری باهوش بود که در۱۳سالگی به راحتی انگلیسی حرف می‌زد درجبهه آموزش زبان مۍ‌داد والفجر۸ شیمیایی شد و در۱۷سالگی به شهادت رسید معلم کوچک‌جبهه‌ها شهیدمحمود‌تاج‌‌الدین🕊
یکبار به اوگفتم تو ۵ سال در جبهه بودی؛ دیگر بس است. گفت؛ عمر دست خداست، ممکن است در شهر به دلائل دیگری بمیرم پس چه بهتر که مرگم ختم به شهادت شود. در یکی از عملیات‌ها مجروح شده بود او را به اصفهان منتقل کرده بودند. برادرم از اصفهان زنگ زد و گفت علیرضا اینجا پیش ماست. گفتم دلمان برایش تنگ شده بگویید بیاید. وقتی آمدند متوجه شدیم علیرضا مجروح شده و با عصای زیر بغلش آمد. هنوز کاملا خوب نشده بود که مجددا به جبهه رفت. پس از چند روز زنگ زد و از جراحت‌هایش پرسیدم، گفت: خودشان خوب میشوند؛ جای مردان جنگ، جبهه است، این جراحت‌ها نباید ما را خانه نشین کند. همیشه گله مند بود و می‌گفت من از همه بیشتر جبهه بودم ولی لیاقت شهادت ندارم. هر وقت از او می‌پرسیدم در جبهه چکار میکند؟ برای اینکه من نگران نشوم، می‌گفت من در آشپزخانه خدمت می‌کنم. در صورتی که او فرمانده گردان رزمی ۴۱۳ لشکر ثارالله بود. به روایت مادربزرگوارشهید فرماندهٔ گردان‌رزمی ۴۱۳ لشگر ۴۱ثارالله ●ولادت : ۱۳۴۱ کرمان ●شهادت : ۱۳۶۷/۱/۲۶ فاو
✌️ همپای مقاومت 🌹 شهدای ما از خدا نشان قبولی مجاهدت گرفتند... 😍 و حالا شاهد مجاهدت دیگران هستند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آچمز شدن وزیر خارجه انگلیس در برنامه زنده تلویزیونی! 🔶 «دیوید کامرون» وزیر خارجه انگلیس: کار ایران در حمله به اسرائیل بی‌ملاحظه و خطرناک بود. 🔷 مجری: اگر کسی کنسولگری انگلیس را بمباران کنند، ما چه کار می‌کنیم؟ 🔸 کامرون: خب، ما یک واکنش خیلی شدید نشان می‌دهیم. 🔹 مجری: ایران می‌گوید ما همان کار را کردیم.
شهید شهریار علیان فرزند نگهدار در تاریخ 21/03/1335 در کوهنجان( استان فارس )سومین فرزند خانواده و اولین فرزند پسر بدنیا آمد بزرگتر خانواده بالافاصله بعد از شستشو این کودک اذان را در گوش راست و اقامه در گوش چپ وی گفت. تمام اقوام پدر با اولین پسری که در طایفه بدنیا آمده بود خوشحال بودند و به همدیگر مخصوصا پدر خانواده تبریک می گفتند. وی زندگی سراسر عاشقانه خود را شروع کرد چون در خانواده مذهبی و متدین بدنیا آمده بود و از طرفی در همسایگی مسجد حضور داشت محل بازی وی با همسن و سالان خود در منزل و مسجد بود. حضور وی در مسجد از همین ایام کودکی باعث شد عشق به خدا و ایمان راسخ و استوار در گوشت و خون او اثر کند عشقی که به خدا اتصال داشت باعث شد رفته رفته بزرگ شود تا به سن 24 سالگی در اوج جوانی و اوج آرزوها و... زندگی دنیوی را رها کند و به سوی معشوق و یگانه خالق هستی پرواز کند.        ایشان تحصیل دوران ابتدائی در مدرسه ساسان قدیم که به کلاس ششم ختم می شد  در کوهنجان گذراند و جهت ادامه تحصیل کلاس هفتم می گفتند به سروستان عزیمت کردند و تا کلاس دوازدهم آن زمان درس خواند که در طول این دوران تحصیل یکی از شاگردان ممتاز و در س خوان با نمرات عالی بود مخصوصا درس زبان انگلیسی که خود هم علاقه فراوان داشت . سپس در جستجوی کار بود کاری که بدرد جامعه و وطن بخورد و آینده هم داشته باشد. که بالاخره به خدمت در ارتش نیروی هوائی پایگاه شیراز درآمد. دوران آموزشی نیروی هوائی ارتش در تهران گذراندند و از همان ایام قبل از انقلاب ایشان فردی مذهبی و انقلابی بود وی بعد از خدمت در تهران به بوشهر انتقال یافت و چند ماهی هم در بوشهر خدمت کرده و سپس دوباره به پایگاه هوائی شیراز انتقال یافت که با شروع جنگ تحمیلی و تجاوز رژیم بعث عراق به کشور اسلامی ما خیلی ناراحت بود و دائم به فکر دفاع از وطن اسلامی خود بود که سعی می کرد به هر طریق که میتواند پدرو مادر را راضی کرده و روانه جبهه شود. تا  یک روز به مسجد