💠امام علی (علیه السلام ) میفرمایند:
در آخرالزمان برکت از سال و ماه و روز و هفته و ساعت برداشته می شود.
هر سالی به قدرت یک مه، و هر ماهی به قدر یک هفته، و هر هفته ای به اندازه یک روز، و هر روزی به قدر یک ساعت می گذرد و در آن زمان سختیها بسیار شده و عمرها کوتاه می گردد.
📚 کنز العمال، ج ١۴، ص ٢۴۴
⚠️ زمان هم برکت ندارد ..!!
(اشاره به مشغله های کاری و فکری مردم آخرالزمان دارد که متوجه گذشت سریع عمر و زمان نیستند)
🌴اللهم عجل لولیک الفرج بحق خانم حضرت زینب کبری سلام الله علیها 🌴
▪️پرسید:
پدرجان!
دنیا کِی از وجود ظالمان پاک خواهد شد؟
پدر برایش از آیندهها گفت؛
از ظلمهای بنیامیه،
از ستمهای بنیعباس،
از خونهایی که به ناحق ریخته خواهد شد...
بعد فرمود:
حسین من!
فرزند بینظیری از نسل تو قیام خواهد کرد.
بر جن و انس چیره خواهد شد،
و سرتاسر زمین را آباد خواهد ساخت.
خوش به حال کسی که آن روزگار را ببیند!
📚برگرفته از غیبت نعمانی، ص۲۷۴.
ـ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ
🔻حسین جان!
خدا را به خودت قسم میدهیم
برای حاجتی که حاجت خود توست:
یا قدیم الاحسان،
بحق الحسین علیه السلام،
عجّل لولیّک الفرج 🤲
#داستانک_مهدوی
#زیبایی_های_ظهور
#امام_حسین_علیه_السلام
🌴اللهم عجل لولیک الفرج بحق خانم حضرت زینب کبری سلام الله علیها 🌴
18.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پایان تلخ ورزشکارانی که به وطن خود پشت کردند
🌴الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🌴
17.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تیکه هایی از فیلمی که رامبد جوان ساخته رو ببینید... 😔
وزرات ارشاد.....؟؟؟!!!
4.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 نماز صبح و مردم آخرالزمان
🔆تعجیل در ظهور:
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
♻️ با #نشر مطلب در ثواب آن شریک باشید..
🌴اللهم عجل لولیک الفرج بحق خانم حضرت زینب کبری سلام الله علیها 🌴
🔴 چرا ما برای فرج امام عصر آنطور که باید، عاجزانه دعا نمیکنیم؟
➖ما به این زندگی پر از فساد و گناه و تباهی عادت کردهایم؛ لذا اصراری بر آمدن صاحبمان نداریم..!
➖هنوز که هنوز است دل به غیرِ حجّت خدا بستهایم و میگوییم دیگران هم میتوانند اوضاع دین و دنیای ما را از قبل بهتر کنند..!
➖نمیدانیم آمدنش چه تغییر و تحولی در زندگی ما ایجاد میکند؛ چون کور به دنیا آمدیم قدر بینایی را نمیدانیم..!
🌕 قَالَ الإِمام المَهدیّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ:
«أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم»
در تعجيل فرج زياد دعا كنيد كه تعجيل فرج، گشايش كار خودشما است
🌴اللهم عجل لولیک الفرج بحق خانم حضرت زینب کبری سلام الله علیها 🌴
🍃🥀به خـود بیاییم!
که ظهور منجی
معطـل ماسـت...
اَیْنَ فَرَجُکَ الْقَریبُ💙
#آقاجان🌱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌷🍃
📚بہوقتڪتاب:
#آفټابدࢪحجاب🥀
✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے
پاࢪت ۳۵
کى گریخته است این دخترك ! از روزن کدام غفلت استفاده کرده است و چگونه خود را به آنجا رسانده است ؟
به یقین تا پدر را از اسب فرود نیاورد و به آغوش نکشد، آرام نمى گیرد.
گواراى وجودت فاطمه جان ! کسى که فراستى به این لطافت دارد، باید که جایزه اى چنین را در بر بگیرد.
هر چه باداباد هلهله هاى سبعانه دشمن !
اگر قرار است خدا با دستهاى تو تقدیر را به تاءخیر بیندازد، خوشا به سعادت دستهاى تو!
نگاه اشکبار و التماس آمیز فاطمه ، پدر را از اسب فرود مى آورد. نیازى به کالم نیست . این دختر به زبان نگاه ، بهتر
مى تواند حرفهایش را به کرسى بنشاند. چرا که مخاطب حرفهاى او حسینى است که زبان اشک و نگاه را بهتر از هر
کس دیگر مى فهمد.
فاطمه از جا بر مى خیزد. همچنان در سکوت ، دست پدر را مى گیرد و بر زمین مى نشاند، چهار زانو. و بعد خود بر
روى پاهاى او مى نشیند، سرش را مى چرخاند، لب بر مى چیند، بغض کودکانه اش را فرو مى خورد و نگاه در نگاه
پدر مى دوزد:
پدر جان ! منزل زباله یادت هست ؟ وقتى خبر شهادت مسلم رسید؟ پدر مبهوت چشمهاى اوست :
تو یتیمان مسلم را بر روى زانو نشاندى و دست نوازش بر سرشان کشیدى !
پدر بغضش را فرو مى خورد و از پشت پرده لرزان اشک به او نگاه مى کند.
))پدر جان ! بوى یتیمى در شامه جهان پیچیده است .((
و ناگهان بغضش مى ترکد و تو در میان هق هق پنهان گریه ات فکر مى کنى که این دخترك شش ساله این حرفها را
از کجا مى آورد. حرفهایى که این دم رفتن ، آسمان چشم حسین را بارانى مى کند:
بابا! این بار که تو مى روى ، قطعا یتیمى مى آید. چه کسى گرد یتیمى از چهره ام بزداید؟ چه کسى مرا بر روى زانو
بنشاند و دست نوازش بر سرم بکشد؟ خودت این کار را بکن بابا! که هیچ دستى به لطف دستهاى تو در عالم نیست .
با حرفهاى دخترك ، جبهه حسین ، یکپارچه گریه و شیون مى شود و اگر حسین ، بغض خود را فرو نخورد و با دست
و کالم و نگاهش ، زنان و دختران را به آرامش نخواند، گدازه هاى جگر کودکان ، خیام را به آتش مى کشد.
و حسین خوب مى داند و تو نیز که این خواهش فاطمه ، فقط یک ناز کودکانه نیست ، یک کرشمه نوازش طلبانه
نیست ، یک نیاز عاطفى دخترانه نیست .
او دست والیت حسین را براى تحمل مصیبت مى طلبد، براى تعمیق ظرفیت ، براى ادامه حیات .
تو خوب مى دانى و حسین نیز که این مصیبت ، فوق طاقت فاطمه است و اگر دست والیت مدد نکند، فاطمه پیش از
حسین ، قالب تهى مى کند و جان مى سپارد.
این است که حسین با همه عاطفه اش ، فاطمه را در آغوش مى فشرد، بر سر روى و سینه اش مى کشد و چشم و
گونه و لبهایش را غرق بوسه مى کند.
و تو انتقال آرامش را به وجود فاطمه ، احساس مى کنى ، طماءنینه و سکینه را به روشنى در چشمهاى او مى بینى و
ضربان تسلیم و توکل و تفویض را از قلب او مى شنوى .
حاال فاطمه مى داند که نباید بیش از این پدر را معطل کند و آغوش استقبال خدا را گشاده نگه دارد. و حسین مى داند
که فاطمه مى ماند. شهادت را مى بیند و تاب مى آورد.
ادامه دارد...
#امام_زمان🕯🍂'
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
📚بہوقتڪتاب:
#آفټابدࢪحجاب🥀
✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے
پاࢪت ۳۶
فاطمه بر مى خیزد و حسین نیز، اما تو فرو مى نشینى . حسین مى ایستد اما تو فرو مى شکنى ، حسین بر مى نشیند اما
تو فرو مى ریزى .
مى دانى که در پى این رفتن ، بازگشتى نیست . و مى دانى که قصه وصال به سر رسیده است و فصل هجران سر
رسیده است . و احساس مى کنى که به دستهاى حسین از فاطمه کوچک ، نیازمندترى و احساس مى کنى که بى
رهتوشه بوسه اى نمى توانى بار بازماندگان را به منزل برسانى .
و ناگهان به یاد وصیت مادرت مى افتى ؛ بوسه اى از گلوى حسین آنگاه که عزم را به رفتن بى بازگشت جزم مى کند.
چه مهربانى غریبى داشتى مادر! که در وصیت خود هم ، نیاز حیاتى مرا لحاظ کردى .
برخیز و حسین را صدا بزن ! با این شتابى که او پیش مى راند، دمى دیگر، صداى تو، به گرد گامهایش هم نمى رسد.
دمى دیگر او تن خود را به دست نیزه ها مى سپارد و صداى تو در چکاچک شمشیرها گم مى شود.
اما با صالبتى که او پیش مى رود، رکاب مردانه اى که او مى زند، بعید...
نه ، محال است خواهش خواهرانه تو بتواند عنان رفتنش را به سستى بکشاند. اینهمه تالش کرده است براى کندن و
پیوستن ، چگونه تن مى دهد به دوباره نشستن ؟!
پس چه باید کرد؟ زمان دارد به سرعت گامهاى اسب مى گذرد و تو چون زمین ایستاده اى ، اگر چه دارى از سر
استیصال ، به دور خودت مى چرخى .
یا به زمان بگو که بایستد یا تو راه بیفت .
اما چگونه ؟
اسم رمز! نام مادرتان زهرا! تنها کالمى که مى تواند او را بایستاند و تو را به آرزویت برساند:
مهال مهال! یابن الزهرا! قدرى درنگ ... مهلتى اى فرزند زهرا!
ایستاد! چه سر غریبى نهفته است در این نام زهرا!
حاال کافیست که چون تیر از چله کمان رها شوى و پیش پایش فرود بیایى :
بچه ها؟
بسپارشان به امان خدا.
احترام حضور توست یا حرمت نام زهرا که حسین را از اسب پیاده کرده است و بوسه گاه تو را دست یافتنى تر.
نه فرصت است و نه نیاز به توضیح واضحات که حسین ، هم وصیت مادر را مى داندد و هم نیاز تو را مى فهمد. فقط
وقتى سیراب ، لب از گلوى حسین بر مى دارى ، عمیق تر نفس مى کشى و مى گویى : ))جانم فداى تو مادر!((
و کسى چه مى داند که مخاطب این ))مادر(( فاطمه اى است که این بهانه را براى تو تدارك دیده است یا حسینى
است که تو اکنون او را نه برادر که پسر مى بینى و هزار بار از جان عزیزتر. یا هر دو!؟
تو همچنان و هنوز در خلسه این بوسه اى که صداى زخم خورده حسین را از میانه میدان مى شنوى .
خوبى رمز ))ال حول و ال قوة اال باهلل (( به همین است . تو مى توانى از لحن و آهنگ کالم حسین ، در بیان این رمز،
حال و موقعیت او را دریابى .
با شنیدن آهنگ کالم حسین مى توانى ببینى که اکنون حسین چه مى کند. اسب را به سمت لشکر دشمن پیش مى
راند، یا شمشیر را دور سرش مى گرداند و به سپاه دشمن حمله مى برد یا ضربه هاى شمشیر و نیزه را از اطراف
ادامه دارد...
#امام_زمان🕯🍂'
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'