خطبه 122
(پس از پافشارى خوارج در شورشگرى، امام عليه السّلام به قرارگاهشان رفت و خطاب به جمع خوارج فرمود:)
آيا همه شما در جنگ صفّين بوديد؟
گفتند بعضى بوديم و برخى حضور نداشتيم.
فرمود: به دو گروه تقسيم شويد، تا متناسب با هر كدام سخن گويم.
دو دسته شدند،
امام ندا در داد كه:
ساكت باشيد، به حرفهايم گوش فرا دهيد و با جان و دل به سوى من توجّه كنيد، و هر كس را براى گواهى سوگند دادم با علم گواهى دهد. آنگاه سخنان طولانى مطرح فرمود كه (برخى از آن خطبه اين است)
آنگاه كه شاميان در گرما گرم جنگ، و در لحظههاى پيروزى ما، با حيله و نيرنگ، و مكر و فريب كارى قرآنها را بر سر نيزه بلند كردند شماها نگفتيد كه:
«شاميان، برادران ما و هم آيين ما هستند؟ از ما مىخواهند از خطاى آنان بگذريم. و راضى به حاكميّت كتاب خدا شدهاند، نظر ما اين است كه حرفشان را قبول كنيم و از آنان دست برداريم؟»
امّا من به شما گفتم كه:
اين توطئه، ظاهرش ايمان و باطن آن دشمنى و كينه توزى است، آغاز آن رحمت و پايان آن پشيمانى است، پس در همين حال به مبارزه ادامه دهيد، و از راهى كه در پيش گرفتهايد منحرف نشويد، و در جنگ دندان بر دندان فشاريد، و به نداى ندا دهند اى گوش ندهيد، زيرا اگر پاسخ داده شوند گمراه كنندهاند، و اگر رها گردند خوار و ذليل شوند، كه همواره چنين بود.
امّا دريغ! شماها را ديدم كه به خواستههاى شاميان گردن نهاديد، و حكميّت را پذيرفتيد سوگند به خدا! اگر از آن سرباز مىزدم مسئول پىآمدهاى آن نبودم، و خدا گناه آن را در پرونده من نمىافزود.
به خدا سوگند! اگر هم حكميّت را مىپذيرفتم به اين كار سزاوار پيروى بودم زيرا قرآن با من است، از آن هنگام كه يار قرآن گشتم از آن جدا نشدم.
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 125
(در پاسخ خوارج كه ماجراى حكميّت را نمىپذيرفتند قبل از ورود به شهر در نزديكى كوفه فرمود)
1 علل پذيرش حكميّت در صفّين
ما افراد را داور قرار نداديم، تنها قرآن را به حكميّت «داروى» انتخاب كرديم! (كه آنها بر سر نيزه كرده و داورى آن را مىخواستند)
اين قرآن، خطّى است نوشته شده كه ميان دو جلد پنهان است، زبان ندارد تا سخن گويد، و نيازمند به كسى است كه آن را ترجمه كند، و همانا انسانها مىتوانند از آن سخن گويند،
و هنگامى كه شاميان ما را دعوت كردند تا قرآن را ميان خويش داور گردانيم، ما گروهى نبوديم كه به كتاب خداى سبحان پشت كنيم، در حالى كه خداى بزرگ فرمود: «اگر در چيزى خصومت كرديد آن را به خدا و رسول باز گردانيد» باز گرداندن آن به خدا اين است كه كتاب او را به داورى بپذيريم،
و باز گرداندن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين است كه سنّت او را انتخاب كنيم،
پس اگر از روى راستى به كتاب خدا داورى شود، ما از ديگر مردمان به آن سزاوارتريم،
و اگر در برابر سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تسليم باشند ما بدان اولى و برتريم.
امّا سخن شما كه چرا ميان خود و آنان براى حكميّت (داورى) مدّت تعيين كردى؟
من اين كار را كردم تا نادان خطاى خود را بشناسد، و دانا بر عقيده خود استوار بماند،
و اينكه شايد در اين مدّت آشتى و صلح، خدا كار امّت را اصلاح كند و راه تحقيق و شناخت حق باز باشد، تا در جستجوى حق شتاب نورزند، و تسليم اوّلين فكر گمراه كننده نگردند.
2 سرزنش كوفيان و خوارج گمراه
همانا برترين مردم در پيشگاه خدا كسى است كه عمل به حق در نزد او دوست داشتنىتر از باطل باشد، هر چند از قدر او بكاهد و به او زيان رساند، و باطل به او سود رساند و بر قدر او بيفزايد.
مردم! چرا حيران و سرگردانيد؟
و از كجا به اينجا آورده شديد؟
آماده شويد براى حركت به سوى شاميانى كه از حق روى گرداندند و آن را نمىبينند، و به ستمگرى روى آورده حاضر به پذيرفتن عدالت نيستند، از كتاب خدا فاصله گرفتند، و از راه راست منحرف گشتند!
افسوس اى كوفيان! شما وسيلهاى نيستيد كه بشود به آن اعتماد كرد، و نه ياوران عزيزى كه بتوان به دامن آنها چنگ زد!
شما بد نيروهايى در افروختن آتش جنگ هستيد، نفرين بر شما.
