eitaa logo
یاران وفادار
165 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
6 فایل
این کانال در راستای گفتمان انقلاب اسلامی ، همدلی و وحدت هم محلی ها و هموطنان گام بر می دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
من از همسایه های این شهید بزرگوار بودم...یک مشکلی داشتم نیت کردم برای شهید و صلوات فرستادم، الحمدالله مشکلم حل شد همان شب خواب دیدم شهید در کنار حضرت آقا و امام خمینی(ره) نشسته اند و میگویند به خانواده ام بگویید من حالم عالیست وقتی این ماجرا را برای مادر بزرگوار شهید تعریف کردم، ایشان منقلب شدند و بیان کردند: همان شب همسر شهید، مهمان حضرت آقا بوده اند و شام هم در بیت حضور داشته اند و حتما پسرم در کنار همسرش بوده است. شهید مدافع حرم🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۵۸ روز بعد زنگ زدم به نسیم. او با شنیدن صدام خیلی خوشحال شد. گفتم
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۵۹ دستم رو روی دستش گذاشتم.گفتم: _ولی من با شما یاد گرفتم نترسم.وقتی شما هستی نمیترسم.شما وجودتون پراز آرامش و امنیته. زیر لب زمزمه کرد: _نمیدونی رقیه خانوم درون من چه هیاهوییه!گفتم: _بهم بگید..ازاول آشناییمون ایمان داشتم که شما یک چیزی آزارتون میده.اون چیز چیه؟ او سرش رو بالا آورد و با لبخند غمناکی گفت: _مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز…… ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست! من متوجه منظورش نمیشدم.گفت: _رقیه سادات خانوم اون راز هرچی باشه همون دلیلیه که منو وادار کرده به شما اعتماد کنم و شما رو باور کنم.همون طور که الهام منو باور کرد.دیگه چیزی نپرسید.فقط توی نمازهاتون برای من گنهکارم دعا کنید. 🍃🌹🍃 خدایا این راز چه بود که من نباید از اون باخبر میشدم؟ پس گذشته ی حاج کمیل هم نقاط تاریکی داشت که او از مرورش اذیت میشد؟!؟؟مگه میشه حاج کمیل روزی گناهی کرده باشه؟ ! بااینکه دوست داشتم بدونم ولی حق رو به او میدادم که چیزی در مورد اون گناه نگه. چون بقول فاطمه اعتراف به گناه خودش یک گناهه. پس بهتر بود دیگه حاج کمیل رو تحت فشار قرار ندم. سرش رو بوسیدم و گفتم: _از فردا براتون یک طور خاص دعا میکنم. چشمکی عاشقانه زدم: _مخصوصا در قنوتم.. خندید: _پس از فردا شب قنوتهای نماز جماعت رو طولانی میخونم. 🍃🌹🍃 کنارش خوابیدم. هرچند بیدار بودم و خودم رو به خواب زده بودم! فکرم به هم ریخته بود. سخت بود باور اینکه مرد آروم و مومن من از جیزی رنج میکشید و میترسید. یاد حرف الهام در خوابم افتادم:؟ اوخیلی سختی کشیده آزارش نده! یعنی حاج کمیل بغیر از فقدان الهام چه غمی رو تحمل میکرد؟! یاد جمله ی دیگر خود حاج کمیل در بیمارستان افتادم: .. چشمهام رو محکم روی هم گذاشتم و سعی کردم فراموش کنم هرچی که شنیدم رو. 🍃🌹🍃 صبح روز بعد با صدای حاج کمیل و عطر مدهوش کننده نان تازه و چای بیدارشدم. _پاشو خانومی..پاشو مدرسه ت دیر شد.. به زور از رختخواب دل کندم.با غرولند گفتم: _این روزها اصلا دل ودماغ مدرسه و مسیرش رو ندارم.وای کی خرداد تموم میشه من تعطیل شم.؟ او درحالیکه لباسهامو از روی جالباسی بیرون می آورد و روی تخت میگذاشت گفت: _تنبل شدید رقیه سادات خانوم.زودتر بلندشید.نون تازه خریدم.نون سنگگ لطفش اینه که داغ داغ خورده شه. نفس عمیقی کشیدم و دوباره بوی زندگی رو به دماغ کشیدم و آماده شدم. 🍃🌹🍃 حاج کمیل اونروز کلاس نداشت و با لطف و بزرگواری برای من صبحانه ی مفصلی تدارک دیده بود. سر میز صبحانه به رسم عادت برام لقمه های کوچک و زیبای پنیر و کره میگرفت و دستم میداد. من روزهایی که با اوصبحانه میخوردم رو دوست داشتم.اون روز تا پایان برام خوش یمن ومبارک رقم میخورد. او اینبار مهربان تر وعاشقانه تر از همیشه نگاهم میکرد.با هر لقمه ای که به دستم میداد نگاهش میخندید و ذوق میکردم! وقت رفتن، مثل مادرها داخل کیفم مویز وبادوم ریخت و درحالیکه پیشانی مو میبوسید گفت: _وقتی برگشتی یک دونه شم نباید باقی بمونه. با حاج کمیل من نه یتیم بودم نه بی پناه. او همه چیز من شده بود.. 🍃🌹🍃 نگفتم روزهایی که باهم صبحانه میخوردیم خوش یمن بود؟؟ مدیر مدرسه چند ساعت زودتر از ساعت اداری، کار رو تعطیل کرد.ومن خوشحال از اینکه الان حاج کمیل رو میبینم به خانه برگشتم. تصمیم گرفتم با کلید واردخونه شم تا او رو غافلگیرکنم. 🍃🌹🍃 به در خونه که رسیدم ادامه👇👇
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۵۹ دستم رو روی دستش گذاشتم.گفتم: _ولی من با شما یاد گرفتم نترسم.وقت
👆ادامه قسمت ۱۵۹ 👇 به در خونه که رسیدم کفشهای مردانه ای به چشمم خورد. دلم شور زد.صدای پدر شوهرم از پشت در می اومد. صداها زیاد مفهوم نبود ولی مطمئن بودم بحث درباره ی منه. میدونستم کار درستی نیست. ولی کلید رو آهسته پشت در چرخوندم و در رو باز کردم.دعا دعا میکردم کسی متوجه باز شدن در نشه. چون در ورودی منتهی میشدبه یک راهروی دومتری. دستم رو مقابل دهانم گذاشتم  تا صدای نفسم کسی رو آگاه نکنه.پدرشوهرم داشت حرف میزد. _چرا من هرچی بهت میگم پسر باز تو حرف خودتو میزنی؟ میگم مراقب باش این که دیگه اینهمه جلز و ولز نداره. حاج کمیل گفت: _حاج آقا من حواسم هست.رقیه سادات هم بچه نیست.بقول خودتون همه چیز حالیشه. _درسته که اون توبه کرده ولی یادت باشه پسر کسی که یک عمر توی گناه بزرگ شده مثل معتاد ترک داده شده ای میمونه که اگه دوباره چشمش بیفته به مواد وسوسه میشه.بت میگم مراقبش باش.وسایل وابزار گناه رو ازش دور کن.حواست به رفت وآمدهایش باشه. اینقدر تا دیروقت کار نکن.بیرون نباش. بجاش باهاش بیشتر باش. اینقدر دورو برش رو شلوغ کن که نتونه با اون اراذل قدیمی بگرده.ببین من به اون دختره خوش بین نیستم. زن توالان امانتی تو توی شکمشه اون امانتی باید اسم من وتو رو نگه داره.پس نزار با ندونم کاریهای زنت اون بچه نا اهل بار بیاد. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
یاران وفادار
👆ادامه قسمت ۱۵۹ #رهایی_ازشب👇 به در خونه که رسیدم کفشهای مردانه ای به چشمم خورد. دلم شور زد.صدای پد
