eitaa logo
وحید یامین پور
46هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
436 ویدیو
27 فایل
کانال رسمی وحید یامین پور 🔺️نویسنده 🔺️مدرس دانشگاه شبکه های اجتماعی: https://zil.ink/yaminpour
مشاهده در ایتا
دانلود
تفکر تکنیکی مدرن در ظاهر مخالف و دشمن دین نیست بلکه غرض ورزانه برای آن شغلی دست و پا می کند و آنرا در حاشیه جهان خود زمین‌گیر میکند. سرّ اینکه انبوهی از صفحات شبکه های اجتماعی به رمزگشایی از آثار سوره‌های قرآن یا اذکار میپردازند و میلیونها نفر از سر درماندگی در دینداری نسخه های معنوی زودبازده و تکنیکها و مهارتهای معنوی آنها را بکار می گیرند همین دینداری غرض ورزانه است. در جهان تکنیک که اصالت با تمتع و اراده بشری است، سوره‌های قرآن و اذکار باید بتوانند باری از دوش بشر خسته بردارند. غرض این بشر از رجوع به این نسخه ها،‌ دفع یک بلا یا بیماری یا بیشتر کردن سود و مال یا قبول شدن در یک آزمون یا بدست آوردن چیزی است. تصاویر عرفا و اهل معنا در شبکه‌های اجتماعی همانند جوکی‌ها و مرتاض‌های هندی دست به دست می‌شود تا از آنها به عنوان کسانیکه با توانایی‌های رازآلود، کلیدهای پنهان خوشبختی را در جیب دارند برای کشف و بدست آوردن سود احتمالی بیشتر یا دفع کردن خطرات بهره‌ای گرفته شود. ➕️ @yaminpour
مواضع دوگانه‌ی بعضی خودی‌ها در قبال نیروهای انقلاب منو یاد این شعر قائم مقام فراهانی میندازن: عاجز و مسکین هرچه دشمن و بدخواه دشمن و بدخواه هر چه عاجز و مسکین دشمن ازیشان به عیش و شادی و عشرت دوست ازیشان به آه و ناله و نفرین : )
33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجیب نیست که فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های اروپایی با بخشی از روحانیت منزوی متحجر برادر خوانده شده‌اند؟! تحجر و اسلام آمریکایی دو روی یک سکه ‌اند. 🔺️گفتگو با حجت الاسلام فلاح شیروانی ➕️ @raz_ofoghtv ➕️ @yaminpour
منت بگذارید برای دایی مرحوم ما فاتحه‌ای هدیه کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به کسی گفتند جنگل را ببین و او گفت این درختان نمی‌گذارند، جنگل را ببینم... در این مطایبه، حقیقت لطیفی پنهان است. گذر از موجودات منفرد و التفات به یک "کل"، فرا رفتن از کودکی عقل و وارد شدن در پختگیِ آن است. "ترس‌آگاهی" حالی است که در آن به اشکالی که شیشه‌ی رنگی درست کرده نگاه نمی‌کنیم، که به خود نور می‌نگریم. آیا می توانیم خود نور را ببینیم؟ نور نادیدنی است. حقیقتِ نور در ورای چیزهایی که بواسطه‌ی بازتاباندن همان نور، مرئی شده‌اند، پنهان است. نور در خفای ظاهر، پنهان است. وجود، یک امر ناپیداست که همه چیز را به آشکارگی میرساند. دیدن حقیقت پنهان در خفای ظهورات عالم، با بستن چشم ظاهر میسر میشود نه چشم‌تیز کردن و تمرکز کردن. علم جدید، دانشی برای تیزبین کردن چشم سر است ولی این تیزبینی، "دیده‌ور شدن" انسان را منتفی کرده است. دقیقاً خلاف آنچه اگوست کُنت مدعی شده، ساینس دانش دوران کودکی بشر است. دانشی که دیده‌وری و معرفت متعالیِ عصر پختگی را از بشر ستاند. ➕️ @yaminpour
هدایت شده از تسبیحات
💠 اهل معنا را اصل و قاعده‌ای است که: "هرچه جلب توجه کند، خلاف توحید است." به تسبیحات بپیوندید. ➕️در تلگرام: https://t.me/+0qOU9VQ7MDplYWVk ➕️در ایتا: تسبیحات https://eitaa.com/tassbihat
26.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
↔️ موضوع: «زیارت اربعین؛ آغاز ظهور» 🔹 - خلاصه قسمت شانزدهم - 🔻میهمان: {حجت‌الاسلام استاد عابدینی} ▫️«برنامه تلویزیونی راز» 🔖 @raz_ofoghtv
در "تفکر مراقبه‌ای" به این دعوت می‌شویم که بیندیشیم، فقدان چه چیزی ما را پریشان و مضطرب می‌کند؟ پاسخ هرچه باشد، همان، جزو الهه‌هایی است که در عمق جان‌مان به آن ایمان آورده‌ایم و با بودن و داشتنش آرام می‌گیریم. ایمان از "احساس امنیت" آغاز می‌شود. سرچشمه‌ی این احساس را در عمق جان جستجو کنیم. خدای ما همان‌جا نشسته است. ➕️ @yaminpour
🔺️دوره "حکمت شعر و هنر مقدس" ➕️گفتگو درباب مقاله‌های: راز و رمز غزال غزل یاد بهشت و نوحه انسان در فراق ختم ساغر نقاشی برای نقاشی ▪️ پنج جلسه: ۳۹۵ دقیقه فایل صوتی https://toluehagh.ir/hkmtsh
احساس می‌کنم هنوز رئیس جمهور نداریم... باید بر احساسم غلبه کنم. ولی هرچه دقیقتر نگاه می‌کنم، بیشتر نمی‌بینم.
به تماشای نمایش رستم و سهراب رفته بودم. رفتم برای دیدار با آقای فردوسی. خیلی‌ها به تماشای چیزهای دیگر آمده بودند. برای عکس گرفتن و مباهات کردن. هر بار رستم می‌آمد و با رخش گشتی میزد و بر و بازویی به رخ می‌کشید و می‌رفت. من همچنان چشم می‌چرخاندم به دنبال آقای فردوسی. گفتم بالاخره شاید از گوشه ای سرکی بکشد و به صحنه بیاید. از لابلای برج و باروی بلند و زیبای نمایش یا ناگهان از پس و پشت یک ستون یا حتی از زیر شولای رستم... مردم با دیدن تهمینه و گرد‌آفرید هورا می‌کشیدند و یک شیطان که گویا نفس لوّامه رستم بود هی می‌آمد و چشم در چشم من می‌ایستاد و لیچار بار رستم می‌کرد. به من برخورد ولی حرفی نزدم. سهراب که به صحنه آمد من بغض کردم. دخترکان جوان جیغ کشیدند و دست افشانی کردند؛ نفهمیدم چرا. قیافه سهراب آشنا بود... کی‌کاووس دلهره مرزها را داشت و چشم به‌راه رستم. من هم دلهره‌ی مرزها را داشتم و در انتظار آقای فردوسی. حالا همه بودند جز آقای فردوسی. نمایش رو به پایان بود؛ رستم و سهراب پنجه در پنجه رجز می‌خواندند و می‌جنگیدند. هزار و چهل و چند سال است که جنگ این پدر و پسر روی اعصاب ما ایرانی‌هاست و هزار چهل و چند سال است که توران ناخن بهم می‌کشد تا دشنه‌ها زودتر به خون آغشته شود. سهراب به زمین افتاد. نفس لوامه‌ی رستم هلهله کرد... صحنه تاریک شد. ناگهان رستم به آقای فردوسی تبدیل شد. دست چپ "دستان" بر پهلوی زخم خورده سهراب بود؛ دست راستش را به سمت من دراز کرد و فریاد کشید: "کاش فرزندی در لشکر دشمن نداشتم..." بغضم ترکید. گریه گریه گریه... مردم هورا کشیدند. آقای فردوسی کاری به کار...