چقدر از دست شما ناراحتى كشيدم،
يك روز آشكارا با آواز بلند شما را به جنگ مىخوانم و روز ديگر آهسته در گوش شما زمزمه دارم،
نه آزاد مردان راستگويى هستيد به هنگام فراخواندن و نه برادران مطمئنّى براى راز دارى هستيد.
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 126
(به امام گفتند كه مردم به دنيا دل بستهاند، معاويه با هدايا و پولهاى فراوان آنها را جذب مىكند شما هم از اموال عمومى به اشراف عرب و بزرگان قريش ببخش و از تقسيم مساوى بيت المال دست بردار تا به تو گرايش پيدا كنند)
(علّت آن بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيت المال را به طور مساوى بين مسلمانان تقسيم مىكرد، امّا پس از وفات آن حضرت، ابا بكر و بخصوص عمر و عثمان اصل تقسيم عادلانه را رعايت نكردند و با انواع تبعيضها و بخششهاى نابجا مردم را به راه ديگرى كشاندند، حال كه امام على عليه السّلام به خلافت رسيد و چونان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىخواست بيت المال را مساوى تقسيم كند، بسيارى بر آشفتند و سر به مخالفت بر داشتند.)
آيا به من دستور مىدهيد براى پيروزى خود، از جور و ستم در باره امّت اسلامى كه بر آنها ولايت دارم، استفاده كنم؟
به خدا سوگند، تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مىكنند، هرگز چنين كارى نخواهم كرد!
اگر اين اموال از خودم بود به گونهاى مساوى در ميان مردم تقسيم مىكردم تا چه رسد كه جزو اموال خداست!
آگاه باشيد!
بخشيدن مال به آنها كه استحقاق ندارند، زياده روى و اسراف است، ممكن است در دنيا مقام بخشنده آن را بالا برد، امّا در آخرت پست خواهد كرد، در ميان مردم ممكن است گرامىاش بدارند، امّا در پيشگاه خدا خوار و ذليل است.
كسى مالش را در راهى كه خدا اجازه نفرمود مصرف نكرد و به غير اهل آن نپرداخت جز آن كه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستى آنها را متوجّه ديگرى ساخت، پس اگر روزى بلغزد و محتاج كمك آنان گردد، بدترين رفيق و سرزنش كنندهترين دوست خواهند بود.
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 127
(قبل از جنگ نهروان در سال 37 هجرى در ردّ اعتقادات خوارج ايراد كرد، خوارج عقيده داشتند: كسى كه گناه كبيره انجام دهد كافر و از اسلام خارج شده است، مگر توبه كند و دوباره مسلمان گردد)
1 افشاء گمراهى خوارج
پس اگر چنين مىپنداريد كه من خطا كرده و گمراه شدم، پس چرا همه امّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به گمراهى من گمراه مىدانيد؟ و خطاى مرا به حساب آنان مىگذاريد؟ و آنان را براى خطاى من كافر مىشماريد؟ شمشيرها را بر گردن نهاده، كور كورانه فرود مىآوريد و گناهكار و بىگناه را به هم مخلوط كرده همه را يكى مىپنداريد؟
در حالى كه شما مىدانيد، همانا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زناكارى را كه همسر داشت سنگسار كرد، سپس بر او نماز گزارد، و ميراثش را به خانوادهاش سپرد، و قاتل را كشت و ميراث او را به خانوادهاش بازگرداند، دست دزد را بريد و زناكارى را كه همسر نداشت تازيانه زد، و سهم آنان را از غنائم مىداد تا با زنان مسلمان ازدواج كنند.
پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنها را براى گناهانشان كيفر مىداد، و حدود الهى را بر آنان جارى مىساخت، امّا سهم اسلامى آنها را از بين نمىبرد، و نام آنها را از دفتر مسلمين خارج نمىساخت.
(پس با انجام گناهان كبيره كافر نشدند) شما (خوارج)، بدترين مردم و آلت دست شيطان، و عامل گمراهى اين و آن مىباشيد.
به زودى دو گروه نسبت به من هلاك مىگردند:
دوستى كه افراط كند و به غير حق كشانده شود
و دشمنى كه در كينه توزى با من زياده روى كرده به راه باطل در آيد.
بهترين مردم نسبت به من گروه ميانه رو هستند. از آنها جدا نشويد، همواره با بزرگترين جمعيّتها باشيد كه دست خدا با جماعت است
از پراكندگى بپرهيزيد، كه انسان تنها بهره شيطان است آنگونه كه گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود،
آگاه باشيد هر كس كه مردم را به اين شعار «4» «تفرقه و جدايى» دعوت كند او را بكشيد هر چند كه زير عمامه من باشد.
3 علل پذيرش «حكميّت»
اگر به آن دو نفر (ابو موسى و عمرو عاص) رأى به داورى داده شد، تنها براى اين بود كه آنچه را قرآن زنده كرد زنده سازند، و آنچه را قرآن مرده خواند، بميرانند،
زنده كردن قرآن اين است كه دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمايند، و ميراندن، پراكندگى و جدايى است،
پس اگر قرآن ما را به سوى آنان بكشاند آنان را پيروى مىكنيم، و اگر آنان را به سوى ما سوق داد بايد اطاعت كنند.
