eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
398 دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
9.6هزار ویدیو
54 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 ای کاش ما هم با درک معارف آوینی ترک کنیم! او مواد مخدر را ترک کرد و ما باید غفلت را... 🔹من رفیقی داشتم که از دوران بعد از انقلاب که در سمعی بصری ورامین بودم می شناختمش. من در ورامین فیلم نمایش می دادم و ایشان هم دبیر عربی بود ولی به این کارها هم خیلی علاقه داشت. از آنجا باهم رفیق شده بودیم. بعدها که من به تهران آمدم و به روایت فتح رفتم، شنیدم که او هم به تهران آمده اما معتاد شده. از آن معتادهای تیر! 🔹این بنده خدا جای من را پیدا کرده بود و هرچند وقت یک بار به روایت می آمد. با چنان قیافه زاری هم می آمد که معلوم بود چه می خواهد. یک روز که آمد اساسی بهش توپیدم. بهش گفتم: «فلانی من نشستم مونتاژ می زنم، وقتی تو میای من دیگه حال کار کردن ندارم. جون اون کسی که دوست داری دیگه نیا، محض رضای خدا نیا، این کارو نکن. دیگه هم بهت پول نمیدم.» تا توانستم طرف را با تهدید و التماس طَرد کردم و واقعاً دیگر هم نیامد. 🔹بعد از شهادت آوینی دورادور شنیده بودم که ترک کرده و خوب شده و افتاده تو فاز فیلمنامه نویسی و اصلاً زندگی اش عوض شده است! یک روز دیدمش و بهش گفتم: «چی شد که تو دیگه ترک کردی؟ سَرِ اون حرفایی که من بهت زدم بود؟» گفت: «نه بابا، من اینقد، شبیه تو باهام برخورد کرده بودن. تو بودی، زنم بود، مادرم بود، برادرم بود. همه همینجور باهام برخورد کردن. آدم معتاد اصلاً هیچ چیز برایش مهم نیست و فقط می خواد مواد بهش برسه.» 🔹می گفت: «من فهمیدم که تو رفیق آوینی هستی و این آوینی هم رئیس مجله سوره است. یک روز دیدم که از ساختمان سوره رفت بالا من هم پشت سرش رفتم. بهش گفتم: آقای فارسی سلام رسوند گفتن اگه دارید یه کمکی به من بکنید! آوینی هم گفته بود اصلاً نیاز نداره که آشنایی بدی من خودم باهات رفیقم. پولی بهم داد و گفت هر وقت نیاز داشتی بیا بگیر.» 🔹هرچند وقت یکبار می رفته پیش آوینی. یک بار خیلی طولانی مدت پشت در اتاق جلسات نشسته بوده که آوینی از اتاق بیرون اومد تا به اتاق بغلی بره، سید می بینه این بنده خدا هم نشسته منتظره، کلی ازش عذرخواهی می کند و می گوید: «ببین دفعه بعد اومدی دیدی من تو جلسم یه یادداشت بده با (فلان) کد رمزی که من بفهمم شمایی و سریع بیام کارت رو راه بندازم، من عذر می خوام که معطل شدی.» 🔹طرف می گفت همین طور می رفتم پیش آوینی بدون اینکه ازم بخواهد که تو کی هستی و یا حتی ذره ای نصیحتم بکند، از این حرف ها اصلاً نبود. حتی در این مدت اصلاً و ابداً یک بار هم با من چِک نکرد که «فارسی این بنده خدا کیه میاد از من پول می گیره؟» وظیفه خودش می دانست انگار طلبکاری آمده پیشش و طلبش را می خواهد. 🔹رفیق ما می گفت آوینی با کلی عذرخواهی پول را یواشکی می داد و من هم می گرفتم و می رفتم. یک بار که رفتم پولی در جیب نداشت و کلی عذرخواهی کرد. در خیابان سمیه (خیابانی که دفتر حوزه هنری، محل کار آوینی در آن واقع بود) بانکی قرار داشت. از در سوره پایین آمدیم و رفتیم بانک. آوینی دفترچه بانکی اش را گذاشت روی پیشخوان بانک، من هم داشتم نگاه می کردم. باجه دار نگاهی کرد و به آوینی گفت «می خوای دفترچه رو ببندی؟» آوینی گفت چطور؟ کارمند بانک گفت: چون ۲ هزار تومن بیشتر توش نیست. آوین هم گفت: آره آره، می خوام ببندم! 🔹آوینی حساب را بست و به من گفت «خداروشکر روزی امروزمون هم رسید. هزارش برای من و هزارش هم برای تو.» از در بانک که بیرون آمدم تا در خانه گریه کردم که «خاک بر سرت اگر اون آدمه پس تو چی هستی؟» خودم خودم را سرزنش می کردم. آمدم خانه و افتادم به دست و پای مادرم. همان زمان ۳ تا بچه هم داشتم. به مادرم گفتم: دست و پای من رو با چادرت ببند به تخت و برای همیشه ترک کردم. او بعد از آن هرگز به سراغ آوینی نرفت تا وقتی فهمید وی در فکه به آرزویش رسیده و به کاروان شهدا پیوسته است! 🔸منبع: «محمدعلی فارسی، سایت خبرآنلاین، ۱۴۰۱/۱/۲۱، کدخبر ۶۲۶۲» ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
aviny-19.mp3
3.68M
🔷 بنا به درخواست اعضای محترم یکی از بهترین ریمیکس های صوتی شهید آوینی خدمت شما ارسال شد. 🔸اگر بگویم حیف است که بدون وضو گوش کنیم اغراق نکرده ام! لطفاً آن را به دیگران هم هدیه کنیم چون این روزها همه نیازمند این معارف هستیم. ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
🔷 وقتی شهید آوینی در سختی های دنیا به همسر خود دلداری می داد! 🔸ما نیز این نکته را مدنظر قرار دهیم. ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
