هدایت شده از 🌷عصرظهور🌷
📒📒📒📒📒📒📒
✍ اگر تو اتوبوسِ در حالِ حرکت ایستاده باشی، 🚞
🚞 هی، این طرف و اون طرف میشی.😧🙄
👈اصلا ممکنه بیوفتی زمین😧
✔️ مگر اینکه دستت رو به میله اتوبوس بگیری تا نیوفتی👌
زندگی هم درست، مثل اتوبوسِ در حال حرکته👌
⚠️شاید سختی هایی داشته باشی
که باعث بشه ایمانت تکون بخوره ‼️🥺
📣 پس، حواست باشه خیلی زود، خودتو به یک تکیه گاه محکم برسونی.
💢 قرآن میگه:
✅هر کس راه خدا رو ادامه بده، تکیه گاه محکمی رو گرفته که هرگز زمین نمیخوره.
👇👇👇
🕋فمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقی لاَ انْفِصامَ لَها
📖 -{سوره بقره،۲۵۶}
پس هر که از راه کفر و سرکشی برگردد و به راه ایمان به خدا گراید بی گمان به رشته محکم و استواری چنگ زده که هرگز نخواهد گسست.
__________________
پس، حتی اگر سختیهای دنیا حسابی تکونت داده😰😣
بازم برای اینکه نخوری زمین هر چی غیر خداست بریز دور و راه خدا رو ادامه بده
اَللّهُـــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج
📒📒📒📒📒📒📒
هدایت شده از نصوری
داستان کوتاه با موضوع 《مهدویت》
شب سردی بود...
زن بيرون ميوهفروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه مىخريدند .
شاگرد ميوهفروش ، تُند تُند پاكتهاى ميوه را داخل ماشين مشترىها مىگذاشت و انعام مىگرفت .
زن با خودش فكر مىكرد چه مىشد او هم مىتوانست ميوه بخرد و ببرد خانه... رفت نزديكتر... چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوههاى خراب و گنديده داخلش بود .
با خودش گفت : «چه خوبه سالمترهاشو ببرم خونه . »
مىتوانست قسمتهاى خراب ميوهها را جدا كند و بقيه را به بچههايش بدهد... هم اسراف نمىشد و هم بچههايش شاد مىشدند .
برق خوشحالى در چشمانش دويد...
ديگر سردش نبود!
زن رفت جلو ، نشست پاى جعبه ميوه . تا دستش را برد داخل جعبه ، شاگرد ميوهفروش گفت : « دست نزن ننه ! بلند شو و برو دنبال كارت ! »
زن زود بلند شد ، خجالت كشيد .
چند تا از مشترىها نگاهش كردند . صورتش را قرص گرفت... دوباره سردش شد...
راهش را كشيد و رفت.
چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد : «مادرجان ، مادرجان ! »
زن ايستاد ، برگشت و به آن زن نگاه كرد . زن لبخندى زد و به او گفت :
« اينارو براى شما گرفتم . »
سه تا پلاستيك دستش بود ، پُر از ميوه ؛ موز ، پرتقال و انار .
زن گفت : دستت درد نكنه ، اما من مستحق نيستم .
زن گفت :
من مستحقم مادر . من نذر سلامتی حجتبن الحسن آقا امام زمان دارم. چون در زندگی خودم هر چه دارم از وجود آن نازنین دارم. برای همین به یُمن وجودش این مقدارِ کم را از من به عنوان هدیه برای سلامتی آقا قبول کن.
زن جوان دیگر منتظر جواب نماند ، ميوهها را داد به دست پیرزن و سريع دور شد... پیرزن هنوز ايستاده بود و رفتنِ زن جوان را نگاه مىكرد و این که مولایش چگونه رزقش را رسانده بود تا شرمندهی فرزندانش نباشد.
قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود ، غلتيد روى صورتش . دوباره گرمش شده بود... با صدايى لرزان گفت: سلام بر تو ای پسر زهرا، مهدی جان.
🌷🌷🌷
هدایت شده از @AntiBBC
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر روح الله زم نامه منتشر کرده که پسرم در لحظه اخر خیلی نورانی بوده!نمازی جماعت خواندیم این نماز از نماز کنار خانه خدا هم دلچسبتر بود!!رسانه ضد انقلاب هم بعد از اعدام او شهید در راه حق مردم نامیدند اورا!!!
اما شما این کلیپ از صحبت های روح الله زم قبل از دستگیری و اعدام را نگاه کنید تا به نورانیت این موجود کثیف پی ببرید !و ببینید چقدر در راه حق مردم قدم برداشته
حالا نتیجه با شما که چه با شرفی و در پی حق مردم میاد از گروهی حمایت میکنه که ضعف مدیریتش مردم را در فشار قراره بده؟!بخاطر اهداف خودش
مدیریت این ۷ سال روحانی را هم دیدید که چه بر سر مردم آورده و هنوز هم ادامه داره
@AntiBBC
📣 مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی به مناسبت هفته پژوهش برگزار میکند.
🗓22 الی 27 آذر ماه
0⃣7⃣ درصد تخفیف
👈 کانال معرفت
👇👇👇
🆔@marefatkade