می آید از همه نمازگزاران و اصحاب مسجد خداحافظی میکند از پدر و مادر و اعضای خانواده خداحافظی می کند و می گوید مادر اگر من به جبهه بروم کاری به خط مقدم ندارم در عقب خط کار میکنم و شما ناراحت نباشید و بعد از 18 روز خدمت در جبهه حق علیه باطل در منطقه ذوالفقاری آبادان از ناحیه سر مورد اصابه گلوله و از ناحیه سمت راست مورد اصابت ترکش قرا می گیرد و در تاریخ 17/09/1359 به درجه رفیع شهادت رسیدند . شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفا بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ? 🌷 (۲ / ۲) ...!! 🌷....بچه‌ها مرا هل می‌دادند و می‌گفتند: «برو تو» الان ما را می‌زنند. اول چهار دست و پا شدم، اما نتوانستم داخل شوم. بعد سینه‌خیز رفتم و به زور داخل شدم. سنگر بزرگ اما تاریک تاریک بود. طوری که انتهای آن دیده نمی‌شد. چهار دست و پا شدم و جلو رفتم. عرض سنگر را طی کردم تا به ته سنگر برسم و جا برای بقیه باشد. بعد به سمت راست پیچیدم و این بار طول سنگر را طی کردم. آن وسط‌ها بوی تعفن شدیدی به مشامم خورد. در حالت عادی چنین سنگرهایی، هوا برای نفس‌کشیدن ندارند و اغلب به آدم حالت خفگی دست می‌دهد، چه برسد به این‌که بوی تعفن هم بیاید! دنبال یک جای مناسب می‌گشتم که بچه‌ها یکی یکی داخل شدند و شروع کردن به هل دادن. «زودباش. زودباش سید برو.» 🌷یکی از بچه‌ها که آخر صف ایستاده بود، تیر خورده و با ناله گفت: برید داخل سنگر، عراقی‌ها دارن می‌بینند. الان مرا می‌زنند. به انتهای سنگر که رسیدم، توی تاریکی شبح یک نفر را دیدم که دراز کشیده. از طرز خوابیدنش معلوم بود مرده است. تازه فهمیدم آن بوی تعفن مال چیست. کبریتم را از جیب درآوردم. آتش کردم و گرفتم روبه‌رویش. همان‌طور که حدس زده بودم عراقی بود. احتمال دادم بر اثر انفجار همان نارنجکی که دو سه روز پیش، بچه‌ها انداختند توی سنگرش مرده. جنازه باد کرده بود، به قدری که دکمه‌های پیراهنش کنده شده و لباسش در حال پاره شدن بود. بچه‌ها رسیدند به ته سنگر و تنگ من نشستند. دیگر جایی برای تکان خوردن نداشتم. سنگر ظرفیت ۵ نفر داشت. اما حالا با وجود آن جنازه باد کرده سه نفر هم به زور جا می‌شد. اما فضای جبهه و حساسیت کار این‌طور بود که.... 🌷این‌طور بود که اگر می‌گفتند ۱۰ نفر باید در آن سنگر جا شوند همه بچه‌ها سعی می‌کردند اطاعت کنند و آن‌چه خواسته شده را انجام دهند. حتی اگر به قیمت جانشان تمام شود. برای همین مجبور شدیم کنار هم دراز بکشیم تا هر شش نفرمان بتوانیم داخل سنگر جا شویم. قسمت بد ماجرا از همان‌جا شروع شد که باید کنار آن جنازه متعفن و بدبو تا شب دراز می‌کشیدم. بچه‌ها جایشان تنگ بود و ناچار به من آن‌قدر فشار آوردند که شکمم به شکم جنازه چسبید. بوی تعفنی که فضا را پر کرده بود و داشت خفه‌مان می‌کرد. هیچ هوایی برای نفس کشیدن و جایی برای تکان خوردن نداشتم. کم کم خسته شدم و بدنم خشک شد. حاضر بودم بروم بیرون زیر گلوله باشم و حتی شهید شوم، اما از آن جنازه بد بو دور شوم. حدود ۱۳ ساعت را در همان حالت ماندیم تا این‌که هوا تاریک شد و توانستیم از آن سنگر بیرون بیاییم. منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ❌️❌️ چه نیرویی جز نیروی ایمان می‌تونه ممکن کنه؟؟!! 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
37.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 💢میگفت :شناسنامه مو دستکاری کردم. فرار کردم بزور آمدم؛ رفتم زیر صندلی قطار قایم شدم....( خب کجا فرار کرد ؟ مثل خیلی ها که امروز به بهونه های مختلف فرار میکنن و میرن اونور آب!!!! نهههههههههههههه حاجی !!!!! فرار کرد رفت جبهه...با ۶۵ درصد جانبازی هم برگشت .... . 🎥 کلیپ با گرانقدر حمید بلوچ قرائی ( رزمنده ی اهل که مدتی را در بین لشکر ویژه ۲۵ و بود ....) .