پدر مباد شما را! من شرّى براه نيانداخته، و شما را نسبت به سرنوشت شما نفريفته، و چيزى را بر شما مشتبه نساختهام، همانا رأى مردم شما بر اين قرار گرفت كه دو نفر را براى داورى انتخاب كنند، ما هم از آنها پيمان گرفتيم كه از قرآن تجاوز نكنند،
امّا افسوس كه آنها عقل خويش را از دست دادند، حق را ترك كردند در حالى كه آن را به خوبى مىديدند، چون ستمگرى با هوا پرستى آنها سازگار بود با ستم همراه شدند،
ما پيش از داورى ظالمانهشان با آنها شرط كرديم كه به عدالت داورى كنند و بر أساس حق حكم نمايند، امّا به آن پاى بند نماندند.
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 129
در روزگارى هستيد كه خوبى به آن پشت كرده و مىگذرد، و بدى بدان روى آورده، پيش مىتازد، و طمع شيطان در هلاكت مردم بيشتر مىگردد.
هم اكنون روزگارى است كه ساز و برگ شيطان تقويت شده، نيرنگ و فريبش همگانى، و به دست آوردن شكار براى او آسان است.
به هر سو مىخواهى نگاه كن! آيا جز فقيرى مىبينى كه با فقر دست و پنجه نرم مىكند؟
يا ثروتمندى كه نعمت خدا را كفران كرده و با بخل ورزيدن در اداء حقوق الهى، ثروت فراوانى گرد آورده است؟
يا سركشى كه گوش او از شنيدن پند و اندرزها كر است؟
.... شما با چنين وضعى مىخواهيد در خانه قدس الهى و جوار رحمت پروردگارى قرار گيريد؟ و عزيزترين دوستانش باشيد؟ هرگز خدا را نسبت به بهشت جاويدانش نمىتوان فريفت، و جز با عبادت، رضايت او را نمىتوان به دست آورد.
نفرين (لعن) بر آنان كه امر به معروف مىكنند و خود ترك مىنمايند، و نهى از منكر دارند و خود مرتكب آن مىشوند.
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
امام خامنه ای ۲۱ مهر ۹۹ :
یک مواردی هست که بعضی از فعّالیّتها بایستی تعطیل بشود، بعضی از سفرها بایستی ممنوع بشود. همچنان که ملاحظه کردید، سفر اربعین را مردم #متدیّن و #مؤمن ما پذیرفتند که گفتیم نروید به طرف #مرز، نرفتند؛ این خیلی مهم است. در قضیّهِی عزاداریها که ستاد ملّی مبارزهی با این بیماری ضابطه معیّن کرد، مردمِ مؤمن و متدیّن که پایبندند، ضابطه را #دقیق رعایت کردند. این باید در زمینههای گوناگون تسرّی پیدا کند و بایستی اجباری و الزامی بشود. جلوی بعضی از سفرها واقعاً باید گرفته بشود.
@yaftehayeman
امام خامنه ای ۳۱ شهریور ۹۹:
حالا بحث اربعین پیش آمده، بعضیها خب عاشق امام حسین هستند، عاشق اربعینند؛ [خب،] معلوم است، همهی ما [هستیم]؛ حالا خیلی از شماها که خودتان رفتهاید، بنده که محروم بودم و مشتاق هم بودم -گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم- امّا خب رفتن برای راهپیمایی اربعین، #فقط متوقّف به صلاحدید مسئولان ستاد ملّی مربوط به کرونا است. اگر گفتند نه -که تا الان گفتند نه- #باید همه تابع باشند، همه باید تسلیم باشند. اینکه مثلاً فرض کنید ما بلند شویم برویم لب #مرز اظهار ارادت به حضرت بکنیم، #نه [نمیشود]؛ از داخل خانه اظهار ارادت کنیم. دو سه زیارت مهم روز اربعین وارد است؛ روز اربعین، همهی مردم بنشینند زیارت اربعین را با حال، با توجّه بخوانند و شِکوه کنند پیش امام حسین (علیه السّلام) و بگویند یا سیّدالشّهداء، ما دلمان میخواست بیاییم، نشد، وضع این جوری است تا یک نظری بکنند، یک کمکی بکنند.
@yaftehayeman
در بررسی مسائل روزمره و عکس العمل صحیح نسبت به مسائل، باید قبل از کنش یا واکنش به آن، به مسائلی که در ذیل می آید، باید توجه داشت. هرچند این مسائل، همه ی مسائل نیست، ولی تا جایی که امکان آن بود، احصاء شد:
۱. یکی از اشکالات اساسی فقه که ناشی از در حکومت نبودن شیعه است، فردی شدن فقه است.
البته می پذیرم که شیفت از فقه فردی به فقه حکومتی، حتما خیلی طول می کشد و شاید ۴۰ سال خیلی زمان زیادی نباشد، ولی این شیفت ضروری است.
چه بسا مسئله ای در فقه فردی مستحب موکد باشد مثل قرض دادن (که از صدقه هم استحبابش بیشتر است) ولی در فقه حکومتی حرام باشد مثل بانک که همه را مقروض می کند (عرض کردم چه بسا) و اضافه کنید متعه را.