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۶۰ _پس نزار با ندونم کاریهای زنت اون بچه نا اهل بار بیاد.خودت میدونی یه آبنبات از دست این جماعت بگیره اثر وضیش رو اون نطفه باقی میمونه..من با این اتفاقات اخیر میترسم. حاج کمیل گفت: _بله درسته نگران نباشید حواسمون هست.. _ببین هی نگو حواسم هست حواسش هست.مثل اینکه حالیت نیست دور وبرت چه خبره ؟اعتماد زیادی هم خوب نیست پسر. حاج کمیل لحنش تغییر کرد: _حاج آقا حرفهای شما متین ولی من ترجیح میدم بهش اعتماد کنم. ..من بی گداربه آب نمیزنم.بنده از روی خامی و باد جوونی این سید اولاد پیغمبرو نگرفتم.این دختر امتحان الهی بود سر راه من و شما.جسارتا بیاین و با این حرفها اجر کار خودمونو کم نکنیم. پدرشوهرم مکث کرد.فکر کردم قانع شده ولی گفت: _می ترسم این خوش بینی تو کار دستمون بده پسر! از من گفتن بود.یه روز بهت گفتم نکن اینکارو ،مقابلم ایستادی گفتی امتحان الهیه.خدا میخواد ببینه خودم مهمم یا بنده ش که بهم پناه آورده گفتم باشه برو جلو منم دعات میکنم  .. امروزم میگم تو آبروی ما رو قبلا یکبار بردی نزار بار دومی وسط بیاد ولی باز حرف خودتو میزنی.خیلی خوب صلاح مملکت خویش خسروان دانند.من باید گفتنیها رو میگفتم که گفتم.دیگه خود دانی.اگه اون حرفها واقعیت داشته باشه نه تو میتونی خودتو ببخشی نه من پس حواستو جمع کن. 🍃🌹🍃 فکر میکردم امروز روز خوبیه. ولی اینطور نبود. مثل یخ وسط گرمای تابستون وا رفتم.حرفهایی که باید میشنیدم و شنیدم سمت در رفتم و با حالی خراب از خانه خارج شدم. میدونستم اگه در رو ببندم صداش به گوش اونها میرسه پس به عمد کلید رو روی قفل چرخوندم وباسروصدا وانمود کردم دارم وارد خونه میشم.حاج کمیل دوید سمت راهرو و با دیدن من جا خورد.سخت بود! هردومون باید به گونه ای رفتار میکردیم که انگاراتفاقی نیفتاده. من وانمود میکردم چیزی نشنیدم و او وانمود میکرد حرفی زده نشده. به زور خندیدم و با صدایی بشاش سلام کردم.او با تعجب گفت: _زود اومدید! در حالیکه چادرم رو آویزان میکردم گفتم: _زود تعطیلمون کردن.چطورید شما.؟ مهمون داریم؟ پدرشوهرم در انتهای راهرو نمایان شد. با لبخندی سلام کرد: _احوال سادات خانوم؟! سخت بود به او لبخند بزنم و بگم خوبم. ولی باید این کارو میکردم.چون واقعا او حق داشت نگران باشه.  اگر آقام هم بود نگران میشد و این حرفها رو بهم میگفت. گفتم: _قدم رو چشم ما گذاشتید حاج آقا. چه روزی بشه امروز.. او نزدیکم شد و سرم رو بوسید: _دیگه داشتم میرفتم بابا. یه سر اومدم کمیل و ببینم برم با دلخوری گفتم: _قدم ما سنگین بود حاج اقا.تشریف داشته باشید یچیری درست کنم ناهار در خدمتتون باشیم. در و باز کرد و گفت: _ان شالله یه وقت دیگه با حاج خانوم مزاحمتون میشیم.خوش باشید با هم. بعد رو کرد به حاج کمیل ونگاه معنی داری بهش کرد و گفت: _مراقب عروسم باش. 🍃🌹🍃 شاید اگر حرفهاشونو نمیشنیدم با این سفارش حاج آقا قند تو دلم آب میشد ولی من حالا میدونستم منظور چیه. وقتی رفت سراغ یخچال رفتم ویک لیوان پر آب خوردم تا خون به مغزم برسه.حرکاتم عصبی بود.خودم میفهمیدم ولی واقعا نمیتونستم عادی باشم. حاج کمیل کنار دیوار آشپزخونه دست به سینه ایستاده بود و با علاقه نگاهم میکرد.به زور لبخند زدم. _حاج آقا اینجا چیکار میکردند؟ او سعی میکرد عادی رفتار کنه.با لبخندی گفت: _گفتند خودشون که..اومده بودن اینجا کارم داشتند. با ناراحتی گفتم: _و لابد این کار خصوصیه و من نباید باخبر بشم درسته؟ خندید.دستهاش رو رها کرد و نزدیکم اومد. _این چه حرفیه؟! متلک میندازید؟ 🍃🌹🍃 او فکر میکرد که من به موضوع دیشبش اشاره میکنم.دلم میخواست بهش بگم که همه چیز رو شنیدم ولی چون کارم خطا بود جراتشو نداشتم. بنابراین مجبور شدم بگم: _شوخی کردم! فقط کاش ناهار میموندن. و با این حرف به سمت اتاق رفتم تا لباسهامو تعویض کنم. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۶۰ _پس نزار با ندونم کاریهای زنت اون بچه نا اهل بار بیاد.خودت میدو
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۶۱ او دنبالم تا اتاق اومد.گفت: _حاج آقا رو که میشناسید.بدون حاج خانوم نهار وشام نمیمونند جایی. با سر حرفش رو تایید کردم و هرچه در دلم بود تو خودم ریختم.تنها چیزی که آرومم میکرد این بود که حاج کمیل در حضور پدرش از من دفاع کرد و بهم اعتماد داشت. 🍃🌹🍃 او داشت میپرسید ناهار چی بخوریم و من در اجزای صورت او عشق وخدا رو حس میکردم و به خودم میگفتم: هی رقیه سادات!! اینه اون پاداش الهی.. قدرش رو بدون و سعی کن هیچ وقت قلب اونو نشکنی. نصایح پدر در او اثر کرد.پیشنهاد داد ناهار بیرون بریم.با او به رستوران رفتیم. سینما رفتیم..حرف زدیم.شوخی کردیم. خندیدیم. و من هر چه به غروب نزدیکتر میشد بیشتر عذاب وجدان میگرفتم و از کرده ی خودم پشیمون تر میشدم.نزدیک مسجد بودیم که پرسید: _خوش گذشت سادات خانوم؟؟ گفتم:_ بله ممنونم ازتون. 🍃🌹🍃 تلفنم زنگ خورد.نسیم بود.یاد حرفهای پدر شوهرم افتادم.اونها از دوستی من با نسیم ناراحت بودند.تلفن رو جواب ندادم ولی او دست بردار نبود.حاج کمیل نیم نگاهی به صورتم انداخت: _چرا جواب نمیدید؟! گفتم: _مهم نیست. گفت: _جواب بدید.معذب نباشید. فهمیدم که او میدونه پشت خط چه کسیه. نگاهی به حاج کمیل کردم.او دوباره نگاهم کرد و بهم اطمینان داد: _جواب بدید سادات خانوم. جواب دادم.نسیم با ناراحتی سلام کرد. حالش رو پرسیدم.گفت: _خوب نیستم..حال مامانم خیلی بدشده. کاش میشد میومدی پیشم.دارم میمیرم از غصه.. من نگاهی به حاج مهدوی که حواسش به رانندگی و خیابون بود انداختم.گفتم: _اممممم راستش الان که دارم میرم مسجد نمیتونم بیام.ان شالله فردا میام مادرتم ملاقات میکنم. حاج کمیل گفت: _بهشون بگو بعد از نماز میایم ملاقات. نسیم شنید.با صدای آرامتری گفت: _شوهرت پیشته؟؟ گفتم: _بله.. او با ناراحتی گفت: _وای ببخشید.نمیخواد زحمت بکشی.. مزاحمت نمیشم.کاری نداری؟ گفتم: _تعارف نمیکنیم.امشب میایم اونجا. گفت: _نه بابا نه..اصلا حرفشم نزن من خودتو میخوام با شوهرت چیکار دارم؟!حالا بهت میگم کی بیای.باید به حال مادرم نگاه کنم.و زود خداحافظی کرد و تلفن رو قطع کرد. 🍃🌹🍃 حاج کمیل با لحن خاصی پرسید: _دوست نداشت منم باهاتون بیام آره؟ گفتم: _بله..خوب البته راست هم میگه..حالش خوب نبود.فک کنم میخواست با خودم تنها باشه درددل کنه.اگر صلاح بدونید تنها برم. با خودم گفتم:الان بهم میگه میتونی بری دیدنش ولی حاج کمیل چیزی نگفت و در سکوت معناداری کنار مسجد توقف کرد. 🍃🌹🍃 سرنماز حواسم فقط معطوف اتفاقات امروز بود.حرفهای پدرشوهرم به حاج کمیل که انگار خبرهایی شده بود ومن بی اطلاع بودم.و رفتار زشتم و فالگوش ایستادنم که دچار عذاب وجدانم کرده بود.من از روی حاج کمیل خجالت میکشیدم.وقت تسبیحات به خودن گفتم قرارمون این نبود رقیه سادات..قرار بود هرکاری میکنی رضای خدا رو در نظر بگیری ولی امروز بد کاری کردی.زیر لب استغفار گفتم. 🍃🌹🍃 اون شب از عذاب وجدان خوابم نمیبرد. فقط در رختخواب غلت میزدم و به امروز فکر میکردم.دریک لحظه تصمیم نهاییم رو گرفتم.صداش کردم: _حاج کمیل؟ گفت: _جااان دلم؟! پشتم رو به طرفش کردم تا راحت تر حرف بزنم.اعتراف کردم: _حاج کمیل من امروز یک کار خیلی بد کردم. نمیتونم از عذاب وجدان بخوابم. او با صدای خواب آلود گفت: _استغفار کنید سادات خانوم.. پرسیدم: _نمیپرسید چه کاری؟ گفت: _نه! گفتم: _ولی من میخوام بگم.اگه نگم آروم نمیگیرم. تخت تکونی خورد.حس کردم نشست.گفت: _اگر اینطوره بگید. به سمتش چرخیدم.آره نشسته بود اما پشت به من! میدونستم این کار رو برای خاطر من کرده!با صدای لرزون و محزون گفتم: _امروز من …مممممم….مکالمه ی حاج آقا با شما رو شنیدم. مکثی کوتاهی کرد.گفت: _خب ..این که گناه نیست.. گفتم: _هست!! چون من عمدا فالگوش ایستادم. درو باز کردم و داخل راهرو ایستادم. چون حس کردم حرفها درمورد منه.. دوباره مکث کرد.اینبار طولانی تر..با بغض گفتم: _چیزی نمیخواین بگین؟! زبانش رو به سختی در دهان چرخوند: _کار بدی کردید.. بغضم ترکید: _بخاطر همین عذاب وجدان دارم..حاج کمیل من واقعا از این کارم ناراحتم..از اون بیشتر حرفهای حاج آقا ناراحتم کرده..بهم بگید چرا حاج آقا از من خوششون نمیاد؟ چرخید سمتم.صورتش برافروخته بود. برای یک لحظه از واکنشش ترسیدم وخودم رو عقب کشیدم.گفت: _پس بفرمایید این اعتراف نیست یک استنطاقه!! شوکه شدم.فهمید که ترسیدم.دستش رو روی صورتش کشید و با لحن آرومتری گفت: _ازتون توقع نداشتم.. با بغض و دلخوری گفتم: از من گنهکار توقع هرکاری میره اما از پدرتون توقع نمیره که راحت درمورد من قضاوت کنند و هی گذشته ی منو توسرم بکوبونند.من میدونم کارم زشت بوده ولی علت این کارم شخص پدرتون بود. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « نهضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
چهارشنبه🌸 ۱۲ دی ۱۴۰۳ ه.ش _ ۳۰ جمادی الثانی ۱۴۴۶ قمری سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳ مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🍃🌸🍃 ✨گفتار و رفتار✨ 📎آدمی به گفتارش سنجیده می شود وبه رفتارش ارزیابی میگردد؛ ⚡️چیزی بگوکه کفه ی سخنت سنگین شود و کاری کن تا که قیمت رفتارت بالا رود. 📚فهرست غرر، صفحه ۳۳۱  ┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄ 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آخرین وضعیت گلزار شهدای کرمان ۲ روز مانده به سالگرد شهادت شهید سلیمانی 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
14.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارکستر سمفونیک:شهید گمنام💗 به یاد ۱۷۵ غواص شهید🇮🇷 در عملیات های: والفجر 8️⃣ و کربلای 4️⃣ و 5️⃣ 👤اثر :همای پرواز 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا آنان که جانان می شناسند طریق عشق و ایمان می شناسند بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می شناسند 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
