عزیزِ اهلبیت باش!.mp3
7.94M
⭕️ #طرح_نور
👤 استاد شجاعی
👤 استاد حیدری کاشانی
👈 چی شد سلمان به مقام «منّا اهل البیت» رسید؟
👌 برای ما هم این مقام ممکن است، بشناس و برو...
ظهور بسیار نزدیک است
#امامزمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیژن نوباوه در این ۲ دقیقه به صورت اجمالی خلاصه کارنامه ریاست ۴ساله قالیباف در مجلس را توضیح میدهد؛
از نفوذ در تصمیمات مجلس گرفته تا شکایت از نمایندگان معترض و استخدام بیش از دویست کارمند و تصمیم گیری هیات رئیسه به جای نمایندگان...
این تخریب نیست یک واقعیت است برای هوشیاری مردم تا روحانی هایی دومی انتخاب نشوند...
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما راه بیفتید برای غدیر یه کاری کنید
۱۴ روز تا #غدیر
یا قاهرالعدو یا والی الولی یا مظهر العجائب یا مرتضی علی علیهالسلام
فرماندهای در اوج ناز.mp3
7.38M
به سربازیِ امام مهدی علیهالسلام فکر هم نکن!
امام سرباز نمیخواد، جانشین میخواد!
پادکست_روز
❇️استاد_شجاعی |
❇️استاد_عالی
#امامزمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
ٖؒ﷽ سمت خــــــ♡ـــــــدا ﷽
به سربازیِ امام مهدی علیهالسلام فکر هم نکن! امام سرباز نمیخواد، جانشین میخواد! پادکست_روز ❇️اس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
!'_نمازهایتراعاشقانهبخوان
حتیاگر،
خستهاییاحوصلهنداری
تکرارِهیچچیز،
جزنمازدرایندنیاقشنگنیست💌.'
[شهیدمصطفیچمران🎙]
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 چند سال عمر برای بیرون آمدن از غفلت کافی است؟!
🎙استاد عالی
#امامزمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
💟 تشرف حاج شيخ محمد كوفی شوشتری
🏷 قسمت اول:
🔻متقی صالح، حاج شيخ محمد كوفی شوشتری، ساكن شريعه كوفه فرمود:
▫️در سال 1315 با پدر بزرگوارم، حاج شيخ محمد طاهر به حج مشرف شديم.
عادت من اين بود كه در روز پانزدهم ذيحجة الحرام، با كاروانی كه به طياره معروف بودند رجوع میكردم، به خاطر آن كـه آنها سريع تر بر میگشتند.
تا حائل با آنها میآمدم و در آن جا از ايشان جدا میشدم و با صليب آمده، آنها مرا به نجف میرساندند، ولی در آن سال تا سماوه (از شهرهای عراق) همراه ما آمدند.
من در خدمت پدرم بودم و از جنازها (كسانی كه به نجف اشرف جنازه حمل میكنند) برای ايشان قاطری كرايه كرده بودم، تا او را به نجف اشرف برساند.
خودم هم سوار بر شتر به همراهی يك جناز، مـسـيـر را میپيمودم.
در راه نهرهای كوچك بسياری بود و شتر من به خاطر ضعف، كند حركت میكرد.
تا به نهر عاموره، كه نهری عريض بود و عبور نمودن از آن دشوار است، رسيديم.
شتر را در نهر انـداخـتـيم و جناز كمك كرد تا از آن جا عبور كرديم.
كنار نهر بلند و پر شيب بود.
پاهای شتر را با طـنـاب بستيم و او را كشيديم، اما حيوان خوابيد و ديگر حركت نكرد.
متحير ماندم و سينه ام تنگ شـد، به قبله توجه نمودم و به حضرت بقية اللّه ارواحنافداه استغاثه و توسل كردم و عرض نمودم:
🔹يا فـارس الـحـجـاز يـا ابـاصالح ادركنی افلاتعيننا حتی نعلم ان لنا اماما يرانا و يغيثنا
📃 (آيا به فرياد ما نمی رسی، تا بدانيم امامی داريم كه ما را هميشه مد نظر دارد و به فرياد ما میرسد؟)
▫️ناگاه، دو نفر را ديدم كه نزد من ايستاده اند، يكی جوان و ديگری كامل مرد بود.
به آن جوان سلام كـردم.
او جـواب داد. خيال كردم كه يكی از اهل نجف اشرف است كه اسمش محمد بن الحسين و شغلش بزازی بود.
فرمود:
🔸نه من محمد بن الحسن (ع) هستم.
▫️عرض كردم:
🔹اين شخص كيست؟
🔸فرمود: اين خضر است.
▫️و وقتی که ديد من محزونم به رويم تبسم نموده و بنای ملاطفت را گذاشت و از حال من جويا شد.
گفتم:
🔹شتر من خوابيده است و ما در اين صحرا مانده ايم، نمی دانم مرا به خانه میرساند يا نه؟
▫️ايـشان نزد شتر آمد و پايش را بر زانوهای آن گذاشت و سر خود را نزد گوشش برد.
ناگهان شتر حـركـت كـرد، به طوری كه نزديك بود از جا بپرد.
دستش را بر سر آن حيوان گذارد، حيوان آرام شـد.
بـعد روی خود را به من كرد و سه مرتبه فرمود:
🔸نترس تو را می رساند.
