#حکایت
🌈🌤✨
💬 سفری پرسود و استخاره بد!
✍مردی در مدینه به خدمت حضرت صادق(ص) آمد و عرض کرد: یابن رسول الله! می خواهم به مسافرتی بروم و به نظرم رسید از شما تقاضا کنم تا برایم استخاره کنید؛ امام استخاره کردند و به او فرمودند: خوب نیست.
مرد خداحافظی کرد و رفت؛ به استخارهٔ امام ششم گوش نداد و به مسافرت رفت، سه یا چهار ماه بعد برگشت، خدمت حضرت آمد و عرض کرد: یابن رسول الله! چند ماه پیش برای من یک استخاره کردید و بد آمد. فرمودند: بله، الآن هم می گویم آن استخاره بد است. گفت: یابن رسول الله! استخاره کردم که یک سفر تجارتی بروم و شما فرمودید بد است، ولی من به این استخارهٔ شما گوش ندادم و به این سفر رفتم، در این سفر با دادوستدی که انجام دادم، نزدیک ده هزار درهم سود کردم، چرا استخاره تان بد آمد؟
امام(ع) فرمودند: در این سفر چندماهه که رفتی، یادت می آید که یکبار نماز صبحت قضا شد و بلند نشدی در وقتش نماز بخوانی؟ عرض کرد: بله! فرمودند: سود تجارتت در این سفر حدود ده هزار درهم بود؟ عرض کرد: بله! فرمودند:
💥هرچه در کرهٔ زمین است، در راه خدا صدقه بدهی، جبران آن دو رکعت نماز قضا شده را نمی کند
📚سخنرانی استاد انصاریان در شیراز حرم شاهچراغ - ذی القعده۱۴۳۸
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
✨☀️@iafafemeh1280🌹
پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) فرمودند :
✍ هفت چیز برای بنده بعد از مرگ در جریان است :
1⃣ دانشی که بیاموزد که دیگران از آن بهره مند شوند.
2⃣ رودی به جریان اندازد تا همه مردم به خصوص طبقه کشاورزان و باغداران و دیگر اصناف از آن استفاده نمایند.
3⃣ چاهی را حفر کند که دیگران از آن آب بهره برداری کنند.
4⃣ درخت خرما ( و سایر درختان ) بنشاند که از میوه ها و سایۀ آن بهره مند گردند.
5⃣ مسجدی بنا کند ( که با اقامۀ نماز در آن و رفع مشکلات جامعه و نیز با برگزاری جلسات مذهبی جهت تعالی معارف اسلام از آن به کار گیرند )
6⃣ قرآن ( و متون و کتب دینی دیگری ) را به ارث گذارد.
7⃣ فرزندی صالح از او بماند که برای او طلب مغفرت نماید.
📔 نهج الفصاحه ، ص ۳۶۶
✨✨✨✨✨✨✨
🍃@iafatemeh1280🌼🌸
🔴موقع صدقه دادن زرنگ باشید!
✅آیت الله مجتبی تهرانی:
❄️اگر میخواهی صدقه بدهی،
همین طوری صدقه نده؛
زرنگ باش، حواست جمع باشد.
صدقه را از طـرف امـام رضـــا
بــرای سـلامتی امام زمـان بـده!
این جوری
🌹برای دو معصوم است؛
دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد،
ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کند
توهم اینجا حق واسطهگریات را میگیری.
🙏تو واسطهای و همین حق واسطهگری است که اجازه میدهد تو به مراحل خاص برسی.
🌸🌸
❤️امام صادق (علیه السلام) :
✳️صدقه دادن در شب جمعه و روز آن و نيز صلوات بر محمد (صلی الله علیه و آله) در شب جمعه و روز آن، برابر هزار حسنه است و هزار بدي به وسيلة آن نابود مي شود و هزار درجه بر مقام آدمي افزوده مي شود .
📗وسائل الشيعه ، ج 7 ، ص 413
🌼🍃@iafatemeh1280🦋
•|♥|•
بوۍشهادتگرفتھ
نخبھنخچادرتبآنو
#مدافع_چادر_حضرت_زهرا ❄️
✨💥مدافع چادر خاکی🧕↶
┈━═✨❁☃❁✨═━┈
🌿⃟🌸 @iafatemeh1280🌿⃟🌸
┈━═✨❁☃❁✨═━┈
🍀☘🌿🌸🌹🌵🌷
☘🌿🌸🌹🌵🌷
🌿🌸🌹🌵🌷
🌸🌹🌵🌷
🌹🌵🌷
🌵🌷
🌷
🌈 #قسمت_چهل_وهفتم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
گفتم:
_وای به حالت وقتی حوری ها اومدن سراغت حتی نگاهشون کنی.😠
بعد بالبخند گفتم:
_اگه حتی بهشون نگاه کنی نه اینکه اخم کنم و قهر کنم و برم خونه ی بابام،نه،...☺️
با تهدید گفتم:
_مهریه مو میذارم اجرا و میندازمت زندان.😏☝️
همه خندیدن.😀😁😃😄😂😅علی گفت:
_اگه چشمش به حوری ها بیفته خودم چشمهاشو ادب میکنم.😎👊
محمد هم یه چیز دیگه گفت. کلا فضا عوض شده بود.😂😁
امین برای گفتن به خانواده ش این پا و اون پا میکرد تا بالاخره بعد از ناهار گفت.😊
حانیه و مادرش با من تماس گرفتن که برم اونجا.به امین گفتم:
_بیام؟😕
گفت:_نه.😍
تا غروب مقاومت کردم که نرم.ولی اونقدر اصرار کردن که غروب رفتم....
همه بودن.عمه زیبا و شوهر و بچه هاش،عموی امین و خانمش و بچه هاش.بچه های عمه دیبا،عمه ی بزرگ امین،هم بودن.خود عمه دیبا شهرستان زندگی میکرد و تو راه بود که بیاد.
خاله و خانواده ش هم که بودن.
همه تا چشمشون به من افتاد گریه هاشون شدیدتر شد.حتی چند نفرشون مدام به من میگفتن بگو نره...
اوضاع اونجا اصلا خوب نبود.
خونه شون مثل خونه هایی بود که تازه عزیزی رو از دست دادن😭😩 و فامیل با خبر میشن و دور هم جمع میشن.
با اینکه انتظارشو داشتم ولی حالم خیلی گرفته شد.😒😐
حانیه تو اتاقش بود و فقط گریه میکرد.😭تا منو دید سریع روشو برگردوند.امین تو اتاقش بود و داشت وسایلشو جمع میکرد.پسرخاله ها و پسرعمه ها و پسرعمو هاش هم پیشش بودن.
بعضی هاشون طرف امین بودن و بعضی هاشون سعی میکردن منصرفش کنن.
امین کلافه شده بود.برای اینکه از دست اونا راحت بشه،منو صدا کرد که برم تو اتاقش.😒وقتی آقایون از اتاقش رفتن بیرون،رفتم پیشش. نگاهی به من کرد. صورتش پر از غم بود. دلم خیلی براش سوخت.یه کمی باهاش حرف زدم،آرومتر شد.😊بعد از نماز، عمه زیبا صدام کرد.رفتم تو آشپزخونه...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
•••●●●♡☆♡●●●•••
@iafatemeh1280