12.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴تاد هیکی، طنزپرداز مشهور ایرلندی تو مصاحبه با پرس‌تی‌وی: «اونایی که مرتکب‌ نسل‌کشی میشن تو شبکه‌های اجتماعی مصونیت‌ دارن، اما هرکس راجع به اونا حرف بزنه رو محدود و یا مسدود می‌کنن!» درد و بلات تو سر ۹۰ درصد سلبریتی‌های ایرانی! 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔴‏یکی میشه دکتر «حسام ابوصفیه» رئیس بیمارستان کمال غزه که با دست خالی جلو تانک اسرائیل وایساد، یکی هم میشه دکتر قره حسنلو که با هرچی رسید زد به پیکر بی جان شهید عجمیان، هعی... 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ بر حقوق بی بشر آتش می گیرد دل انسان 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اینجوری از دل همسرت پرت میشی بیرون! (حالا خود دانی ...) 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
هوالحکیم از اولین فتنه گرها  تا جدید ترین انها یقین دارم نمی توانید حدس بزنید منظورم چه کسی است . یکی از اولین فتنه گرهای  در تاریخ انقلاب اسلامی که بواسطه موقعیتش، افکارش، اعمالش ، جهالت مردم، حمایت های خارجی  و... موجب شد، خون های زیادی ریخته شد، شیخ جهنمی  "عزالدین حسینی" است. در خرداد ۱۳۰۱ در بانه متولد شد. در ۲۱ سالگی به عضویت «کومله، ژ.ک» (سازمان احیای کردستان) درآمد. مدتی طرفدار مصدق بود، در سال  ۱۳۴۳ به حزب دموکرات کردستان پیوست. با موافقت حکومت پهلوی و تأیید ساواک، امام جمعه مهاباد شد ،  پس از سقوط شاه و پیروزی انقلاب به مخالفت با نظام جمهوری اسلامی پرداخت، در ماه‌های اول سال ۱۳۵۸ همسو با اقدامات مسلحانه حزب دموکرات کردستان، به رویارویی علنی با  نظام مقدس ج.ا.ا پرداخت. سرانجام در ۲۱ بهمن ۱۳۸۹ در ۸۸ سالگی در سوئد درگذشت.. عزالدین حسینی ، خواهان خودمختاری  کردستانات  بود، رفراندوم جمهوری اسلامی را تحریم کرد، با قانون اساسی کشور نیز مخالفت کرد، از طرح خلع‌ سلاح پاسداران در مناطق کردنشین کشور حمایت کرد. گام‌هایی برای عملی ساختن طرح منطقه‌ای کردن بحران کردستان و تسری آن به کردستان عراق و ترکیه نیز برداشته بود. این فرد بصورت مستقیم  با سرهنگ شفر وابسته نظامی نیروی هوایی آمریکا در  روزهای  ۱۶ تا ۲۱ اوت (۲۵ تا ۳۰ مرداد ۱۳۵۸) در مهاباد دیدار و مذاکره  داشت، این موجود با این پیشینه و به رغم اینکه امام خمینی (ره) در پیامی امنیت کردستان را از ایشان خواسته بود، علنا جنگ مسلحانه را علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی آغاز کرد.   