🌹شهادت محمّد منتظرقائم در صحرای طبس اردیبهشت 1359 ♦️پس از شکست حمله نظامی آمریکا به ایران در طبس و به جا گذاشتن چند فروند هلی کوپتر، برادرِ پاسدار، محمد منتظر قائم فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد، جهت بررسی اوضاع به ناحیه مورد نظر وارد شد تا اطلاعات موجود و فوق سری داخل صحنه را جمع آوری نماید. از آن طرف، چون استکبار جهانی، نقشه های خود را نقش برآب می دید، تصمیم گرفت تا باقی مانده هلی کوپترها منهدم گردند تا اسناد سری نیز از بین روند. بنابراین با هماهنگی بنی صدر معزول و تنی چند از مزدوران و خودفروختگانی که در نیروی هوایی نفوذ کرده بودند، این منطقه بمباران شد و پاسدار محمدمنتظر قائم به فیض شهادت نائل آمد. ♦️از بین بردن اسناد ومدارک به جامانده که به طور قطع حاوی اسناد و مدارک مربوط به ادامه طرح و برنامه های آمریکایی ها پس از انجام مرحله اول عملیات بود و همچنین شامل اسامی عوامل مزدور داخلی و جاسوسانی می شد که می بایست طی این عملیات با آمریکایی ها همکاری کنند، خود واقعه ای مهم و قابل بررسی است. ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
شهید محمدرضا تورجی زاده به سادات فوق العاده احترام می گذاشت . یکی از سادات گردان نقل می کرد: «یک بار به سنگر فرماندهی رفتم.محمد نشسته بود.به احترام من از جا بلند شد.گفتم:«یک مرخصی چند ساعته می خواهم تا به اهواز بروم.» به دلایلی مخالفت کرد.اصرار کردم اما بی فایده بود در نهایت وقتی ناامید شدم گفتم:«باشد شکایت شما را می برم پیش مادرم.» هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که پابرهنه به دنبالم دوید! دستم را گرفت و گفت:«این چه حرفی بود که زدی؟!بیا این برگه ی مرخصی سفید امضا کردم هر چه قدر می خواهی بنویس.» تا به چهره اش نگاه کردم دیدم خیس از اشک است. گفتم:«به خدا شوخی کردم منظوری نداشتم و...» اما محمد همچنان اصرار داشت که من حرفم را پس بگیرم! یک سال از این ماجرا گذشت ساعتی قبل از شهادت محمد بود. با هم رفتیم تا به سنگر ها سر بزنیم گفت:«آن حرف پارسال را پس گرفتی؟!» با تعجب گفتم:«چی؟» گفت:«آن شکایت و...» گفتم:«تو را به خدا چیزی نگو به خدا شوخی کردم.» ساعتی بعد وقتی در سنگر فرماندهی نشسته بود گلوله ی خمپاره به درون سنگر اصابت کرد.سریع به سمت سنگر دویدم.عجیب بود. سه ترکش بزرگ خمپاره به او اصابت کرده بود.یکی به پهلو یکی به بازو و دیگری به سر. یک باره به یاد حرف سال قبل محمد افتادم. او از شهادت خود این گونه گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که با رمز یا زهرا(س) باشد و من آن زمان فرمانده گردان یا زهرا(س) باشم. 🌷سالروز شهادت شهید محمدرضا تورجی زاده گرامی باد🌷 ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
شهادت، به آسمان رفتن نیست به خود آمدن است تا وقتی که راه های رسیدن به خودت را پیدا نکنی و در کوچه های نشناختن های خودت سرگردان باشی در راه رسیدن به آسمان باز می مانی ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
🖼هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم: 🪧تقویم امروز: 📌 پنجشنبه ☀️ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۱۶ شوال ۱۴۴۵ هجری قمری 🎄 25 آوریل 2024 میلادی 📖حدیث امروز: امیرالمومنین علیه السلام: چون سختی ها به نهایت رسد گشایش پدید آید . 📗نهج‌البلاغه حکمت ۳۵۱ 🔖مناسبت امروز:نداریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🍃💚• مرامحل‌بده‌جانا‌ڪه‌بی‌محلی‌تو مثال‌آدم‌تنهای‌زیرآوار‌است..!♥️ 🌱 صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
سلام امام زمانم✋🌸 دلم براے ورود تو لحظه شمارے می‌کند و حنجره‌ام تو را فریاد می‌زند، تو که تجلی عشقی. قنوتم را طولانی می‌کنم تا تو نیمه شبی براے آن دعا کنی. کوچه‌هاے غریب بی‌کسی را آب و جارو می‌کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی. نمی‌دانم آخرین ایستگاه «توسل» چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوے فاصله‌ها می‌برد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پراز «ندبه» است. مولایم...! بی‌تو دفتر دلمان پر است از مشق‌هاے انتظار و من با دلم می‌خواهم آن روز که می‌آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم. 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
📷سردارشهیدحاج حمید قاجار در جمع رزمندگان در مناطق جنگی دفاع مقدس 🔸سالروز شهادت🌷 را با ذکر گرامی میداریم. 🔺ویژگی های اخلاقی و رفتاری سردارشهیدحاج حمید قاجار؛ که از دوران دفاع مقدس و دوران جانبازی تا زمان شهادت از ایشان دور نشده بود. و این ویژگی‌ها برای نسل جوان خصوصا برای فعالان فرهنگی می تواند باشد... ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