۹۲
💠 پنـج گنـج
🌷امام محمد باقر علیهالسلام خطاب به جابر بن یزید جُعفی میفرمایند:
«ای جابر!
تو را به پنج چیز وصیت میکنم...
⇦ اگر مورد ستم قرار گرفتی، ستم نکن
⇦ اگر به تو خیانت کردند، تو خیانت نکن
⇦ اگر تو را تکذیب کردند، خشم نگیر
⇦ اگر تو را ستایش کردند، دلخوش نشو
⇦ و اگر تو را سرزنش کردند، دلگیر مشو
بلکه درباره آنچه گفتند فکر کن!
💥اگر دیدی آنچه میگویند راست است،خود را اصلاح کن. و اگر دیدی درست نیست، پس بدان که خود را مدیون تو کردند و برای جبران این دِین، از ثوابهای او به تو میدهند و از گناهان تو کم کرده، در نامه اعمال او قرار میدهند»
📙بحارالأنوار، جلد۷۵، صفحه۱۶۲
💫⭐☀️💫⭐☀️💫⭐☀️💫⭐
*ذکر مجرب توسل به امام جواد علیه السلام در روز چهارشنبه*
برای برآورده شدن حاجات سفارش شده
در روز *چهارشنبه* بلافاصله بعداز نماز عصر ،
*دورکعت نماز* مثل نمازصبح ،
*به نیت 👈👈👈هدیه به روح نازنین امام جواد علیه السلام*
خوانده
و سپس بلافاصله بعداز سلام نماز
به تعداد *۱۴۶ مرتبه*
ذکر *ماشالله لا حول و لا قوه الا بالله*
را با توجه قلبی تکرار کنید.
و بعداز آخرین ذکر ، حضرت جوادالائمه علیه السلام را واسطه قرار داده و حاجات خود را از خداوند متعال بخواهید.
انشالله به جود و کرم دردانه ی امام رضا علیه السلام ، حاجت روا خواهید شد.
التماس دعا 🙏🌹
❤️ داستان "دست مسیحایی" قسمت اول
اسماعيل بن حسن هرقلى مى گويد:
در ايّام جوانى زخمى به اندازه کف دست روى ران چپم پيدا شد، هر سال در فصل بهار اين زخم دهان باز کرده و از آن چرک وخون بيرون مى ريخت، طورى که ديگر زمين گير شده و نمى توانستم حرکت کنم و به کارهايم برسم.
به همين جهت، روزى از روستاى (هرقل) به شهر (حلّه) که فاصله چندانى نداشت رفته، وبه خدمت سيّد رضى الدين على بن طاووس (رحمه الله) مشرّف شدم وعرض حال نمودم.
سيّد فرمود: سعى مى کنم تو را مداوا کنم.
آن گاه پزشکان حلّه را دعوت کرد، آن ها جراحتم را معاينه نمودند و گفتند: اين زخم روى رگ (اکحل) به وجود آمده، اگر بخواهيم آن را جرّاحى کنيم، ممکن است رگ قطع شده منجر به مرگ شود.
من با شنيدن تشخيص پزشکان خيلى ناراحت شدم.
سيّد فرمود: ناراحت نباش! من مى خواهم به بغداد بروم. پزشکان آن جا حاذق تر وداناتر از اين ها هستند، تو را نيز با خود مى برم.
به همراه سيّد به طرف بغداد به راه افتاديم، وقتى به بغداد رسيديم، سيّد، پزشکان بغداد را به بالين من آورد. آن ها بعد از معاينه زخم همان تشخيص را دادند.
من دلتنگ ومأيوس شدم که با اين وضع خونريزى چگونه به عباداتم مى رسم؟
وقتى سيّد ناراحتى مرا ديد گفت: از نظر شرعى هيچ مشکلى ندارى. هر قدر هم که لباست آلوده باشد، مى توانى نماز بخوانى. ولى خوددار باش وفريب نفست را نخور! که خدا ورسول (صلى الله عليه وآله وسلم) تو را از آن نهى نموده اند.
من به سيّد عرض کردم: حالا که چنين شد وتقدير مرا تا بغداد کشاند، مى خواهم به زيارت سامرا مشرّف شوم، سپس به نزد خانواده ام بازگردم.
سيّد نيز نظر مرا پسنديد. لباس ها وبارهايم را نزد او گذاردم وبه طرف سامرا به راه افتادم.
❌ ادامه در پست های بعدی....
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
🇮🇷یاران امام زمان(عج)🇮🇷
❤️ داستان "دست مسیحایی" قسمت اول اسماعيل بن حسن هرقلى مى گويد: در ايّام جوانى زخمى به اندازه کف
❤️ داستان "دست مسیحایی" قسمت دوم
وقتى به سامرا رسيدم، يک راست به زيارت حرم باصفاى امام هادى وامام عسکرى (عليهما السلام) رفتم و پس از زيارت آن دو امام بزرگوار وارد سرداب مقدّس امام زمان (عليه السلام) شدم، در آن مکان مقدّس به درگاه خداوند رو آورده و به امام زمان (عليه السلام) متوسّل شده و استغاثه نمودم، تا پاسى از شب مشغول دعا بودم، پس از آن، تا شب جمعه در کنار قبور ائمه (عليهم السلام) ماندم.
روزى پيش از زيارت، به کنار دجله رفتم و غسل کردم، و لباس پاکيزه ى پوشيدم و ظرفم را پر از آب کردم. وقتى به طرف حرم به راه افتادم، متوجّه شدم که چهار نفر سوار بر اسب از دروازه شهر خارج شدند.
به نظرم آشنا مى آمدند. به نظرم رسيد که قبلا آن ها را اطراف حرم ديده بودم که گوسفندانشان را مى راندند.
دو نفر آنها جوان تر بودند که يکى از آن ها نوجوانى بود که به تازگى مو بر پشت لبانش روييده بود. هر دو نفرشان شمشيرى حمايل نموده بودند.
يکى ديگر، پيرمردى بود که چهره خود را با نقابى پوشانده بود ونيزه ى نيز در دست داشت. ديگرى آقايى که شمشيرى زير قباى رنگينش حمايل نموده وگوشه عمامه اش را تحت الحنک نهاده بود.
وقتى کاملا به من نزديک شدند، آن پيرمرد سمت راست ايستاد وبُن نيزه اش را به زمين نهاد. آن دو جوان نيز سمت چپ ايستادند، وآن آقا مقابل من قرار گرفت.
سلام کردند ومن پاسخ دادم.
❌ ادامه در پست های بعدی...
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 حاجت گرفتن از امام زمان ارواحنا فداه
🔹 در این کلیپ کوتاه استاد عالی اشاره به داستانی جالب از ملاقات یکی از عاشقان با حضرت ولی عصر ارواحنافداه و حاجت گرفتن از حضرت دارند .
#استاد_عالی
#توسلات_مهدوی
#امام_زمان
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
جایگاه من تو سپاه چیه؟
گفت: آقای امينی جايگاه من تو سپاه چيه؟
سؤال عجيب و غريبی بود!
ولی میدانستم بدون حكمت نيست.
گفتم: شما فرماندهی نيروی هوایی سپاه
هستين سردار!
به صندلیاش اشاره كرد
و گفت: آقای امينی، شما ممكنه هيچوقت
به اين موقعيتی كه من الان دارم، نرسی؛
ولی من كه رسيدم، به شما میگم
اينجا خبری نيست!
آن وقتها محل خدمت من،
لشكر ۸ نجف اشرف بود.
با نيروهای سرباز زياد سروكار داشتم.
سردار گفت: اگر تو پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون و قرآنخون كردی، اين برات میمونه؛
از اين پستها و درجهها چيزی در نمیاد!
#شهید_احمد_کاظمی🌹
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
بارالها!
من بارها میخواستم در عزيمت به جبهه وصيتنامه بنويسم ولی هر بار مردد بودم و توان اين نوشتن از من گرفته شده بود ..
بارالها! اينبار درآمدنم به جبهه ..
دستم باز شده، قلمم گيرا شده،
نوشتههايم پر از عشق شده ..🌱
حالم عوض شده،
دنيا همچون قفسی برايم تنگ شده
و بر دلم احاطه دارد ..
يقينم افزون شده
و عشق به طاعت تو در دلم موج میزند.
میدانم! میدانم!
بوی اين سعادت ابدی
به مشامم میرسد.
مثل اينكه وقت ديدار است ..
بدنم میلرزد از شوق ديدار؛
ولی خودم را محكم میگيرم
تا نگويند از ترس مرگ است . . .
فرازی از وصیتنامه 🍃
طلبه شهیدعلیعباس حسینپور🌹
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
✨همسر شهید عبدالمهدی کاظمی
عبدالمهدی تعریف کرد: « من و تعدادی از برادران بسیجی با هم به ساری رفته بودیم.
علاقه زیادم به شهید علمدار بهانهای شد تا سر مزار ایشان برویم. با بچهها قرار گذاشتیم سری هم به منزل شهید علمدار بزنیم.
رفتیم و وقتی به سر کوچه شهید رسیدیم متوجه شدیم که خانواده شهید علمدار کوچه را آب و جارو کردهاند و اسفند دود دادهاند و منتظر آمدن مهمان هستند.
تعدادی از بچهها گفتند که برگردیم انگار منتظر آمدن مسافر کربلا هستند، اما من مخالفت کردم و گفتم ما که تا اینجا آمدهایم خب برویم و برای 10 دقیقه هم که شده مادر شهید را زیارت کنیم. »
رفته بودند و سراغ مادر شهید علمدار را گرفته و خواسته بودند تا 10 دقیقهای مهمان خانه شوند.
مادر شهید علمدار با دیدن بچهها و همسرم گریه کرده و گفته بود :
« من سه روز پیش با بچهها و عروسها بلیت گرفتیم تا به مشهد برویم.
سید مجتبی به خواب من آمد و گفت که از راه دور مهمان دارم. به مسافرت نروید. عدهای میخواهند به منزل ما بیایند. »
مادر شهید استقبال گرمی از همسرم و دوستانش کرده بود. با گریه گفته بود شماها خیلی برایمان عزیزید. شما مهمانهای سید مجتبی هستید.
همانجا هم همسرم از شهید علمدار همسری خوب می خواهند و کمی بعد هم به خواستگاری من میآیند.😊
شهادت اذر 94
شهید مدافع حرم 🕊🌹
#عبدالمهدی_کاظمی🌸
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
این حرف من نیست ..
حرف آن رزمنده همدانی
(شهید علی چیت سازیان) است؛
کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردار نفس گیر نکرده باشد . . .
وقتی گرفتار خودمان هستیم،
نمیتوانیم کاری انجام بدهیم!
این را آنها به ما یاد دادند؛
این را آن جوان ۲۰ ساله
یا ٢۵ سالهی رزمنده
به ما تعلیم داد،
از آنها یاد گرفتیم؛
این یک ثروت عظیم است.
#شهید_علی_چیتسازیان🌹
#آیتالله_خامنهای❤️
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچهها درس بخونید که تا امام زمان اومد،
برید کنارش بایستید بگید آقاجان کدوم کارت رو زمینه؟ ما درخدمتیم🙂❤️
https://eitaa.com/yaranemamzaman313