▫️سپس فرمود:
🔸ديگر چه میخواهی؟
▫️عرض كردم:
🔹میخواهيد كجا تشريف ببريد؟
▫️فرمود:
🔸میخواهيم به خضر برويم
(خضر مقام معروفی در شرق سماوه است).
▫️گفتم:
🔹بعد از اين شما را كجا ببينم؟
▫️فرمود:
🔸هر جا بخواهی میآيم.
▫️گفتم:
🔹خانه ام در كوفه است.
▫️فرمود:
🔸من به مسجد سهله میآيم.
▫️و در اين جا، چون به سوی آن دو نفر متوجه شدم، غايب شدند.
(ادامه دارد)
⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم
🏷 امام_زمان علیه اسلام
مهدویت تشرفات
#امامزمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
💟 تشرف حاج شيخ محمد كوفی شوشتری
🏷 قسمت دوم (آخر):
...
▫️بـه راه افـتـاديـم، تا آن كه نزديك غروب آفتاب، به خيمه های عده ای از بدویها رسيديم و به خيمه شيخ و بزرگ آنها وارد شديم.
شيخ گفت:
🔸شما از كجا و از چه راهی آمده ايد؟
▫️گفتيم:
🔹ما از سماوه و نهر عاموره میآييم.
▫️از روی تعجب گفت:
🔸سبحان اللّه راه معمول سماوه به نجف اين نيست.
با اين شتر و قاطرها چگونه از نهر عبور كرديد، حال آن كه گودی اش بحدی است كه اگر كشتی در آن غرق شود، دكلش هم نمايان نخواهدشد!
▫️بالاخره بعد از این قضيه، شتر، ما را تا مقابل قبر ميثم تمار آورد و در آن جا روی زمين خوابيد.
▫️من نزديك گوشش رفته و آهسته به او گفتم:
🔹بنا بود كه تو مرا به منزلمان برسانی.
▫️تا اين حرف را شنيد، فورا حركت نموده و به راه افتاد تا ما را به خانه رسانيد.
بـعدها آن شتر صبحها از منزل بيرون میآمد و رو به صحرا نموده و به چرا و علف خوردن مشغول میشـد، بـدون آن كـه كسی از او مواظبت و نگهداری كند.
غروب هم به جايگاه خود در منزل ما بر میگشت.
و مدتها بر اين منوال بود.
پس از مدتی، روزی بعد از نماز نشسته و مشغول تسبيح بودم، ناگاه شنيدم كه شخصی دو بار و به فارسی صدا میزند:
🔸شيخ محمد اگر میخواهی حضرت حجت(ع) را ببينی به مسجد سهله برو.
▫️و سه مرتبه به عربی صدا زد:
🔸يا حاج محمد ان كنت تريد تری صاحب الزمان فامض الی السهله.
📃 (اگر میخـواهـی حـضـرت حـجـت (ع) را بـبينی به مسجد سهله برو)
▫️برخاستم و به سرعت به سوی مسجد سهله روانه شدم.
وقتی نزديك مسجد رسيدم در بسته بود.
متحير شدم و پيش خود گفتم:
🔹ايـن نـدا چـه بـود كـه مـرا دعـوت كرد! ▫️همان وقت ديدم مردی از طرف مسجدی كه معروف به مـسـجد زيد است، رو به مسجد سهله میآيد.
با هم ملاقات كرديم و آمديم تا به در اولی، كه فضای قـبـل از مـسجد است، رسيديم.
ايشان در آستانه در ايستاد و بر ديوار طرف چپ تكيه كرد.
من هم مقابل او در آستانه در ايستادم و به ديوار دست راست تكيه نموده و به او نگاه میكردم.
ايشان سر را پايين انداخته، دستها را از عبايش بيرون آورده بود، ديدم خنجری به كمرش بسته است.
ترسيدم و به فكر فرو رفتم.
دستش را بر در گذاشت و فرمود:
🔸خضير (تصغير كلمه خضر میباشد) باز كن.
▫️شخصی جواب داد:
🔹لبيك
▫️و در باز شد.
وارد فـضـای اول شـد و مـن هم به دنبال او داخل شدم.
ايشان با رفيقش ايستاد و من به آنها نگاه میكردم.
داخل مسجد شدم و متحير بودم كه ايشان حضرت است يا نه؟ چند مرتبه پشت سر خود را نگاه كردم، ديدم همان طور با دوستش ايستاده است.
تـا مـقـداری از روز، در آن جا بودم بعد برخاستم كه نزد خانواده ام برگردم، كه شيخ حسن، خادم مسجد را ملاقات كردم ايشان سؤال كرد:
🔸تو ديشب در مسجد بوده ای؟
▫️گفتم:
🔹نه
▫️گفت:
🔸چه وقت به مسجد آمدی؟
▫️گفتم:
🔹صبح
▫️گفت:
🔸كی در را باز كرد؟
▫️گفتم:
🔹چوپانهايی كه در مسجد بودند.
▫️خنديد و رفت.
⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم
🏷 امام_زمان علیه اسلام
مهدویت ،تشرفات
#امام_زمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
قرائت هرشب دعای فرج و دعای
سلامتی امام زمان (عج) به نیت ظهور.. 🤲🏻🌱
#دعای_فرج🕊
#شب_بخیر_عزیز_عالم♥️