جمله جالبی دارد، می گفت؛ اگر حضرت جبرائیل (علیه السلام)، از طرف خدا بر من نازل شود و خود مختاری کردستان را نیاورد ، اورا بسمت خدا بر میگردانم،  (یعنی پیام خدا را قبول نمی کنم.) این جمله ایشان مرا بیاد  یک قشری در داخل کشور انداخت. عده ای در داخل کشور هستند،  که اگر خود خدا هم بگوید : شما در مذاکره و ارتباط با امریکا جز ضرر  و خسارت و بی آبرویی چیزی بدست نمی آورید ، این جماعت حرف خدا را هم باور نمی کنند. کلام حضرت امام(ره) و حضرت آقا  در باب مذاکره با  امریکا کاملا روشن است؛ امریکا شیطان بزرگ است. اینها که خواهان مذاکره با آمریکا هستند ،  اگر ادعا می کنند؛ - مذاکره با آمریکا بنفع ایران است،  دروغ می گویند، - اگر ادعا میکنند،  حضرت امام (ره) را قبول دارند دروغ می گویند. - اگر ادعا می کنند ، مطیع امر ولایت و‌ پیرو حضرت آقا هستند،  دروغ می گویند، - اگر ادعا میکنند مسلمان و اهل قرآن هستند،  دروغ می گویند. - اینها دشمن خدا هستند، - همان فرزندان  زمینی ابلیس رجیم هستند. عاقبت اینها هم مثل همین عزالدین حسینی است.  حضرت امام (ره)  به این فرد اعتماد کرد ، این موجود خیانت کرد . در سال ۶۵ در  اطراف روستای یاغ ثمر در عمق خاک  عراق امکان ‌کشتن این موجود  جنایتکار برای ما میسور بود ، اما در لحظات اخر،  بیانه ای داد ،  اعلام‌ کرد؛  بازنشسته شده، منبعد با نظام جمهوری اسلامی ایران  کاری ندارد . به همین دلیل به حکم شورای عالی امنیت ملی. رزمندگان ما  از کشتن او صرف نظر کردند ، بعد از اتمام جنگ تحمیلی هم از عراق خارج شد. علیرضا تنهای کیسمی ۱۰ دی ۱۴۰۳ لطفا نظرات خودرا در مورد این یاد داشت ها، بصورت مستقیم برای بنده ارسال بفرمایید. https://t.me/alirezatanha_110 https://eitaa.com/alirezatanha110 Instagram.com/tanhaie_ir
دوستان کمی مقاومت کنید روزپدرنزدیک است 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadarش
خروج اقتصاد از بن‌بست فعلی فقط مذاکره نیست، سلامت مسئولان هم مهم است! 🌐 حرف مفت تکراری کیلویی چندآقای جهانگیری؟! ✍️ بهناز قاسمی مردم هنوز مشکلات و مصائب هشت ساله دولت روحانی را فراموش نکرده‌اند؛ اینکه کشور هشت سال معطل برجام ماند. در ۲۸ دی سال ۱۳۹۵ دولت اعلام کرد همه تحریم‌های هسته‌ای ایران برداشته شده است و بنا بود تحریم‌ها «بالمره» برداشته شود، اما در کمتر از پنج سال، یعنی ۲۱ دی ماه ۱۳۹۹ نماینده ایران در سازمان ملل از تشدید تحریم‌ها خبر داد و گفت: در چهار سال گذشته، امریکا بیش از هزارو۵۰۰ تحریم علیه ایران اعمال کرده و تمامی بخش‌های اقتصاد ایران را هدف قرار داده و تقریباً تمامی عواید ایران از برجام را از بین برده است. این حرف تخت‌روانچی، گویای واقعیت‌های روی پرده است. اکنون با گذشت سه سال از دولت روحانی، اسحاق جهانگیری، معاون اول دولت‌های یازدهم و دوازدهم از عذاب وجدان مخالفان توافق با امریکا سخن می‌گوید و می‌افزاید: در دولت روحانی سه بار قیمت بنزین گران شد، اما چون مردم به دولت اعتماد داشتند، هیچ مخالفتی صورت نگرفت! 👈🏻 متن کامل در لینک زیر: 🔗 Javann.ir/1273893 ┅┅┅┅🍃🇵🇸❤🇮🇷🍃┅┅┅┅┄ 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
14.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی خدا نخواد ،این اتفاقات می‌افته وکسی نمیمیره 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ما با هم خیلی فرق داریم ما رسانه ملی(شبکه سه) می‌بینیم شما ماهواره و منوتو ▪️فامیلی داشتیم که توی خونه ماهواره آوردند و می‌گفتند که برای اخبار و مسائل سیاسی خریدیم. کم کم نوع فرهنگشون تغییر کرد و هر روز کارمون شده بود پاسخ به شبهات اونها در فامیل؛ در نهایت هم مجبور شدیم رابطمون رو کم کنیم ... دیشب بعد از مدت‌ها یه تماسی گرفتم تا شب یلدا و روز زن رو تبریک بگم. صدای تلویزیون دو طرف می‌اومد و همزمان ما شبکه سه می‌دیدیم و اون‌ها ماهواره. واقعیتش اینه که هر چقدم منتقد رسانه ملی باشیم؛ تو دلم گفتم خدایا! شکرت ما محتوای انقلابی و انسانی و مادرانه شبکه سه رو تماشا می‌کنیم و اونا مزخرفات ماهواره ✍️عالیه سادات 🍃__________________ یا صاحب الزمان عج ادرکنی و لا تهلکنی 🟨 🩵 الهی و ربی من لی غیرک ⬛ 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 روایت "حسینیه معلی" از دیدار اخیر مداحان اهل بیت علیهم‌السلام با رهبر انقلاب اسلامی امشب سه‌شنبه ۱۱ دی‌ماه ساعت ۲۱:۲۰ از شبکه سه سیما پخش خواهد شد. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
50.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر واقعی از جراحی کوچک‌کردن معده 🔹مدتی است برخی از جراحی‌های لاغری مانند پیکرتراشی، اسلیو، تزریق ژل داخل معده و... در ایران رواج پیدا کرده است. بسیاری از افراد معتقدند که این جراحی‌ها عوارض زیادی دارد اما در مقابل بسیاری از افراد نیز به دلیل چاقی یا تبلیغات رسانه‌ای تشنه انجام جراحی‌های لاغری هستند. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه زن فلسطینیِ غرق در آب در اردوگاه‌های آوارگان 🔹یک زن فلسطینی با انتشار ویدئویی و در حالی که مشغول گریه کردن است، از وضعیت اسف‌بار اردوگاه‌های آوارگان که در پی بارندگی‌های اخیر، غرق در آب است، گلایه می‌کند. 🔹وی با بیان اینکه از شدت گرسنگی در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ هستند، تأکید کرد که از این زندگی غرق در گل و لای، خسته شده و خواستار یک مکان خشک است. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: 🪧تقویم امروز: 📌 چهارشنبه ☀️ ۱۲ دی ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۳۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 1 ژوئن 2024 میلادی 📖 حدیث امروز: ✳️ امام صادق (علیه السلام) : دوستان وفادار داشته باش ؛ چرا كه آنان در روزگار آسودگى ، ذخيره محسوب مى شوند و در روزگار گرفتارى ، سپر بلا خواهند بود. 📚 بحارالانوار ، ج ۷۸ ، ص۱۲۱ 🔖 مناسبت امروز: 🎄آغاز سال 2025 میلادی اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🦋چهار دستور قرآنی برای سعادت دنیا و آخرت👇 📌 را ترک مکن که از زیادی و افزونی محروم خواهی شد . 🌼" لئن شكرتم لأزيدنكم " 🔹️اگر شکر گویید بیشتر به شما می بخشم 📌 خدا را ترک مکن چون از نگاه پروردگارت محروم می مانی . 🌼" فاذكروني أذكركم " 🔹️مرا به یاد آورد تا شما را به یاد آورم 📌 را ترک مکن چرا که از استجابت محروم می مانی . 🌼" ادعوني أستجب لكم " 🔹️از من بخواهید تا اجابت کنم 📌 را ترک مکن چرا که از نجات محروم می مانی . 🌼" وما كان الله معذبهم وهم يستغفرون " 🔹️چرا که تا زمانی که استغفار گویید هرگز عذابتان نخواهم داد 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar