May 11
سر تا پایم را خلاصه کنند
می شویم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مارا از این میان برگزیدند :
برای" نهایت"
برای" شرافت"
برای" انسانیت"
و پروردگارمان بزرگوارانه اجازه امان داد برای :
" نفس کشیدن "
" دیدن "
" شنیدن "
" فهمیدن "
و ارزنده امان کرد بابت نفسی که در ما دمید
ما منتخب گشته ایم :
برای" قرب "
برای" رجعت "
برای" سعادت "
ما مشتی از خاکیم که خدایمان اجازه امان داده:
به" انتخاب "
به" تغییر "
به" شوریدن "
به" محبت "
وای بر ما اگر قدر ندانیم !!
@yamahdi313z🕊🕊
(هركي نخونه از دستش رفته ، واقعا از دستش رفته)
@yamahdi313z
روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند .
پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند :
چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد.
امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند :
پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد .
و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد.
مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت.
پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور .
حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند.
خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند .
خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند.
در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟
رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند:فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ».
فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم.اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان.به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود:« یامحمد ، بعزّت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم تا قیامت می گویم علی جان نوش جانت
@yamahdi313z
☘بسیار زیبـــــا و خواندنـــــے ☘
💎دیدار سید ڪریم پینه دوز با امام زمـــــان(عج)💎
💠در تهران مرد پینه دوزے بود به نام
آقا سید ڪریم که اکثر علماے اهل معنا معتقد بودند گاهے حضرت " بقیة الله الاعظم علیه السلام "
به مغازه محقر او تشریف مے برند و
با او مے نشینند و هم صحبت مے شوند !
💠نام و شهرت ایشان «آقا سید ڪریم محمودے» بود
و در گوشه اے از بازار تهران به پینه دوزے و
پاره دوزے مشغول بود ...
به همین جهت مشهور به«آقا سیدڪریم پینه دوز»بود .
💠آقا سیدڪریم با وجود آن مقامات ولایے و توحیدے، تا حدودے گمنام بود و در زمان حیاتش فقط خواص و علماے اهل معناے تهران از حالات و مقاماتش باخبر بودند .
ایشان ارادت ویژه اے به "حضرت سیدالشهداء(ع)" داشتند .
✨جلوه اے ازتشرفات آقا سید ڪریم✨
🔹دریکے ازتشرفات سیدکریم ،
امام زمان( عج) به او مے فرمایند :
اگر هفته اے بر تو بگذرد و ما را نبینے چه مےکنی؟
سید در پاسخ مے گوید:
آقـــــاجان ! به خدا مے میرم!
و امام زمان (ع) مے فرمایند :
اگراین طور نبود ، هفته اے یک ما را نمے دیدے !
🔹در یکی دیگر از تشرفات ، امام زمان(ع) خطاب به سید ڪریم مے فرماید :
آیا کفش ما را نیز مے دوزے؟
و سید بلافاصله مے گوید:
بله آقاجان ! اما سه نفر جلوتر از شما کفششان
را آورده اند ...
امام زمان (عج) دقایقی بعد ، بار دیگر مےفرمایند:
سید ! کفش ما را نمے دوزے؟
وسید مے گوید :
چرا آقـــــا جان ! بعداز این سه کفش مے دوزم ...
🔹دقایقے مے گذرد و امام زمان (عج) براے بار
سوم مے پرسند :
سید ! آیا کفش مارا نمے دوزے ؟
🔹در این هنگام ، سید طاقت ازکف مے دهد و
بر مے خیزد و امام زمانش را در آغوش مے گیرد
و مے گوید :
🔹" سید و آقـــــاے من " !
این قدر مرا امتحان نفرمایید !
اگر یک مرتبه دیگر بفرمایید ، فریاد مے زنم و
همه را خبر دار مے کنم که
" یوســـــف فـــــاطمه " در آغوش من است 🌱🌺🌱
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃
@yamahdi313z🕊🕊