زیارت پر فیض عاشورا با شرکت جمعی از نمازگزاران بعد از نماز مغرب و عشاء جمعه ۲۷ مهرماه ماه ۱۴۰۳ در مسجد الغدیر تالش محله برگزار شد
👇
امام صادق (ع) همچنین فرمودهاند: خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اسرائیل مانند آلمان نازی فلسطینی ها را در آتش می سوزاند
🔹 ایون بلارانماینده پارلمان اسپانیا به نخست وزیر این کشور: اسرائیل دهها نفر رو زنده در چادرها سوزاند درحالیکه به بیمارستان پناه آورده بودند!
آقایان و خانمها!
جناب نخستوزیر!
تفاوت بینِ کاری که اسرائیل انجام میدهد با اتاقهای گاز نازیها [فاجعه هولوکاست] چیست؟!
هیچ!»
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
81.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌یک افسر بازنشسته نیروی دریایی روسیه فاش می کند:
ایران سالهاست که خود را برای سناریوی بستن تنگه هرمز که باعث فروپاشی اقتصاد جهانی و بحران انرژی میشود، آماده کرده است.
- نیروی دریایی ایران سال هاست که با نیروی دریایی روسیه در رودخانه سیاه در سن پترزبورگ آموزش بستن تنگه هرمز را انجام می دهد.
ایران برای این منظور سه زیردریایی روسی کلاس «وارشاویانکا» خریداری کرد.
ایران با کمک چین معادن دریایی دست ساز تولید می کند.
- نیروی دریایی ایران برای استقرار (داخل آبهای سرزمینی ایران) برای قطع کامل تنگه هرمز به 300 مین دریایی ساخت خود نیاز دارد.
- معتقدم زمانی که ایران تصمیم به بستن تنگه گرفت، مین ها از قبل مستقر شده و آماده بهره برداری هستند.
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
هر دو فیلمبردار، در هنگام ثبت این دو تصویر، نمی دانستند که دارند چه قهرمان هایی را به نسل آیندهٔ مقاومت، معرفی می کنند.
شادی روحشان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔰پاسخ فرزند شهید السنوار به خیالبافی نتانیاهو
🔸«ابراهیم السنوار» فرزند شهید یحیی السنوار:نتانیاهوی احمق از ما میخواهد در برابر صلح و سازش، اسیران (صهیونیست) را آزاد کنیم، او گمان میکند که شهادت پدرم، پایان نبرد است.
🔸آمال و آرزوهایت بر باد رفته، پسر یهودی، به خداوند سوگند، آنچه در روزهای آینده انتظارت را میکشد، هزاران بار بدتر از آن چیزی خواهد بود که پدرم، یحیی سنوار به تو چشاند.
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۶۰ #قسمت_شصت محیا نگاهی به منیژه که با نگاه خیره و عصبانی او را می نگریست، کرد و نگاهی ه
#دست_تقدیر ۶۱
#قسمت_شصت_یکم🎬:
منیژه در حالی که صادق را در آغوش گرفته بود و بسته کوچکی به دست دیگرش بود؛ سوار بر مینی بوس شد
مینی بوسی جای سوزن انداختن نبود منیژه جلو و جلوتر رفت، می خواست خودش را به آخر مینی بوس برساند و با این حال در باز بود و هنوز راننده مسافر روی مسافر سوار می کرد که ناگهان با صدای انفجار مهیبی که از کنارشان برخاست، در بسته شد و می نی بوس به سرعت حرکت کرد
ماشین که حرکت کرد هم همه ای در می نی بوس به پا شد، هر کسی حرفی میزد، یکی صلوات میفرستاد یکی یا حسین می گفت و زنی هم صدا زد آهای راننده! بایست همسر و پسرم جا ماندن، بایست تو را خدا..
راننده دستی تکان داد و گفت: نمی شود؛ می بینی که وضعیت شهر را ، آنها هم بالاخره خودشان را با ماشینی چیزی به آبادان خواهند رساند، بذار جان این مسافران را نجات دهیم در همین چاله ای که در جاده ایجاد شده بود باعث شد تا ماشین یک وری شود، منیژه که هنوز وسط می نی بوس حیران ایستاده بود، به سمتی پرت شد و روی سر زن و بچه ای دیگر افتاد که صدای آنها هم در آمد.
در این هنگام، صدای گریه صادق هم بلند شد، منیژه همانطور که سعی می کرد کمر راست کند و تعادل خودش را حفظ کند، اوفی کرد و گفت: توی این وضعیت همین گریه تو را کم داشتم.
پیرمردی که عصای چوبی داشت از جا بلند شد و به منیژه گفت: بیا دخترم! بیا جای من بشین و به بچه ات شیر بده..
منیژه نگاهی سپاسگزارانه به پیرمرد کرد و گفت: ممنون! خدا خیرت بده پدرجان، این کودک بینوای مادر مرده را باید برسانم دست اقوامش، مادرش نیستم اما مامورم که این بچه را نجات بدم و با زدن این حرف روی صندلی پیرمرد نشست و متوجه زنی شد که کنارش به او چشم دوخته بود، زن به کمک منیژه آمد و شیشهٔ شیر را از داخل پلاستیک دستش، پیدا کرد و به منیژه داد.
منیژه تشکر کوتاهی کرد و مشغول شیر دادن به صادق شد، زن آهی کشید و گفت: این بچه را کجا باید ببری؟ آبادان؟ اهواز؟!
منیژه سرش را بالا گرفت و گفت: اگر زنده بمانیم باید بریم مشهد...
لبخندی روی لبهای بی روح زن نشست، انگار از شنیدن نام مشهد، شیرینی در وجودش پیچیده بود، سری تکان داد و گفت: خوش به حالتان و در همین حین صدای زوزهٔ بمبی دیگر بلند شد و پشت سرش می نی بوس تکان شدیدی خورد و چند معلق زد، متوقف شد، انگار زمین و زمان بهم آمیخته بود..
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۶۱ #قسمت_شصت_یکم🎬: منیژه در حالی که صادق را در آغوش گرفته بود و بسته کوچکی به دست دیگرش
#دست_تقدیر ۶۲
#قسمت_شصت_دوم 🎬:
منیژه آهسته در خانه را که مثل همیشه، عمه خانم بهم آورده بود و درست بسته نشده بود را باز کرد و داخل شد و دوباره در را بهم آورد و با سرانگشتان پا آهسته آهسته به طرف اتاقی که تحت اختیار داشت و درش از داخل حیاط باز میشد، حرکت کرد.
از حوض گرد و بزرگ آب وسط حیاط گذشته بود که صدای عمه خانم اونو میخکوب کرد: به به! چه عجب خانم خانما بعد از ده روز پیداشون شد، تو که رفتی دو روزه برگردی، چی شد طول کشید؟ نکنه سفر قندهار رفتی و بعد همانطور که دمپایی هایش را می پوشید آاخ و اوخ کنان از پله ها پایین آمد و گفت: ببین من گناه کردم که عمه تو شدم؟! من گناه کردم که بهت پناه دادم و خونه ام را تحت اختیارت قرار دادم؟! من گناه کردم که اون دخترهٔ ورپریده ات را که از دیوار راست بالا میره نگه داشتم هااا؟!
منیژه آب دهانش را قورت داد و به سمت عمه خانم برگشت و گفت:س..س..سلام عمه خانم..
عمه خانم تا صورت منیژه را دید زد توی سرش و گفت: ای وای خدا مرگم بده، چی شده عمه؟! چرا صورتت را با باند پوشوندی و بعد با صدای گریه بچه روی بغل منیژه با تعجبی بیشتر گفت: ای..این دیگه چیه؟! بچه؟! مال کیه؟! یه حرفی بزن دختر تا سکته نکردم.
در همین حین دخترکی سه ساله و ریز نقش با پیراهن چین چین صورتی از پله ها پایین اومد و با لحن شیرین کودکانه ای گفت: سلام مامانی، کجا بودی دلم برات تنگ شده بود.
منیژه لبخندی زد و گفت: سلام دختر کوچولوی خودم، سلام هدیه خانمم، خوبی دخترم؟!
دختر اشاره ای به صورت مادرش کرد وگفت: آخ مامان صورتت زخمی شده؟ و بعد متوجه دست های صادق که الان در هوا معلق بود شد و گفت: آخ جونم، عروسک برام آوردی؟!
منیژه روی زانویش نشست و بوسه ای از گونه دخترک گرفت و گفت: عروسک نیست مامانی! یه نی نی واقعی هست!
هدیه که باورش نمیشد، جلوتر آمد دستش را روی گونه صادق کشید و با خوشحالی شروع به دویدن کرد و همانطور که دور تا دور حوض آب میگشت گفت: آخ جون، یه نی نی واقعی...من نی نی خیلی دوست دارم.
