#بهوقتعاشقے 🌸☺️
السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ💖🌱
السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ🧡🍃
السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ💛🍃
#اݪســـلامعلیڪیاحجــتالله🌹✨
🔰حضرت معصومه (سلام الله علیها) سرچشمه نور
🔻حضرت #امام_خامنه_ای:
✅حقّ بزرگِ #حضرت_معصومه (سلام الله علیها)، این سرچشمه نور و هدایت که یکی از ثمرات آن، تشکیل حوزه علمیه عظیم الشأن قم در سایه این بقعه مبارک است، چنان عظیم است که زبان و قلمِ چون من حقیر و ناتوانی را رساییِ بیان آن نیست. ۷۲/۷/۳
◼️وفات کریمهی اهل بیت(علیهم السلام) حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت باد
🏴 #وفات_حضرت_معصومه سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #صلوات
❤️حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند :
🌸🍃هر کس هر روز از روی شوق و محبت به من سه مرتبه صلوات بفرستد ، بر خدا لازم می شود که گناهان او را بیامرزد ، در همان روز یا همان شب.
📚بحار الانوار ۹۴/ ۶۹
داستان های صلوات ص ۱۲
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•°{@yamahdifatemeh3131}°•
#حدیث 🌸
امامصادقعلیهالسلام:
و به زودے در قم بانویے از فرزندان من
به نام #فاطمه دفن شود؛ پس هرکس او را زیارت کند، بهشت براے او واجب میگردد.✨🍃
بحارالأنوار،ج۵۷،ص۲۱۶
•°{@yamahdifatemeh3131}°•
هدایت شده از 💎کهف الوری💎
8.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #روضه حضرت #فاطمه_معصومه و گریز به روضه #حضرت_زهرا سلام الله علیها
🔊 #سید_حسین_مومنی
زائرت زائر زهراست، ولی بی بی جان
خاک غم بار کجا و حرم امن کجا
@kahfoulvara🏴
هدایت شده از 💎کهف الوری💎
هفده ساله است که برادرش امام رضا علیه السلام
به اجبار از مدینه به مرو برده میشود
سفری بدون بازگشت
یک سال نمیگذرد که حضرت معصومه سلام الله علیها عزم سفر میکند و برای دیدار برادر به راه میفتد
اما دست تقدیر جور دیگری رقم خورده
به ساوه که میرسد بیمار میشود حال آنکه در فراق برادر میسوزد
بین همراهان آن حضرت و حکام شهر که مخالف اهل بیت بودند درگیری و اختلاف بوجود می آید
در ساوه میپرسد فاصله تا قم چقدر است میگویند ده فرسخ
میخواهد که او را به قم برسانند
زیرا که از پدرش شنیده است قم مرکز شیعیان است و #اشعریان دوستداران اهل بیت علیهم السلام اند
وقتی به قم میرسد بزرگان قم به استقبالش شتافته
موسی بن خزرج اشعری پیش از همه حاضر شده و زمام ناقه ی بنت موسی بن جعفر را میگیرد و افتخار آن را دارد که هفده روز پذیرای ایشان باشد
پس از آن حال این بانوی بزرگوار وخیم شده تا اینکه چشم از جهان فرو میبندد ایشان را غسل میدهند و برای خاکسپاری به قطعه زمین بابلان که متعلق به موسی بن خزرج اشعری ست منتقل میشود که آن مکان همان حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیهاست
امام رضا علیه السلام فرمودند: هرکس حضرت معصومه سلام الله علیها را در قم زیارت کند گویی که مرا زیارت کرده و بهشت بر او واجب میشود.
@kahfoulvara🏴
نـورا✨☁️
💠بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ💠 💟 #عقیق_45 لبخند میزنم چیزی به یادم می افتد و میپرسم: راستی شنی
💠بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ💠
💟 #عقیق_46
_ابوذر بیخیال
_مرضو ابوذر ساعت 1 دم مغازه باشیا
_اوووف باشه بابا ول کنم نیستی که!
لبخندی روی لبهای ابوذر نقش میبندد و خداحافظی میکند.... کتابهایش را توی کیفش میگذارد و
نگاهی به ساعتش میکند و به طرف کلاس استاد شهسواری راه می افتد!
همیشه دلش برای این استاد میسوخت...خانم 41 ساله ای که خیلی بیشتر از سنش نشان میدا! در
واقع او زیر این همه فرمول له شده بود!
سامیه و زهرا و پروانه مثل جاسوسان سازمانهای امنیتی ابوذر را زیر نظر داشتند! یعنی صدای کمی
بلند تر از معمول او آنان را متوجه او کرده بود و حالا داشتند سلول به سلول ابوذر بیچاره را آنالیز
میکردند!
سامیه با شیطنت به زهرا میگوید: زری میگما از این صدای بلند معلومه عصبیه
ها!!
پروانه کمی پیاز داغش را زیاد میکند و میگوید: غلط نکنم دست به زنم داره!
زهرا فقط به این مسخره بازی ها میخندند و بعد میگوید: مرد باید جذبه داشته باشه!
سامیه و پروانه ایشی میگوند و بعد سامیه ادامه میدهد: راستی زهرا خودش تاحالا حرفی نزده؟
زهرا خیره به قد و قامت ابوذر که حالا دیگر خیلی دور شده بود میگوید: نه بابا! ایشون با حجب و
حیا تر از این حرفاست
پروانه چشم غره ای میرود و میگوید: خدایی شور حجب و حیا رو درآورده دیگه!!! بابا بد نیست آدم
یکم آپ دیت باشه!!!
زهرا در مقام دفاع در می آید و میگوید: کار خوب ربطی به زمان و مکان نداره که! تازه بزار بیان
خواستگاری حرف هم میزنیم!
سامیه چشمکی میزند و میگوید:کلک تو هم بدت نمیادا!
پروانه که گویی چیزی به یادش آمده بی هوا میپرسد: راستی زهرا چه خبر از ارسالان؟زهرا به یک باره لبخند از لبش میرود و میگوید:چه خبری میخواد باشه؟
_دیگه حرفی نزدن؟
_چه حرفی میخوان بزنن؟ خواستگاری کردن جوابشون رو هم گرفتن!
پروانه حسرت زده میگوید:ولی به نظر من خریت کردی! خدایی تو عقل داری؟ ارسالان کجا ابوذر
کجا؟
زهرا ترش میکند و میگوید: ارسالان ارسالانه ابوذر ابوذر!!!
ترانه میفهمد تند رفته دستهایش را به حالت تسلیم بالا می آورد و میگوید: خب بابا من تسلیم!!
هنوز نه به داره نه به بار خانم اینقدر غیرت نشون میدن!! طرف شوهرت بشه میخوای چیکار کنی؟
زهرا میخندد و به آسمان نگاه میکند و میگوید: اونش دیگه به شما ربطی نداره!
لحنش آنچنان خنده دار بود که قهقهه سامیه و ترانه را بلند کرد!! زهرا سرخ شده از خنده به آن دو
تذکری داد و گفت: کوفت بی حیاها آبرومون رفت آروم تر بخندید!
سامیه خنده اش را میخورد و میگوید: ولی من در عجبم زهرا!! خدایی چی باعث شد تو تا این حد
عاشق ابوذر بشی؟ بدون کوچکترین حرف حاشیه ای و دور از ارتباطات معمول زهرا میزند روی شانه سامیه و میگوید: گویند
چرا تو دل بدیشان دادی؟ والله که من ندادم ایشان بردند!!!
#نویسنده_نیل2(کوثر_امیدی)
💠بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ💠
💟 #عقیق_47
ابوذر کتاب به دست وارد مغازه شد.شیوا سرگرم سرو کله زدن با یک مشتری دندان گرد بود و
ابوذر نمیخواست مزاحم کارش شود به همین خاطر سلامی نکرد پشت پیشخوان رفت و با تلفن
مغازه شماره مهران را گرفت.
شیوا متوجه حضورش شد... بی اختیار قلبش گرفت و بی اختیار بغض کرد...
هنوز هم با خودش کنار نیامده بود . و خوب میدانست که باید واقعیات را بپذیرد ...گفتنش راحت
بود اما در عمل...
مشتری را راه انداخت و به سمت ابوذر رفت: سلام آقای سعیدی.
ابوذر گوشی را گذاشت و محترمانه جوابش را داد: علیک سلام خانم مبارکی.
شیوا عاشق همین ابوذرانه رفتارهای ابوذر بود!! همین فاکتور گیری های استادانه و ریزش ازکلمات!این که وقتی لزومی نبود حرفی نمیزد. سلام در جواب سلام و احترام در جواب احترام بی
هیچ سوال اضافه ای!
دلش میخواست بیشتر صدای باصلابت این مرد را بشنود! برای همین بی ربط پرسید: میگم آقای
سعیدی بالاخره آیه تونست به فاکتور ها سر و سامون بده؟
ابوذر خیره به کتاب پیش رویش یاد آن شب جمع بندی حساب ها و سرکله زدن با آیه و کمیل افتادو بی اختیار لبخندی روی لبهایش نقش بست و تنها گفت:بله خدا رو شکر!
شیوا با حسرت نگاهش کرد...
دلش میخواست آن دختر را ببیند! او که بود که ابوذر... آهی کشید و به زمین خیره شد
ابوذر که گویی چیزی یادش آمده باشد پرسید: راستی خانم مبارکی حال مادرتون خوبه؟ مشکلی
نیست ان شاءالله؟
شیوا میخواست بگوید او خوب است منم که خرابم!!! درد بی درمانی که هیچ دکتری دارویی برایش ندارد!
اما تنها لبخند تصنوعی روی لبهایش نقش بست و گفت: بله خوبه خدا رو شکر
خدا آیه رو خیر بده
دکتری که معرفی کرد کارش حرف نداشت.
ابوذر سری تکان داد و گفت: خب الحمدالله بازم اگه مشکلی بود حتما بگید
شیوا با بغض آب دهانش را قورت داد و گفت: من که همیشه مزاحمم...چشم
#نویسنده_نیل2 (کوثر_امیدی)