لذا تغییر حکم در فقه فردی و حکومتی چیز عجیبی نیست
و لذا در قیاس هایمان باید به این مسئله توجه کنیم
۲. حکم موارد اضطرار را نباید به موارد شرایط عادی سرایت داد، چنان که خداوند می فرماید:
فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فلا اثم علیه
۳. نباید فقه را منحصر به واجب و حرام کرد، بلکه فقه مملو از مستحبات و مکروهات کارنشده ست که نیاز به کارهای اساسی دارد و بعید است با مباحثی مثل تسامح در ادله ی سنن(که شاید در فقه فردی پاسخ گو باشد)، بتوان به نتیجه ی مطلوبی رسید. اضافه کنید اباحه اقتضایی و لااقتضایی را (البته با فرض پذیرش این تقسیم)
و البته ارتباط فقه و اخلاق از مسائل مهم و البته کمتر کارشده است.
۴. طبیعتا باید بین وضعیت ایده آل و وضع موجود فرق گذاشت و طبیعتا نباید طوری رفتار کرد که متهم به تحجر شد (چنانکه رهبری هم در دیدار با دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام فرمودند) اما حد یقف این عقب نشینی تا کجاست؟ شاید بعضی جاها سکوت درست نباشد.
به عبارت بهتر، ترسیم دقیقی وضع ایده آل باید باشد تا تکلیف امروزمان روشن بشود؛ در غیر این صورت، تا افقمان روشن نباشد، ره به بیراهه معلوم نیست نباشد.
در این مسیر حتما روایات راهگشا هستند، حتما. البته رفتارهای در زمان صدور و عدم ردع شارع هم می تواند خیلی مفید باشد، البته با توجه به جوانب و شرایط زمان.
۵. مسئله ی عرف و شناخت جایگاه آن، از مسائل بسیار مهم و البته کمتر کار شده ست که تاثیر زیادی در بحث ها دارد. در بعضی مسائل جایگاه عرف روشن است، ولی اگر بعضی موارد دیگر را محول به عرف کنیم، شاید در فقه فردی جایگاه داشته باشد (که همان هم در مواردی بعید است) در فقه حکومتی به نظرم جایگاه عرف باید کمتر بشود به این معنا که باید بیشتر به عرف جهت داد تا این که خود را همرنگ آن کرد(عرض کردم که موارد متفاوت هست)
@yaftehayeman
اخیرا همسر شهید بلباسی یک عکس به همراه نوشته ای را در اینستاگرام استوری کرده بودند به این مضمون که همسرم نه تنها نماز شب نمی خواند، بلکه نماز صبحش را هم من به زحمت بیدارش می کرد.
از عکسی که گذاشته بودند بگذریم (که به نظرم گذاشتن چنین عکسی عموما و از همسرشهید خصوصا مناسب نباشد که بحثش بماند برای جای خودش) به نظر شما یک نوجوان یا جوان که این عکس و نوشته را ببیند، با خودش چی می گوید؟
۱.شهدا خیلی آدمای بزرگی نیستند و من هم می توانم شهید بشوم
۲.کسی که نماز صبحش رو به زور و سختی می خوانده شهید شده، پس خیلی هم نماز و شرعیات مهم نیستند چه برسد به مستحبات مثل نماز شب و....
ممکن است کسی بگوید در مورد کسانی مثل مجید سوزوکی و حر انقلاب و افراد دیگر هم همین حرف ها گفته شده و کسی اعتراض نکرده و اثر مثبت هم داشته اند.
در جواب می گویم کسی که توبه کرده باشد را مخاطب درک می کند و متوجه است که اگر خیلی مقید نباشد، چیزی نیست که اثر منفی داشته باشد و این به ذهن می آید که فعلا به تازگی متحول شده است و تقید کم هم طبیعی است و به مرور اصلاح می شود، ولی این شهید بزرگوار که این طور نبوده اند.
اساسا اگر بخواهیم شهدا را الگو کنیم، باید به این مسائل توجه کنیم که ویژگی ها منفی شهید را الگو نکنیم، این که در ارتباط دلی شهید با خدا چه گذشته، ما بی خبریم و نظری نمی دهیم، ولی در الگو کردن شهید باید بیشتر دقت شود.
@yaftehayeman
یکی از دوستانی که داعیه ی عدالتخواهی و کار فرهنگی دارند و تشکلی هم زیرنظرشان است و مدتی هم در شهرداری مشهد مشغول خدمت در بخش فرهنگی بوده اند فرموده اند که در چهره ی حاج علی اکبری بی قراری نمی بینم و این را دلیل بر قدح گرفته اند.
اگر ایشان به مرحله ی یقظه رسیده اند و چشم دلشان باز شده و از دل افراد خبر می دهند که حرفی نیست.
اما اگر می خواهند فقط از روی چهره ی ظاهری افراد خبر از درون افراد دهند، مگر ملاک چهره ی ظاهری افراد است؟ اصلا معنای روایت المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه چه می شود؟ اصلا مگر کسی که بی قرار برای آرمان های انقلاب است، چهره اش باید شکل خاصی داشته باشد؟ اصلا خودِ شما، چهره تان مگر چطور است؟
بگذریم از این حرف که ارزش بحث بیشتر را ندارد؛ ولی سوال این است که چه می شود که کسی مترصد به بیان چنین کلماتی برای استدلال خود می شود؟ منطق کجا رفته؟
@yaftehayeman
گفته می شود که چرا دولت اینطور عمل کرد در قضیه ی اربعین؟ چرا دو تا حرف شد؟ چرا یک چیز گفته شد و چیز دیگری در واقع بود؟
من به مخاطبی که این مطلب را می خواند اینطور می گویم که شما خودتان را جای مسئول این قضیه بگذارید با این شرایط و بعد ببینید که چه می کنید:
از طرفی دولت الکاظمی اجازه ی ورود زمینی به عراق را نمی دهد و هرچه رایزنی کرده اید، قانع نشده (احتمال دارد که چیز زیادی در قبال باز شدن راه از شما خواسته که نمی خواهید آن را از دست بدهید که می تواند از دریافت پول باشد تا مباحث اخراج امریکا تا ...)
شما برای نیامدن مرزها، قدم به قدم تا مرز، ایست و بازرسی گذاشته اید که افراد به مرز نیایند
از طرفی افرادی از بیراهه و به هر زحمتی شده خودشان را به مرز رسانده اند و اتفاقات بدی را رقم زده اند، میله ها را شکسته اند، سرباز ها را مجروح کرده اند، طبق آمار رسمی یک نفر کشته شده و تعدادی نزدیک 34 یا 36 نفر زخمی شده اند و یک نفر هم که از بیراهه می رفته، پایش روی مین رفته است؛ هجمه هر لحظه بیشتر می شود و احتمال کشته ها و مجروح های بیشتر می رود.
شما به دولت الکاظمی بخشی از امتیازات را مجبور می شوید که بدهید تا دولت عراق راضی شود مرزها را برای تعداد محدودی باز کند که فاجعه ی انسانی رخ ندهد.
حالا مجبور می شوید در رسانه های رسمی اعلام کنید که مرز بسته است تا مردم به مرز نیایند و از طرفی مجبور هستید که تعدادی از افراد را از مرز عبور دهید.
در این بین برخی از همین افراد، از رفتنشان فیلم می گیرند و در اینستاگرام استوری می کنند. چه باید گفت به این افراد؟
با این شرایط، شما بودید چه می کردید؟
حرف زدن راحت است، ولی در صحنه ی عمل، همه چیز به این راحتی نیست.
@yaftehayeman
یافته ها
امام خامنه ای ۲۱ مهر ۹۹ : یک مواردی هست که بعضی از فعّالیّتها بایستی تعطیل بشود، بعضی از سفرها بایس
به نظر شما، امسال هم رهبری می توانند به رفتار مومنین و متدینین افتخار کرده و بگویند «مردم مومن و متدین که پایبندند، ضابطه را دقیق رعایت کردند ....»؟؟؟
امام خامنه ای در 30 شهریور 1395:
«عمل ما کسانی را مؤمن به ما میکند. فرمود: کونوا لَنا زَیناً وَ لا تَکونوا عَلَینا شَیناً؛ فرمود زینت ما باشید. زینت ما بودن یعنی چه؟ یعنی جوری عمل کنید که وقتی کسی نگاه کرد بگوید: بهبه! شیعیان امیرالمؤمنین چقدر خوبند! آن که رشوه میطلبد، این زینت نیست، عیب است؛ آن که از بیتالمال زیادی میخواهد و زیادی میگیرد، این عیب برای شیعه است؛ آن که بر بدیها چشم میبندد و برای هدایت جامعه به سوی تقوا هیچ احساس مسئولیّتی نمیکند، این عیب است برای نظام اسلامی و جامعهی اسلامی؛ آن کسی که در زندگی شخصی خود اهل اسراف است، این عیب است.»
پ ن: امالی، شیخ صدوق، ص ۴۰۰؛ امالی، شیخ طوسی، ص ۴۴۰:
دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنَ الشِّيعَةِ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ مَعَاشِرَ الشِّيعَةِ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً احْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَ كُفُّوهَا عَنِ الْفُضُولِ وَ قَبِيحِ الْقَوْلِ.
ترجمه:
سليمان بن مهران گويد روزى شرفياب حضور امام صادق (ع) شدم و چند تن از شيعیان آنجا بودند و شنيدم ميفرمود اى گروه شيعه زينت ما باشيد و زشتى ما نباشيد با مردم خوش زبانى كنيد و زبان خود نگهداريد و از زياده گوئى و بدگوئى بازش داريد.
@yaftehayeman
خطبه 130 (در سال 30 هجرى وقتى كه عثمان، حضرت ابا ذر را به بيابان خشك ربذه تبعيد مىكرد، فرمانى صادر كرد كه كسى حق ندارد او را بدرقه كند. امام عليه السّلام و فرزندانش اعتنايى به آن نكرده و ابا ذر را بدرقه كردند. ايشان به هنگام بدرقه او فرمود)
اى ابا ذر! همانا تو براى خدا به خشم آمدى، پس اميد به كسى داشته باش كه به خاطر او غضبناك شدى،
اين مردم براى دنياى خود از تو ترسيدند، و تو بر دين خويش از آنان ترسيدى،
پس دنيا را كه به خاطر آن از تو ترسيدند به خودشان واگذار، و با دين خود كه براى آن ترسيدى از اين مردم بگريز.
اين دنيا پرستان چه محتاجند به آنچه كه تو آنان را از آن ترساندى، و چه بى نيازى از آنچه آنان تو را منع كردند.
و به زودى خواهى يافت كه چه كسى فردا سود مىبرد؟ و چه كسى بر او بيشتر حسد مىورزند؟
اگر آسمان و زمين درهاى خود را بر روى بندهاى ببندند و او از خدا بترسد، خداوند راه نجاتى از ميان آن دو براى او خواهد گشود.
آرامش خود را تنها در حق جستجو كن، و جز باطل چيزى تو را به وحشت نيندازد.
اگر تو دنياى اينان (منظور امام، عثمان و معاویه و امویان است) را مىپذيرفتى، تو را دوست داشتند، و اگر سهمى از آن بر مىگرفتى دست از تو بر مىداشتند.
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 131 (اين خطبه در منبر كوفه ايراد شد و به خطبه «منبريّه» معروف است كه در آن علل پذيرش حكومت و صفات يك رهبر عادل را بيان مىدارد)
اى مردم رنگارنگ، و دلهاى پريشان و پراكنده، كه بدنهايشان حاضر و عقلهايشان از آنها غايب و دور است!
من شما را به سوى حق مىكشانم، امّا چونان بزغالههائى كه از غرّش شير فرار كنند مىگريزيد!
هيهات كه با شما بتوانم تاريكى را از چهره عدالت بزدايم، و كجىهاى را كه در حق راه يافته است نمايم.
خدايا تو مىدانى كه جنگ و درگيرى ما براى به دست آوردن قدرت و حكومت و دنيا و ثروت نبود،
بلكه مىخواستيم نشانههاى حق و دين تو را به جايگاه خويش باز گردانيم،
و در سرزمينهاى تو اصلاح را ظاهر كنيم،
تا بندگان ستمديدهات در أمن و أمان زندگى كنند، و قوانين و مقررّات فراموش شده تو بار ديگر اجراء گردد.
خدايا من نخستين كسى هستم كه به تو روى آورد، و دعوت تو را شنيد و اجابت كرد، در نماز، كسى از من جز رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيشى نگرفت،
همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمتها و احكام مسلمين، ولايت و رهبرى يابد، و امامت مسلمين را عهده دار شود، تا در اموال آنها حريص گردد،
و نادان نيز لياقت رهبرى ندارد تا با نادانى خود مسلمانان را به گمراهى كشاند،
و ستمكار نيز نمىتواند رهبر مردم باشد، كه با ستم حق مردم را غصب و عطاهاى آنان را قطع كند،
و نه كسى كه در تقسيم بيت المال عدالت ندارد زيرا در اموال و ثروت آنان حيف و ميل مىكند و گروهى را بر گروهى مقدّم مىدارد،
و رشوه خوار در قضاوت نمىتواند امام باشد زيرا كه براى داورى با رشوه گرفتن حقوق مردم را پايمال، و حق را به صاحبان آن نمىرساند،
و آن كس كه سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ضايع مىكند لياقت رهبرى ندارد زيرا كه امّت اسلامى را به هلاكت مىكشاند.
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 132
... كسى كه جامه تقوا بر قلبش بپوشاند، كارهاى نيكوى او آشكار شود، و در كارش پيروز گردد.
پس در به دست آوردن بهرههاى تقوا فرصت غنيمت شماريد، و براى رسيدن به بهشت جاويدان رفتارى متناسب با آن انجام دهيد، زيرا دنيا براى زندگى هميشگى شما آفريده نشده، گذرگاهى است تا در آن زاد و توشه آخرت برداريد.
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 134 (عمر براى شركت در جنگ با روميان در سال 15 هجرى با امام عليه السّلام مشورت كرد، آن حضرت فرمود:)
خداوند به پيروان اين دين وعده داده كه اسلام را سر بلند و نقاط ضعف مسلمين را جبران كند، خدايى كه مسلمانان را به هنگام كمى نفرات يارى كرد، و آنگاه كه نمىتوانستند از خود دفاع كنند، از آنها دفاع كرد، اكنون زنده است و هرگز نمىميرد.
هرگاه خود به جنگ دشمن روى و با آنان رو به رو گردى و آسيبى بينى، مسلمانان تا دورترين شهرهاى خود، ديگر پناهگاهى ندارند و پس از تو كسى نيست تا بدان رو آورند.
مرد دليرى را به سوى آنان روانه كن، و جنگ آزمودگان و خيرخواهان را همراه او كوچ ده،
اگر خدا پيروزى داد چنان است كه تو دوست دارى، و اگر كار ديگرى مطرح شد، تو پناه مردمان و مرجع مسلمانان خواهى بود.
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 135 (مشاجرهاى بين امام عليه السّلام و عثمان در گرفت. مغيره پسر اخنس، كه يكى از منافقان بود به عثمان گفت من او را كفايت مىكنم، امام على عليه السّلام به مغيره فرمود)
اى فرزند لعنت شده دم بريده و درخت بىشاخ و برگ و ريشه، تو مرا كفايت مىكنى؟
به خدا سوگند، كسى را كه تو ياور باشى، خدايش نيرومند نگرداند، و آن كس را كه تو دست گيرى، بر جاى نمىماند!
از نزد ما بيرون رو!
خدا خير را از تو دور سازد، پس هر چه خواهى تلاش كن، خداوند تو را باقى نگذارد، اگر از آنچه مىتوانى، انجام ندهى!
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 137 (در باره طلحه و زبير در سال 36 هجرى در آستانه جنگ فرمود)
به خدا سوگند (طلحه و زبير و پيروانشان)، نه منكرى در كارهاى من سراغ دارند كه برابر آن بايستند، و نه ميان من و خودشان راه انصاف پيمودند.
آنها حقّى را مىطلبند كه خود ترك كردهاند، و انتقام خونى را مىخواهند كه خود ريختهاند.
اگر من در ريختن اين خون شريكشان بودم آنها نيز از آن سهمى دارند، و اگر خودشان تنها اين خون را ريختهاند، بايد از خود انتقام بگيرند.
پ ن: طلحه در روز قتل عثمان، نقاب بر چهره زد تا او را نشناسند و چون درهاى منزل عثمان را بستند تا كسى نتواند وارد خانه او شود، طلحه مهاجمان را از خانه يكى از انصار كه در همسايگى خانه عثمان قرار داشت هدايت كرد تا از آنجا وارد شوند، و خود به طرف خانه عثمان تيراندازى مىكرد و او بود كه تا سه روز نگذاشت جنازه عثمان را دفن كنند، و مانع دفن عثمان در قبرستان مسلمانان شد حال كه مردم با امام على عليه السّلام بيعت كردند شگفت آن كه در صف خونخواهان عثمان قرار گرفت!! (تاريخ طبرى)
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 138
او (حضرت مهدى «عج») خواستهها را تابع هدايت وحى مىكند، هنگامى كه مردم هدايت را تابع هوسهاى خويش قرار مىدهند، در حالى كه به نام تفسير نظريّههاى گوناگون خود را بر قرآن تحميل مىكنند، او نظريّهها و انديشهها را تابع قرآن مىسازد.
... (خبر از تهاجم خونين عبد الملك مروان به كوفه)
گويى او را مىبينم كه از شام فرياد بر مىآورد و با پرچمهايش پيرامون كوفه را پر مىكند، و چونان شتر خشمگين به كوفه يورش مىآورد، زمين را با سرهاى بريده فرش مىكند، دهانش گشاده، گامهايش را سخت و سنگين بر زمين مىكوبد، تاخت و تاز او بىامان و پايدار و هجوم او سخت و دشوار است. به خدا سوگند، شما را در اطراف زمين مىپراكند، آنگونه كه اندكى از شما باقى خواهد ماند چونان باقى مانده سرمه در اطراف چشم.
پ ن: منظور امام از اين شخص، عبد الملك مروان خليفه اموى است كه به كوفه لشكر كشى كرد، و مصعب بن زبير را كشت و مردم كوفه را به خاك و خون كشيد.
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 140
به كسانى كه گناه ندارند، و از سلامت دين برخوردارند، رواست كه به گناهكاران ترحّم كنند، و شكر اين نعمت گزارند، كه شكرگزارى آنان را از عيب جويى ديگران باز دارد، چرا و چگونه آن عيب جو، عيب برادر خويش گويد؟
و او را به بلايى كه گرفتار است سرزنش مىكند؟
آيا به خاطر ندارد كه خدا چگونه او را بخشيد و گناهان او را پرده پوشى فرمود؟
چگونه ديگرى را بر گناهى سرزنش مىكند كه همانند آن را مرتكب شده! يا گناه ديگرى انجام داده كه از آن بزرگتر است؟
به خدا سوگند! گر چه خدا را در گناهان بزرگ عصيان نكرده و تنها گناه كوچك مرتكب شده باشد، اما جرأت او بر عيب جويى از مردم، خود گناه بزرگترى است.
اى بنده خدا، در گفتن عيب كسى شتاب مكن، شايد خدايش بخشيده باشد،
و بر گناهان كوچك خود ايمن مباش، شايد براى آنها كيفر داده شوى!
پس هر كدام از شما كه به عيب كسى آگاه است، به خاطر آنچه كه از عيب خود مىداند بايد از عيب جويى ديگران خود دارى كند،
و شكر گزارى از عيوبى كه پاك است او را مشغول دارد از اينكه ديگران را بيازارد.
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 141
اى مردم!
آن كس كه از برادرش، اطمينان و استقامت در دين و درستى راه و رسم را سراغ دارد، بايد به گفته مردم در باره او گوش ندهد.
آگاه باشيد! گاهى تير انداز، تير افكند و تيرها به خطا مىرود، سخن نيز چنين است
در باره كسى چيزى مىگويند كه واقعيّت ندارد و گفتار باطل تباه شدنى است، و خدا شنوا و گواه است.
بدانيد كه ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست.
(پرسيدند، معناى آن چيست؟ امام عليه السّلام انگشتان خود را ميان چشم و گوش گذاشت و فرمود:)
باطل آن است كه بگويى «شنيدم» و حق آن است كه بگويى «ديدم».
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 142
براى كسى كه نا بجا به ناكسان نيكى كند بهرهاى جز ستايش فرومايگان، تعريف سركشان و اشرار، و سخنان جاهلان بد گفتار ندارد
و اينها نيز تا هنگامى كه به آنها بخشش مىكند ادامه دارد.
دست سخاوتمندى ندارد آن كس كه از بخشش در راه خدا بخل مىورزد!
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 143
خداوند بندگان خود را كه گناه كارند، با كمبود ميوهها، و جلوگيرى از نزول بركات، و بستن در گنجهاى خيرات، آزمايش مىكند
براى آن كه توبه كنندهاى باز گردد
و گناهكار، دل از معصيت بكند
و پند گيرنده، پند گيرد
و باز دارنده، راه نافرمانى را بر بندگان خدا ببندد
و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسيله دائمى فرو ريختن روزى، و موجب رحمت آفريدگان قرار داد و فرمود:
«از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، كه آمرزنده است، بركات خود را از آسمان بر شما فرو مىبارد، و با بخشش اموال فراوان و فرزندان، شما را يارى مىدهد، و باغستانها و نهرهاى پر آب در اختيار شما مىگذارد».
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 145
اى مردم!
شما در اين دنيا هدف تيرهاى مرگ هستيد، كه در هر جرعهاى، اندوهى گلوگير، و در هر لقمهاى استخوان شكستهاى قرار دارد
در دنيا به نعمتى نمىرسيد جز با از دست دادن نعمتى ديگر
و روزى از عمر سالخوردهاى نمىگذرد مگر به ويرانى يك روز از مهلتى كه دارد
و بر خوردنى او چيزى افزوده نمىشود مگر به نابود شدن روزى تعيين شده
و اثرى از او زنده نمىشود مگر به نابودى اثر ديگر
و چيزى براى او تازه و نو نمىشود مگر به كهنه شدن چيز ديگر
و چيز جديدى از او نمىرويد مگر به درو شدن چيزى ديگر
ريشههايى رفتند كه ما شاخههاى آن مىباشيم، چگونه شاخهها بدون ريشهها برقرار مىمانند؟
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman
خطبه 146 (عمر با امير المؤمنين على عليه السّلام مشورت كرد كه آيا در جنگ ايران شركت كند؟ پاسخ داد)
جايگاه رهبر چونان ريسمانى محكم است كه مهرهها را متّحد ساخته به هم پيوند مىدهد. اگر اين رشته از هم بگلسد، مهرهها پراكنده و هر كدام به سويى خواهند افتاد و سپس هرگز جمع آورى نخواهند شد.
عرب امروز گر چه از نظر تعداد اندك، امّا با نعمت اسلام فراوانند، و با اتّحاد و هماهنگى عزيز و قدرتمندند
چونان محور آسياب، جامعه را به گردش در آور، و با كمك مردم، جنگ را اداره كن، زيرا اگر تو از اين سرزمين بيرون شوى، مخالفان عرب از هر سو تو را رها كرده و پيمان مىشكنند، چنانكه حفظ مرزهاى داخل كه پشت سر مىگذارى مهمتر از آن باشد كه در پيش روى خواهى داشت.
همانا، عجم اگر تو را در نبرد بنگرند، گويند اين ريشه عرب است اگر آن را بريديد آسوده مىگرديد
و همين فكر سبب فشار و تهاجمات پياپى آنان مىشود و طمع ايشان در تو بيشتر گردد.
... امّا آنچه از فراوانى دشمن گفتى، ما در جنگهاى گذشته با فراوانى سرباز نمىجنگيديم، بلكه با يارى و كمك خدا مبارزه مىكرديم.
پ ن: جنگ «قادسيه» در سال 16 هجرى بين اعراب به فرماندهى سعد وقّاص، و ايران در پادشاهى يزدگرد، و فرماندهى رستم، در اطراف مدائن رخ داد، فرماندهان ايران 30 هزار سرباز از أهالى فارس را با زنجير به هم بسته بودند كه فرار نكنند، روز اوّل جنگ با 33 فيل حمله كردند كه خرطوم آنها را مسلمانان بريدند و فيلها فرار كردند، كه 500 نفر كشته شدند، روز سوّم طوفان سختى در گرفت و جنگ ادامه داشت كه مسلمانان به خيمه فرماندهى سپاه ايران، رستم رسيدند و هلال بن علقمه او را كشت و تزلزل در سپاه ايران افتاد و 30000 نفر كشته داده و فرار كردند كه بزرگترين غنائم جنگى نصيب مسلمانان شد، و دولت ساسانى فرو پاشيد، و قادسيّه شهر كوچكى بود كه در جنوب عراق 31 كيلو مترى كوفه قرار داشت. «شرح ابن ابى الحديد ج 9 ص 96- 102»
#نهج_البلاغه
@yaftehayeman