عمه جان با توک پا به پشت منیژه زد وگفت: بگو ببینم با این وضعیت از کجا میایی و این بچه را از کجا آوردی؟!
منیژه از جا بلند میشد وگفت: قضیه اش مفصله عمه خانم تو رو خدا بزار یه کم استراحت کنم بعد همه چی را برات میگم
عمه خانم جلوی راه منیژه را سد کرد و گفت: تا نگی چی به چیه اجازه نداری یک قدم برداری!
منیژه اوفی کرد و صادق را روی بغل عمه تپاند و گفت: من از میدان جنگ میام!حتما خبرای حمله صدام را شنیدی! بزار یک ساعت بکپم بعد میام همه چی را بهت میگم، فعلا به این بچه برس و با زدن این حرف از عمه خانم که مبهوت به صادق نگاه می کرد گذشت و در اتاقش را باز کرد.
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🇮🇷
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۶۲ #قسمت_شصت_دوم 🎬: منیژه آهسته در خانه را که مثل همیشه، عمه خانم بهم آورده بود و درست ب
#دست_تقدیر ۶۳
#قسمت_شصت_سوم 🎬:
منیژه چشمانش را باز کرد و کش و قوسی به خود داد، کنارش هدیه را دید که چون جنینی در شکم مادر در خود فرو رفته بود و انگار منتظر بود تا مادرش بیدار شود؛ هدیه تا چشمان مادر را باز دید از جا پرید و همانطور که برای منیژه خود عزیزی می کرد بوسه ای از صورت مادر گرفت و گفت: مامان جونی! کجا بودی دلم برات تنگ شده بود و بعد اشاره ای به باند روی پیشانی منیژه کرد و گفت: اینجات چی شده؟!
منیژه بغلش را باز کرد و همانطور که محکم هدیه را به آغوش می کشید گفت: قربون جوجه کوچولو خودم بشم، سرم خورده به ماشین زخمی شده، الانم خوب خوب شده، غصه نخوری هااا و بعد با حالت سوالی پرسید، تو که نی نی دوست داشتی، پس الان چرا کنار نی نی نیستی؟!
هدیه همانطور که خودش را توی آغوش مادر جا میکرد گفت: عمه خانم که نمیذاره من به نی نی نزدیک بشم، فکر می کنه من لولو هستم که نی نی را میخورم.
منیژه که از این حرف هدیه خنده اش گرفته بود گفت: پاشو بریم پیش عمه و نی نی...
منیژه با انگشت چند ضربه به در هال زد و بعد در را باز کرد و با صدای بلند گفت: سلام صابخونه! کجایین؟!
و در این لحظه عمه خانم در حالیکه هیس هیس می کرد از اتاق خواب بیرون آمد و گفت: ساکت! زبون به دهن بگیر، بچه ام را الان خواب کردم.
منیژه با چشمانی که از حدقه بیرون زده بود و لحنی که از خنده می لرزید گفت: چی؟! بچه ات؟!
عمه خانم دست منیژه را گرفت و کنار پشتی نشاند و گفت: فعلا حرف نزن و فقط بگو کجا رفتی و چه بلایی سرت اومده؟!
منیژه به پشتی تکیه داد و به هدیه که داشت به سمت اتاق خواب میرفت اشاره کرد تا کنارش بنشیند و گفت: خوب گفتم بهت که ،یه کار برام جور شده بود،یعنی کار موقت، من نقش پرستار یه خانم را داشتم تا لب مرز که مراقبش باشم،بعدم اون خانم به سلامت که میرسید منم پولم را می گرفتم و میومدم، اما از بخت بد و پیشونی سیاه منیژه، درست تا ما رسیدیم سمت جنوب کشور، صدام بی شعور حمله کرد، منیژه صدایش را پایین تر آورد و گفت: چی بگم عمه خانم! نمی دونی چه صحنه هایی دیدم، نمی دونی چقدر از مردم بیگناه مثل برگ خزان به زمین می افتادن، اما هر چی بود، من از اون مهلکه جان سالم گریختم، من و این بچه که پدر و مادرش را توی انفجار از دست داد،سوار می نی بوس شدیم، وسط راه می نی بوس هم کله پا شد، خیلی از مسافرا زخمی شدن پ چند نفری هم کشته شدند، اما من و صادق نجات پیدا کردیم.
عمه خانم که شوق شنیدن داشت و انگار چشمانش برق میزد گفت: پس اسم این بچه صادق هست و کس و کارش هم مردن...
منیژه آهی کشید و گفت: مردن نه کشته شدن، آره عمه خانم، من همراه این طفل معصوم که تنها چند ساعت از به دنیا آمدنش می گذاشت، بالای یه ماشین باری، به اهواز اومدیم بعدم ما را بردن بیمارستان، انگار توی اون بحبوحهٔ جنگ، سرم شکسته بود و من متوجه نبودم، بعد از دوا و درمان، با کلی زجر و خواهش و التماس و البته چند بار ماشین عوض کردن، خودم را به مشهد رسوندم.
منیژه آهی کشید و گفت: خدا به داد دل مردم جنوب برسه، همه چیشون از دست رفته، باغ و ملک و درخت و خانه و زندگی و حتی اهل و عیال، خدا لعنت کنه صدام را...
عمه خانم اشک گوشه چشمش را گرفت و گفت: خدا ازشون نگذره، بعد دست منیژه را توی دستش گرفت و گفت: خوب کاری کردی این طفل معصوم را آوردی، خدا عوضت میده، شیر مادر حلالت، حالا از کجا آوردیش؟! و با زدن این حرف از جا بلند شد و به سمت آشپزخانه رفت و گفت: من یه چایی، غذایی چیزی برات بیارم، حتما توی این مدت غذای درست حسابی هم نخوردی...
منیژه که حس می کرد این لحن ملایم و این مهربانی عمه خانم که همیشه سایه ی اونو با تیر میزد، در پی یه درخواست هست، صداش را بلند کرد، طوری که عمه خانم بشنوه و گفت: درسته جنگ و ناامنی شده، اما مردم ایران خیلی خوبن، خیلی با مرامن..من و این بچه با جیب خالی از اون سر ایران خودمون را به این سر ایران رساندیم، اما گشنگی نکشیدیم، هر کس میفهمید از مناطق جنگ زده هستیم، مثل پروانه دورمون میگشتن.
منیژه از جایش بلند شد، روی طاقچهٔ گوی بالای سرش آینه گرد که اطرافش مثل گل کنگره کنگره بود را برداشت، نگاهی به چهره رنگ پریده خودش کرد و آرام باند را از روی زخم پیشانی لش برداشت، لبخندی زد و رو به هدیه که خودش را با یه عروسک پارچه ای سرگرم کرده بود لبخند زد و گفت: ببین زخم سرم خوب شده..
در این هنگام عمه خانم با سینی چای و پولکی و کلوچه وارد هال شد و همانطور که سینی را زمین میگذاشت گفت: پس این بچه بی کس و کاره درسته؟! نگفتی از کجا بلندش کردی؟!
یه زنجیر هم دور گردنش بود هاا
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
نهضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی 🇮🇷
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
هدایت شده از منتظران نور
اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ ۖ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا ۖ إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٣٠ یوسف﴾
(خبر این موضوع در شهر پیچید و) گروهی از زنان در شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) خواسته است که خادم خویش را بفریبد و به خود خواند. عشق جوان، به اندرون دلش خزیده است. ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم. (۳۰)
🕌
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد🌹
🏞🏞
سلام و درود بر شما زنده دلان
صبح شنبه 28 مهر 1403
15 ربیع الثانی 1446
19 اکتبر 2024 به خیر
🌄🌄🌄
الهی، توئی که عفوت بر عقابت غالب است،
و توئی که رحمتت بر غضبت سابق است
و توئی که عطايت از منعت فزون است،
و توئی که از هر که به او نعمت بخشی توقع پاداش نداری،
و توئی که در عقاب عاصيان افراط نمیکنی.
و ما آن بندگان توأیم که چون ما را به دعا فرمان دادی، گفتیم : لبيک؛ و سعديک
اينک مائیم که در پيشگاهت به خاک افتادهایم،
بار خطاها پشتمان را گران کرده،
و از سر نادانی تو را عصيان کردهایم، در صورتی که تو از طرف ما سزاوار عصيان نبودهای.
پس انتظار بخشش همه ی گناهان مان را از تو داریم
الهی العفو......
🌅🌅🌅🌅
طاعات و عبادات همه ی ما و شما قبول درگاه ایزد منان
((اللهمّ أحْسِنْ عَاقِبَتَنَا فِي الأُمُورِ كُلِّهَا، وَأجِرْنَا مِنْ خِزْيِ الدُّنْيَا وَعَذَابِ الآخِرَةِ)).
