eitaa logo
[دختران حضرت آقا]
75 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
32 فایل
بسم رب سیـבعلے اینجا تجمع سانـבیس خورهاست شهیـב نشوے میمیری💔🙃 من مینویسم بسیجے تو بخون سانـבیس خور😎✌ ـ؋ـرمانـבه: @bdigrv313 تولـבمون: 1402/1/12 تا لحظـہ شهاـבتمون ان شاءاللـہ کپی؟ ۱صلوات براے ظهور خاک ریزمون: https://eitaa.com/veuhxneo
مشاهده در ایتا
دانلود
شروع پارت گزاری رمان شهیدم حسین
(پارت سیزدهم رمان) ( شهیدم حسین) نرگس گفت :نگران نباش تو مهکم تر از این حرفهایی گفتم :اگه میشکست چکار میکردی ؟ :گفت هیچی میبردمت گچت بگیرن، نرگس پیشم بود که یهو احمدی رد شد صداش زدم "آقای احمدی : -بله بفرمایید _این امتحان شماست واقعا عالیه و نمره کامل گرفتید ،لطفا برید و به مدیر بگید تا نمرتون رو ثبت کنن. احمدی :ممنون ،چشم و رفت نرگس گفت واقعا بدون اشتباه حل کرده ؟ گفتم :آره اولش باورم نشد ولی واقعا درست حل کرد 😳 نرگس گفت من دیگه باید برم میای بریم ؟ گفتم :خیلی دوست دارم ولی یه کلاس دیگه دارم تموم شد خودم میام ، تو برو عزیزم خداحافظی کردم و رفتم داخل همه بودن خواستم شروع کنم یکی سوال پرسید فهمیدم میخواد کلاس الکی بره گفتم :سوال هارو آخر بپرسید کتاب های شیمی رو در بیارید . شیمی به نظرشون سخت بود ولی بیشتر دخترا تو این درس مشکل نداشتن. ادامه دارد.... کپی بدون اسم کانال ممنوع 🌱
(پارت چهاردهم رمان) (شهیدم حسین) ولی برعکس اکثر پسرا تو این درس مشکل داشتن و موقع امتحانش هم نمیومدن😂 داشتم شیمی رو نکته میگفتم که یهو یه نفر اومد تو کلاس اصغری بود 😳 گفتم :وایسید مگه اینجا خونس هر وقت خواستی بیای الان نمیومدی بهتر بود مثلا کلاس داره تموم میشه ها لطف کنید برید چون غایبی خوردید خندید و گفت اگه احمدی هم بود میگفتید : گفتم مگه من با ایشون نسبتی دارم آره همین جواب رو میدادم . گفت :،من که بعید میدونم آخه همه میدونن شما رو دوست داره ؟ داد زدم و گفتم اگه میشه این مزخرف ها رو نگید ! گفتم بچه ها کلاس تمومه میتونید برید . همه رفتن به احمدی گفتم اگه میشه شما وایسید ؟ وایساد نگذاشتم حرف بزنه ، گفتم:چی به اینا گفتید که همچین چیزی فکر میکنن شما فقط میخواین آبروی منو ببرید ؟ احمدی گفت :خواهر اول که من همچین قصدی نداشتم و من فقط میخوام بیام .... بازم نگفت و گفت :همچین چیزی فکر نکنید و رفت . رفتم سوار ماشین بشم پشیمون ،شدم و رفتم پیشه مدیر دانشگاه و گفتم که می‌خوام اصغری تو کلاسم این ترم نباشه 😔 قبول کرد نمره ها شو دادم دست مدیر رو رفتم خونه مامان گفت چرا اینقدر دیر کردی ؟ گفتم مامان میشه برا من یکم میوه بیاره چون قراره دوستام بیان . بچه ها اومدن سلام کردن و رفتیم با هم تو اتاق تا درس بخونیم . ادامه دارد... کپی بدون اسم کانال ممنوع 🌱
پایان پارت گزاری رمان شهیدم حسین
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فاطـــــــمه‌یـــــــارعـــــــــلی❤️‍🩹!'
که تو آرامش قلب منی.. 🫀
#𐌼𝛐𝛐𝛈 - من شکستم کھ‌ نیفتد ترکۍ بر دل تو ؛ نشد آرام دلت؟ باز بگو میشکنم🥲 "!
می‌ترسم‌از‌خودم وقتی‌که‌نمی‌ترسم‌از"خدا"
تا زنده‌ای به هر نفسی یا حسین بگو ؛ فردا میانِ قبر تو هستی و حسرتش:)💔
تا حالا شده‌‌تا‌ی‌ِقدمی‌گناه‌بری... ولی‌بـاخـودت‌بـگی: بی‌خیال‌،آقام‌میبینه/: غصه‌میخوره💔! خواستم‌بگم... اگه‌همچین‌تجربه‌ای‌داشتی❓ دمت‌حـیدری! که‌هم‌دل‌آقاروشادکردی♡ هم۱۰-قدم‌به‌آسمون‌نزدیک‌تر‌شدی، اگرهم‌نداشتی،× هنوزدیرنیست‌!بدستش‌بیار #ܝߺ‌ߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝ‌ߊ‌ܢߺ߭ܘ