eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
398 دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
54 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
😊 لبخند شهدایی 😊 راننده‌ي تدارکات بود، امّا ما بهش می‌گفتیم آقای گازوئیلی. هروقت غذای بچه‌ها رو می‌آورد، بچه‌ها داد می‌زدند و می‌گفتند: آقای گازوئیلی آمد. او هم اخماشو می‌کشید تو هم و می‌گفت: نگویید آقای گازوئیلی. اکبر کاراته هم می‌گفت: چه فرقی می‌کنه آقای گازوئیلی؟ یک روز ظهر که همه از گرسنگی دور هم وُول می‌خوردیم و هی غرغر می‌کردیم که چرا آقای گازوئیلی نیومد و چرا غذا رو نیاورد، یک‌دفعه سروکله‌اش پیدا شد. اومد و یک دبّه از داخل ماشین آورد پایین. حاج مسلم گفت: اینا چیه؟ گفت: امروز غذا گازوئیله. حاج مسلم هم - که فکر می‌کرد آقای گازوئیلی راست می‌گه- سفره رو پهن کرد، کاسه‌ها رو چید دور سفره و پُرشان کرد از گازوئیل. همه هاج‌وواج نگاه می‌کردیم که گفت: چیه؟ مگه من آقای گازوئیلی نیستم؟ خب بخورید! و رفت. هم می‌خندیدیم و هم از گرسنگی به خودمون می‌پیچیدیم، که یک ساعت بعد سروکله‌اش پیدا شد. یک قابلمه‌ي کوکو دستش بود و گفت: این کارو کردم که دیگه... همه گفتیم: بگويیم آقای گازوئیلی! ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
🔷 شهید آوینی: «بی‌نیازان پادشاهان قلمرو عشق اند و دیهیمشان (تاجشان) آیه وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَم است. اما بی‌نیازی جز در قطع نیاز نیست، آنجا که حوائج و تعلقات چون موی بر تن انسان رُسته است.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی» ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیکر سرگرد شهید ارتش حسین سامی مقام پس از ۴۴ سال تفحص شد | ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 مداحی شهید مالک رحمتی در ایام اربعین در کربلا ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
اگر نماز شب نخوانیم ورشکست می‌شویم💡 🎙 وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار می‌شد، غاده طاقت نمی‌آورد، می‌گفت: «بس است دیگر. استراحت کن، خسته شدی.» و مصطفی جواب می‌داد: «تاجر اگر از سرمایه‌اش خرج کند، بالاخره ورشکست می‌شود، باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست می‌شویم.» اما غاده که خیلی شب‌ها از گریه‌های مصطفی بیدار می‌شد کوتاه نمی‌آمد، می‌گفت: «اگر این‌ها که این قدر از شما می‌ترسند بفهمند این طور گریه می‌کنید... مگر شما چه معصیت دارید؟ چه گناه کردید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک توفیق است.» آن وقت گریه مصطفی هق‌هق می‌شد، می‌گفت: «آیا به خاطر این توفیق که خدا داده او را شکر نکنم؟» ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
62.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔸آمده بودند بمانند اما فروغ جاویدان به غروب مبدل شد. 📥 کاری از مرکز رسانه راهیان نور (راهیان نور غرب و شمالغرب_1403) 💐 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
دعا کنید شهید شوید...🕊 🌱بعد از جنگ ، رزمندگان به سه دسته تقسیم می‌شوند... 1⃣ دسته اول به گذشته خود پشت کرده و از آن پشیمان می‌شوند 2⃣ دسته دوم با برگزیدن راه بی تفاوتی، در زندگی مادی غرق می‌شوند و همه چیز را فراموش می‌کنند 3⃣ دسته سوم کسانی اند که به اصول خود پایبند بوده و از غصه دق می‌کنند (به نقل از شهید حمید باکری،خطاب به رزمندگان زمان جنگ) ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
دل‌نوشته شهید محسن حججی در محرم در سال 95 : 💚خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیه‌السلام مرا هم مَحرَم کن... یا رب‌الحسین علیه‌السلام خدایا؛ چندیست عقدۀ دل پیشت باز نکرده‌ام و باز به لطف شما فرصتی مهیا شد...خدایا؛ محرم حسین علیه‌السلام رسید... تاسوعا رسید... عاشورا رسید...محرم رو به اتمام است و من هنوز...خدایا؛ چه شده است؟ مگر چه کرده‌ام که این‎گونه باید رنج و فراق بکشم؟ خدایا؛ می‌دانم... می‌دانم روسیاهم، پرگناهم...اما... تو را به حسین علیه‌السلام... تو را به زینب سلام‌الله‌علیها... تو را به عباس علیه‌السلام... خدایا... دیگر بس است... اصلاً بگذار این‌گونه بگویم... غلط کردم. خدایا... بگذر... بگذر از گذشته‌ام. ببخش...باور ندارم در عالم کبریایی تو گنهکاران را راهی نباشد. ببخش آن گناهانی را که از روی جهالت انجام داده‌ام. ببخش آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم. خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیه‌السلام مرا هم مَحرَم کن... این غلام روسیاه پرگناه بی‌پناه را هم پناه بده... خدایا، یکسال گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز جهاد گذراندم... زنده‌ام به امید دوباره رفتن... مپسند... مپسند که این‌گونه رنج بکشم...سینه‌ام دیگر تاب ندارد... مگر چند نفر شوق رفتن دارند؟ یعنی بین این همه خوبان روسیاهی چون من راه ندارد؟ مگر جز این است که حسین علیه‌السلام هم عباس علیه‌السلام را برد و هم حُر را...مگر جز این است که هم حبیب روسفید شد و هم جو ْن...خدایا اگر شوقی هست، اگر شجاعتی هست، اگر روحم به تکاپو افتاده است برای رفتن همه و همه به لطف تو بوده و بس...می‌توانستی مرا هم در این دنیا غرق کنی...می‌توانستی مرا هم آنقدر سرگرمدنیا کنی که فکر جهاد هم نباشد جه برسد به رفتن... می‌توانستی آنقدر وابسته‌ام کنی که نتوانم از داشته‌هایم دل بکنم...اما خدایا، از همه چیز دل بریده‌ام... از زن و فرزندم گذشتم... دیگر هیچ چیز این دنیا برایم ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند... خدایا، من از همه چیز این دنیا گذشتم تو نیز از من بگذر... و این همه را فقط از لطف تو می‌دانم... پس: ای که مرا خوانده‌ای؛ راه نشانم بده ... حججی 95/7/30 ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیاده روی اربعین با شهدا شهید حسین ولایتی فر در پیاده روی اربعین ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
تپه‌ رهایی خود را به بالای تپه رساند. اشک در چشمان درشتش حلقه زد. صداے برخورد آب به تخته سنگ‌ها هنوز هم به گوشش می‌رسید‌. نسیم خنک برخاسته از روی آب‌ها هواے صبحگاهی تپه را خنک‌ و دلپذیرترکرده بود. خود را به قبر مطهر شهداے گمنام رساند. _ اومدم دوباره التماستون کنم! خودتون شاهدین چند هفته هست سعی صفا و مروه من، بین خونه و سپاه شده تا حضرت‌زینب سلام‌الله‌علیها منو لایق دفاع از حریمش بکنه! سرش را روے یکی از قبرها گذاشت. شانه‌هایش تکان می‌خورد و صداے هق‌هق گریه‌اش سکوت تپه را می‌شکست. برگه زیارت عاشورا را روبروے صورتش گرفت و با آهنگ حزینی شروع به خواندن کرد. نزدیک طلوع آفتاب به پایین تپه سرازیر شد. لبخند نمکین چهره‌اش را پوشانده بود. حالا دیگر به انتخاب درستش یقین داشت. انتخاب بین شهادت و زندگی؛ انتخاب ادامه تحصیل در آلمان یا دفاع از حریم آل‌الله که در زیرچکمه‌هاے دشمن نزدیک بود سقوط کند. و او می‌خواست عباس بی‌بی زینب سلام‌الله‌علیها شود. همان هم شد. اذن ورود به آن سرزمین را به او دادند. مدتی نگذشته بود که خبر شهادت جوانی خوش‌تیپ و خوش چهره، مردم را انگشت به دهان کرد. جوانی ۲۵ ساله که در حین آزادسازے بوکمال مورد اصابت شلیک مستقیم خمپاره قرار گرفت و روح‌مطهرش به شهداے گمنام بالای تپه پیوست. 🌹شهید بابک نوری هریس. ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
آقا محسن چه کسی پای برگ ماموریتت برای پراندن چُرت اهل زمین امضا زده بود، فرزندان کدام تبار در لحظه بی سر شدنت به استقبال آمدند که اینقدر دلربا شدی؟ عطر وجود کدام فرزند زهرا سلام الله علیها نفست را مسیحایی کرده بود؟ غبار قدم های کدام شهید بی سر بر سر و تنت نشسته بود که بوی بهشت می دهی!؟ آقا محسن سواد کدام مکتب و درس کدام استاد، انقلاب با سرخی خون و فریاد با حنجر بریده را به تو آموخت؟ پا جای پای چه کسی گذاشتی؟ راز و رمز جهانگیر شدن جوانمردی و مرامت را در کجای قصه جانسوزت جست و جو کنیم؟ در وداع آخرت و گلبوسه های غیرت و محبتی که بر شانه های خواهرانت نشاندی؟ در سینه ای که برای عمه سادات سلام الله علیها سپر کردی؟ یا در لحظه اسارت با آن شکوه مردانه ات؟ و یا در سرخی خونی که از حنجرت بر زمین شامات ریخته شد!؟..... شهید آقا محسن حججی ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