«خدايا! فرجام تمام کارهايمان را نيک گردان، و از خواري دنيا و عذاب آخرت ما را دور بدار» .
آمین آمین آمین
اهانت شبکه سعودی امبیسی به شهید سلیمانی و رهبران شهید مقاومت
شبکه سعودی امبیسی در برنامه آخر هفته خود، با پخش گزارشی سراسر توهین و افترا، رهبران شهید مقاومت را تروریست نامید. این گزارش که به ساحت مقدس شهدایی چون شهید قاسم سلیمانی، شهید ابومهدی المهندس و اسماعیل هنیه و شهید یحیی السنوار و دیگر شهدای مقاومت اهانت کرده، با واکنش شدید کاربران عربی در رسانهها و شبکههای اجتماعی همراه شده است.
#انقلابیون
🔵 نبرد آخر👇
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات اولیه هجوم جوانان عراقی به دفتر شبکه سعودی امبیسی با وجود نیروهای امنیتی عراق
#انقلابیون
🔵 نبرد آخر👇
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
14.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوانان عراقی وارد ساختمان شبکه امبیسی عربستان سعودی در بغداد شدند.
#انقلابیون
🔵 نبرد آخر👇
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ورود جوانان عراقی به ساختمان شبکهٔ امبیسی
🔹جوانان عراقی در پی توهین شبکه سعودی امبیسی به ساحت مقدس شهدای مقاومت طی فراخوانی مقابل ساختمان این شبکه در بغداد تجمع کرده و وارد محوطهٔ این شبکه شدند.
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خدا از این افراد نمیگذرد!
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
وقتی نزدیک طلوع خورشید میشه، ستاره ها یکی یکی ناپدید میشن. ✨💔
#یحیی_سنوار
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔸 #سخن_حق
✨طوبی لِمَن صَلُحَت سَریرَتُهُ، وحَسُنَت عَلانِیتُهُ، وعَزَلَ عَنِ النّاسِ شَرَّهُ
💭 خوشا به حال کسی که باطنش صالح و ظاهرش نیکو باشد و شرّ خود را از مردم بر کنار دارد !
🍃پیامبر اکرم (ص)
الأمالی للطوسی: ص۵۳۹ ح۱۱۶۲، حکمت نامه پیامبر اعظم(ص)، جلد ۸ صفحه: ۴۸۰
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔷 شهید آوینی: «دشمن در برابر ایمان جنود خدا، متكی به ماشین پیچیده جنگ است. از همان نخستین ساعات فتح، هواپیماهای دشمن مظهر پندارهای باطل او هستند، حال آنكه در معركه قلوب مجاهدان راه خدا، آرامشی كه حاصل ایمان است حكومت دارد.
🔹بهراستی دشمن حیرتزده است: چگونه ممكن است كه كسی از مرگ نهراسد؟ كجا از مرگ می هراسد آنكس كه به جاودانگی روح در جوار رحمت حق آگاه است؟»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 گریههای نجمالدین شریعتی هنگام شنیدن قصه شهادت جوانی که مقابل چشمان یک شخص دیگر بی سر شهید شد و الباقی ماجرا...
✍ قابل توجه مسئولین!
♦️شهید آوینی: «آری، ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم. ما همه افقهای معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم. ما ایثار را دیدیم کهچگونه تَمَثُّل مییابد؛ عشق را هم، امید را هم، زهد را هم، شجاعت را هم و همه آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیدهاند، ما بهچشم دیدیم. ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصه مبارزه به فعلیت میرسند.»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 بالاخره یکی این وسط باید به فکر گربههای بیروت هم باشه!
▫️و بی بی سی فارسی این مسئولیت رو به عهده گرفته
⏰ شنبه تا چهارشنبه ساعت ۱۹:۴۵ شبکه دو
📺 #پاورقی | @pavaraghi_tv2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 فرخنژاد بیکار شده، دیگه به چه زبونی بگه؟
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
39.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹پیام فرماندار لاهیجان به زبان عربی در سالگرد عملیات موفق طوفان الاقصی
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 ببینین و لذت ببرین از آزادی بیان غربی
▫️اونی که این فیلم رو فرستاده هم ماجرای جالبی داره
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
✍هر دو فرمانده
هر دو فلسطینی
ولی این کجا و آن کجا
مثل مرد شهید شدن یا مثل سگ پادو بودن
ای کاش بعضی مسئولین ماهم درس بگیرند
👈لینک عضویت
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar