1_4938617773652705502.mp3
9.71M
«صبح بهاری» 👆👆👆👆👆👆
باصدای: مهدی خلیلی
#پادکست
📌انتظار را تمرین کنیم...
⚖ بیا قرار بگذاریم تا وقتی دیگر با هم ملاقات کنیم…
وقتی که عدالت فقط یک کلمه روی لبها نباشد و با دستان متّحد انسانهای پاک رقم بخورد.
و همه صدای انسانیت را بشناسند و معنای انتظار را بفهمند.
بیا قرار بگذاریم تا آن روز، انتظار را تمرین کنیم...
📝 #دلنوشته_مهدوی
⛅Emammahdi❤️
🍀 ادعای امامت جعفر برادر امام حسن عسکری (ع) 🍀 داستان 9 روایت شده است در همان هفته که حضرت امام حسن
🍀قصد دستگیری حضرت مهدی"عج" و افتادن در آب🍀
داستان 10
رشیق روایت میکند که: وقتی معتضد ملعون به من و دو نفر دیگر از افراد مورد اعتماد خود دستور داد که حضرت امام حسن عسکری (ع) وفات کرده ، باید که به خانهء او بروید و چراغ با خود ببرید و با کوشش تمام در اطراف خانه او بگردید و هر کس را دیدید ، سرش را با آن چه در خانه است نزد من بیاورید ، و کسی دیگر را برای این کار همراه خود نبرید.؛ پس به امر خلیفه، شب به خانهء آن حضرت رفتیم ، اطراف خانه را گرفته و وارد خانه شدیم. اصلاً هیچ کس و هیچ چیز در آن جا ندیدیم، جز این که منزلی دیدیم که در نهایت صفا و طراوت ، چنان که گویی به تازگی کار ساخت آن تمام شده است. پس سعی زیادی در جستجو و تفحص آن منزل نمودیم. ناگاه جوانی دیدیم که به زیبایی صورت او تا آن لحظه ندیده بودیم. سجاده ای از حصیر انداخته و به عبادت الهی مشغول بود. چنان به نظر می رسید که سجاده او بر روی آب است. پس به سوی او رفتیم. ولی از نهایت خضوع و خشوعی که در برابر خالق یکتا داشت اصلاً توجهی به ما نداشت و همان طور متوجه عبادت خود بود.
احمدبن عبداللّه که یکی از رفقای ما بود ، قصد کرد که به نزدیک آن جوان برود ، همین که قدمی جلو گذاشت ، در آب افتاد و نزدیک بود که غرق شود و در آب هلاک گردد. بعد از محنت و رنج بسیار او را از آب بیرون کشیدیم. بعد نوبت رفیق دیگرمان بود، او نیز مانند رفیق اول در آب افتاد و با سعی و تلاش زیاد او را نیز نجات دادیم. فهمیدم که آن گوهر ولایت و آن اختر برج هدایت را ، الطاف الهی و روحانیت رسالت پناهی ، از مزاحمت دیگران مصون و محفوظ می دارد و تدبیرات و سعی ما برای گرفتن ایشان عاطل ، و خیالات ما برای دستگیری او باطل است.
پس از مدتی متحیر و حیران بودیم و بعد از آن همگی با هم از ایشان عذرخواهی کردیم و گفتیم: ای صاحب ملت! معذرت میخواهیم و امیدواریم که ما را ببخشید و از درگاه الهی از کار زشت خود و بی ادبی که نسبت به شما از ما سر زد ، توبه و استغفار میکنیم.
ولی ایشان اصلاً متوجه سخنان ما نبود و هم چنان به عبادت الهی مشغول بود. به اجبار نادم و پشیمان از آن منزل بیرون آمدیم و همه ی جریان و اتفاقات را برای معتضد تعریف کردیم. خلیفه به کتمان و پوشیده نگه داشتن این امر تأكيد زيادى نمود تا به حدى كه ما را به قتل تهديد كرد.
📚: الغیبه للطوسی/ ص۲۵۰
❤️#دعای_فرج❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
به نیت فرج مولای غریبمان بخونیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
سلام مولای ما ، مهدی جان
این دنیای بی شماست : سرد ، خزان زده ، تاریک ، رعب انگیز ، دلگیر ...
این روزگارِ بی شماست : عطشناک ، بی لبخند ، ملال انگیز ، بی دلخوشی ...
روزهایمان دویدن های مکرر از پیِ نان و شب هایمان مرور مداوم حسرت هاست ...
ما بی شما ... فقط درد می کشیم ...
خدا شما را برساند ...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
Hekayat Zendgi Hazrate Hamze.mp3
13.21M
📌ادب در برابر حجت خداوند را از جناب حمزه سیدالشهدا علیه السلام بیاموزیم
#پیشنهاد_دانلود
📌 دوست واقعی...
▫️ «تو واقعاً دوست مایی... »
چی از این بالاتر که امام زمان به آدم این جمله رو بگه؟!
«حضرت عبدالعظیم» اینو از امامش شنیده…
دلیلش چی میتونه باشه جز اطاعت محض؟
⛅Emammahdi❤️
🍀قصد دستگیری حضرت مهدی"عج" و افتادن در آب🍀 داستان 10 رشیق روایت میکند که: وقتی معتضد ملعون به من و
🌴استدعای خدمتگزاری حضرت صاحب الزمان (عج)🌴
داستان 11
🌷ابراهیم بن محمدبن مهران روایت میکند که: جمعی از محبان خاندان رسالت و شیعیان دودمان جلالت، چند کیسهء پول از دینار و درهم به پدرم داده بودند که به خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) برساند. من به پیروی از پدر خود ، چند مرحله او را همراهی کردم، چون دو سه منزل از شهر خود دور شدیم، حال پدرم متغیر شد و صورت مرگ را در آینهء خیال مشاهده کرد. در این حال مرا طلبید و وصیت کرد و گفت: " دینارها و دراهم از محبان اهل بیت نزد من امانت است تا آن را به ملازمان حضرت امام حسن عسکری (ع) بدهم و اکنون مرگ خود را نزدیک میبینم و میدانم که کسی جز تو نمیتواند بار رساندن این امانت را از دوش من بردارد، و وصیت من به تو این است که این مال را بگیری و به خدمت آن قبله ارباب دین و کعبه اصحاب یقین ببری و خاطر مرا از این غم رها سازی. " پس به فرمودهء پدرم قبول کردم که آن مال را به امام حسن عسکری (ع) برسانم. پدرم بعد از وصیت ، از این جهان رحلت نمود. من بعد از فوت پدر ، متوجه عراق شدم و قطع منازل و طی مراحل می نمودم. روزی در اثنای سفر با خود گفتم که پدرم وصیت کرده که این مال را به خدمت امام حسن عسکری (ع) تسلیم نمایم و اکنون که آن حضرت رحلت فرموده و من جانشین او را نمی شناسم ، و پدرم نیز در شأن غير از ایشان چیزی به من نگفت که من مال را به او بسپارم!؟... آخر با خود قرار گذاشتم که این مال را به عراق ببرم و با کسی در این خصوص صحبت نکنم، و اگر خبر روشنی شنیدم که از رنج امانت راحت میشوم و امانت را میرسانم ، وگرنه ، به هر گونه که خودم بخواهم این مال را برای فقرا و مساکین مصرف کنم.
هنگامی که به بغداد رسیدم به منزلی رفتم ، و بعد از چهار روز شخصی نامه ای به من داد، در آن نامه نوشته بود که " ابراهیم بن محمدبن مهران، همراه تو چنین کیسه های پولی هست که مقدارش این است و در هر یک از آن کیسه ها فلان مقدار درهم و دینار است. اگر میخواهی وصیت پدر را به جای آوری، آن مال را به قاصد ما بده." چون این خبر صحیح و دلیل صریح را دیدم و شنیدم، چاره ای غیر از تسلیم آن مال نداشتم و همهء آن چه با من بود به قاصد آن حضرت دادم و عرض کردم: آرزو دارم که به پای بوسی آن آستان مشرف شوم و استدعا نمایم هم چنان که پدرم به بعضی از خدمات ایشان مأمور بود و به اخلاص تمام و کوشش بسیار اوامر را به انجام میرسانید ، من نیز بعد از پدر به همان عنوان از خدمتکاران ایشان باشم. چون چند روز از دادن آن مال گذشت ، نامه ای از جانب حضرت صاحب الزّمان (عج) رسید که مضمون دلپذیرش این بود که: " یا محمد! همه ی آن چه ارسال کرده بودی رسید ، و بعد از این تو را به جای پدرت مقیم ساختیم. باید که از جاده شریعت قدم بیرون نگذاری. " چون از این نامه مطلع شدم بی نهایت خوشحال و مسرور شدم و از بغداد به خانهء خود مراجعت نمودم.
📚: اصول کافی، ج ۱، ص ۵۱۸
در اصول کافی این داستان به نقل از محمد بن ابراهیم بن مهزیار میباشد.
❤️#دعای_فرج❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
به نیت فرج مولای غریبمان بخونیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج