﷽
اللهم صل على محمــــــــدوآل محمد
❇️ ثمره صلوات
🔻امام رضا عليهالسلام:
مَن لم يَقدِرْ على ما يُكَفِّرُ بهِ ذُنوبَهُ فَلْيُكثِرْ مِنَ الصَّلاةِ على محمّدٍ وآلِهِ فإنّها تَهدِمُ الذُّنوبَ هَدماً
❇️ هركه نمیتواند كارى كند كه به سبب آن گناهانش زدوده شود، بر محمّد و خاندان او بسيار درود فرستد؛ زيرا #صلوات گناهان را ريشهكن میكند.
📚 الأمالي للصدوق: ۱۳۱/۱۲۳
✨ @yaranesalavat
✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
﷽
اللهم صل على محمــــــــدوآل محمد
🌸✨امام صادق ع ؛
ڪسے ڪہ براے برادر دیني خود
دعا ڪند خداوند ملڪے را
وڪیل قرار دهد و بہ
او گوید؛ همانند همین دعا
برایش دعا ڪن✨
📚 مکارم الاخلاق ۵۳۱
✨ @yaranesalavat
✨برای هم دعا کنیم
﷽
#قصه_شب
بدون تو هرگز
قسمت چهل و یکم
🌷 "بیا زینبت را ببر ..."
🔹 تا بیمارستان، هزار بار مُردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم ...
❇️ از درِ اتاق که رفتم تو ... مادرِ علی داشت بالای سرِ زینب دعا می خوند ... مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد ... چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد ... بی امان، گریه می کردن ...
⭕️ مثل مُرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمتِ زینب ... صورتش گُر گرفته بود ... چشم هاش کاسه خون بود ... از شدتِ تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی کرد ...
🔸اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش ...
- زینبم ... دخترم ...
🔹هیچ واکنشی نداشت ...
- تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ...😭
🔶 دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبانِ بی زبانی بهم فهموند ... کارِ زینبم به امروز و فرداست ...😢
🌅 دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباسِ منطقه ... بدونِ اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستارِ زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش جون می دادم ... 😔
✅ دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون ...
🔷 رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سلام که دادم ... همون طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت ...
- علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم ... هیچ وقت ازت چیزی نخواستم ... هیچ وقت، حتی زیرِ شکنجه شکایت نکردم ...
- امّا دیگه طاقت ندارم ... زجرکش شدنِ بچه ام رو نمی تونم ببینم ... یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری ... یا کامل شفاش میدی ... و الا به ولای علی ... شکایتت رو به جَدّت، پسرِ فاطمه زهرا می کنم ... 😭
زینب، از اوّل هم فقط بچه تو بود ... روز و شبش تو بودی ... نَفَس و شاهرگش تو بودی ... چه بِبَریش، چه بذاریش ... دیگه مسئولیتش با من نیست ... 😭
🔹 اشکم دیگه اشک نبود ... ناله و درد از چشم هام پایین می اومد ... تمامِ سجّاده و لباسم خیس شده بود ...
💫 ادامه دارد ...
✨ @yaranesalavat
✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
﷽
#قصه_شب
بدون تو هرگز
قسمت چهل و دوم
"زینبِ علی"
🔷 برگشتم بیمارستان ... واردِ بخش که شدم، حالتِ نگاه همه عوض شده بود ... چشم های سرخ و صورت های پف کرده...
مثل مرده ها همه وجودم یخ کرد ... شقیقه هام شروع کرد به گِز گِز کردن ... با هر قدم، ضربانم کندتر می شد ...
- بردی علی جان؟...دخترت رو بردی؟😭
💢 هر قدم که به اتاقِ زینب نزدیک تر می شدم ... التهابِ همه بیشتر می شد ... حس می کردم روی یه پلِ معلق راه میرم... زمین زیر پام، بالا و پایین می شد ... می رفت و برمی گشت ... مثل گهواره بچگی های زینب ...
🔸 به درِ اتاق که رسیدم بغض ها ترکید ... مثل مادری رو به موت ... ثانیه ها برای من متوقف شد ...
🌺 رفتم توی اتاق ...زینب نشسته بود ... داشت با خوشحالی با نغمه حرف میزد...
تا چشمش به من افتاد از جا بلند شد...و از روی تخت پرید بغلم...
🚫 بی حس تر از اون بودم که بتونم واکنشی نشون بدم ...
❇️ هنوز باورم نمی شد ... فقط محکم بغلش کردم ... اونقدر محکم که ضربانِ قلب و نفس کشیدنش رو حس کنم ... دیگه چشم هام رو باور نمی کردم ...
🔶 نغمه به سختی بغضش رو کنترل می کرد ...
- حدود دو ساعت بعد از رفتنت ... یهو پاشد نشست ... حالش خوب شده بود ...
دیگه قدرتِ نگه داشتنش رو نداشتم ... نشوندمش روی تخت...
- مامان ... هر چی میگم امروز بابا اومد اینجا ... هیچ کی باور نمی کنه ... بابا با یه لباس خیلی قشنگ که همه اش نور بود اومد بالای سرم ... من رو بوسید و روی سرم دست کشید ... 😍
- بعد هم بهم گفت ... به مادرت بگو ... چشم هانیه جان ... اینکه شکایت نمی خواد ... ما رو شرمنده فاطمه زهرا نکن ... مسئولیتش تا آخر با من ...
امّا زینب فقط چهره اش شبیه منه ... اون مثل تو می مونه ... محکم و صبور ... برای همینم من همیشه، اینقدر دوستش داشتم ...
- بابا ازم قول گرفت اگر دخترِ خوبی باشم و هر چی شما میگی گوش کنم ... وقتش که بشه خودش میاد دنبالم ...😊
زینب با ذوق و خوشحالی از اومدنِ پدرش تعریف می کرد ... دکتر و پرستارها توی در ایستاده بودن و گریه می کردن ...
🔹امّا من، دیگه صدایی رو نمی شنیدم ... حرف های علی توی سرم می پیچید ... وجودِ خسته ام، کاملاً سرد و بی حس شده بود ... دیگه هیچی نفهمیدم ... افتادم روی زمین ...
💫 ادامه دارد ....
✨ @yaranesalavat
✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
1_1527355292.mp3
521.4K
﷽
تلاوت سوره مبارکه #حمد
با تلاوت اساتید مختلف
سوره ی مبارکه #حمد، محمد شحات انور
استاد فقید نیز این قطعه ی بسیار زیبا را با دستگاه رست تلاوت نمودهاند.
✨ @yaranesalavat
✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸
✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ✨
اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآل مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
أنا لانضیع أجر المصلحین*
ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد*
(أعراف/170)
یا مجیب الدعوات المضطرین*
هزاران شاخه گل صلوات هدیه به پیشگاه مقدس و نورانی چهارده معصوم علیهم السلام به نیت تعجیل درفرج حضرت ولیعصر ارواحنافداه
و
🍃 شادی روح عزیز تازه درگذشته آقای سید رمضان علمدار پدر بزرگوار شهيد سیدمجتبی علمدار، فاتحه*
روحشان شاد یادشان گرامی مهمان خوان رحمت الهی ءانشاءالله
بحق صلوات بر محمد و آل محمد
امروز یکشنبه ۱۴۰۱/۹/۲۷
ذکر روز: ياذالجلال والإكرام
✨ @yaranesalavat
*ألـلـھـمــ ؏ـجــــــل لولـیـڪ الفـــــــرج*
#ایران_قوی
#برخورد_قاطع
#پایان_مماشات
پاییز در حال تمام شدن است ...
صدای خش خش برگها....
نم نم باران زیر چتر ...
لبخند بی بهانه بر لبانت،
بوی خوش مهربانی
و حس خوب پاییز
نثارت ای دوست...
✨ @yaranesalavat
▪️ألـلـهم الحقني بالشهـداء ▪️
🍃🍂✨🍃🍂✨🍃🍂✨🍃🍂✨
✨ @yaranesalavat
❄️ فصل پاییز و زمستان،
دوره ای مناسب برای خواندن نماز شب و گرفتن روزه های مستحبّی و قضای روزه های واجب
1) قال النبیُّ صلّی الله علیه و آله:
الصَّوْمُ فِي الشِّتَاءِ الْغَنِيمَةُ الْبَارِدَة.
(معانی الاخبار، ص272)
🍃رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
روزه در فصل زمستان، غنيمتى (بىزحمت و بدون تحمّل مشقت) است که حاصل (فصل) سرماست.
2) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ علیه السلام يَقُولُ:
الشِّتَاءُ رَبِيعُ الْمُؤْمِنِ، يَطُولُ فِيهِ لَيْلُهُ فَيَسْتَعِينُ بِهِ عَلَى قِيَامِهِ، وَ يَقْصُرُ فِيهِ نَهَارُهُ فَيَسْتَعِينُ بِهِ عَلَى صِيَامِه. (امالی صدوق، ص237)
🍃حضرت صادق عليه السلام :
زمستان، بهار مؤمن است؛
شب هايش طولانى است
و (مؤمن) براى عبادتِ نيمه شب از آن كمك مى گيرد،
و روزهايش كوتاه است و براى روزه گرفتن از آن مدد مى جويد.
@yaranesalavat
🏴 اَلسَّلامُ عَلیْکَ یٰا ابٰاعَبْدِاللّٰه
ألـلـهم الحقني بالشهـداء
﷽
#قصه_شب
بدون تو هرگز
قسمت چهل و سوم
🌷 "کودکِ بی پدر"
🔹 مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم و بریم پیش اونها ... می گفت خونه شما برای شیش تا آدم کوچیکه ... پسرها هم که بزرگ بشن، دست و پاتون تنگ تر میشه ... اونجا که بریم، منم به شما میرسم و توی نگهداری بچه ها کمک می کنم ...
✅ مهمتر از همه دیگه لازم نبود اجاره بدیم ...
💢 همه دوره ام کرده بودن ... اصلاً حوصله و توانِ حرف زدن نداشتم ...
- چند ماه دیگه یازده سال میشه ... از اولین روزی که من، پام رو توی این خونه گذاشتم ...
بغضم ترکید ... 😭
- این خونه رو علی کرایه کرد ... علی دستِ من رو گرفت آورد توی این خونه ... هنوز دو ماه از شهادتِ علی نمی گذره ... گوشه گوشه اینجا بوی علی رو میده ... 😭
🔸دیگه اشک، امان حرف زدن بهم نداد ...
من موندم و پنج تا یادگاری علی ... اوّل فکر می کردن، یه مدّت که بگذره از اون خونه دل می کنم امّا اشتباه می کردن...
حتی بعد از گذشتِ یک سال هم، حضورِ علی رو توی اون خونه می شد حس کرد ..
🔷 کار می کردم و از بچه ها مراقبت می کردم ... همه خیلی حواسشون به ما بود ... حتی صابخونه خیلی مراعات حال مون رو می کرد ...
🌺 آقا اسماعیل، خودش پدر شده بود امّا بیشتر از همه برای بچه های من پدری می کرد ... حتی گاهی حس می کردم ... توی خونه خودشون کمتر خرج می کردن تا برای بچه ها چیزی بخرن ... 🎁
✅ تمامِ این لطف ها، حتی یه ثانیه از جای خالی علی رو پُر نمی کرد ...
روزگارم مثل زهر، تلخّ تلخ بود ... 😞
تنها دل خوشیم شده بود زینب ... حرف های علی چنان توی روحِ این بچه 10 ساله نشسته بود که بی اذنِ من، آب هم نمی خورد ... درس می خوند ... پا به پای من از بچه ها مراقبت می کرد...
🔶 وقتی از سر کار برمی گشتم ... خیلی اوقات، تمام کارهای خونه رو هم کرده بود ...
هر روز بیشتر شبیه علی می شد ... نگاهش که می کردیم انگار خودِ علی بود ... دلم که تنگ می شد، فقط به زینب نگاه می کردم ...
اونقدر علی شده بود که گاهی آقا اسماعیل، با صلوات، پیشونی زینب رو می بوسید ... عین علی ...
⭕️ هرگز از چیزی شکایت نمی کرد ... حتی از دلتنگی ها و غصه هاش ... به جز اون روز ...
🔷 از مدرسه که اومد، رفتم جلوی در استقبالش ... چهره اش گرفته بود ... تا چشمش به من افتاد، بغضش شکست ... گریه کنان دوید توی اتاق و در رو بست ...
💫 ادامه دارد ....
✨ @yaranesalavat
✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
﷽
#قصه_شب
بدون تو هرگز
قسمت چهل و چهارم
📄 "کارنامه ات را بیاور"
🔹 تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو داده بودن ... با یه نامه برای پدرها... ✉️
⭕️ بچه یه مارکسیست ... زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره...
–مگه شما مدام شعر نمی خونید ... شهیدان زنده اند الله اکبر ... خوب ببر کارنامه ات رو بده پدرِ زنده ات امضا کنه...
🚫 اون شب ... زینب نهار نخورده ... شام هم نخورد و خوابید...
🌅 تا صبح خوابم نبرد ... همه اش به اون فکر می کردم ... خدایا... حالا با دلِ کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ... 😢
🌷 هر چند توی این یه سال ... مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد امّا می دونم توی دلش غوغاست ...
کنارِ اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد...
🌺 با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت ... نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ... خیلی خوشحال بود...
🔷 مات و مبهوت شده بودم ... نه به حالِ دیشبش، نه به حالِ صبحش ...دیگه دلم طاقت نیاورد ... سر سفره آخر به روش آوردم ... اوّل حاضر نبود چیزی بگه امّا بالاخره مُهرِ دهنش شکست ...
❇️ - دیشب بابا اومد توی خوابم ... کارنامه ام رو برداشت و کلّی تشویقم کرد ... بعد هم بهم گفت ... زینب بابا ... کارنامه ات رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ ... ✨
- منم با خودم فکر کردم دیدم ... این یکی رو که خودم بیست شده بودم ... منم اون رو انتخاب کردم ... بابا هم سرم رو بوسید و رفت ...
🔶 مثلِ ماست وا رفته بودم ... لقمه غذا توی دهنم ... اشک توی چشمم ... حتّی نمی تونستم پلک بزنم ...
بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم ... 📝
🔹 قلم توی دستم می لرزید ... توانِ نگهداشتنش رو هم نداشتم.....
💫 ادامه دارد ....
✨ @yaranesalavat
✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
1_1527348408.mp3
9.35M
﷽
تلاوت سوره مبارکه #حمد
با تلاوت اساتید مختلف
سوره ی مبارکه ی #حمد عبدالعزیز حصان
استاد حصان استادی ترکیبی خاص و بسیار فنی هستند، دقایق اولیه ی این تلاوت با دستگاه رست شروع میشود، تا حدود دقیقه ی ۱:۱۵ ثانیه که از این به بعد وارد دستگاه نهاوند میشوند. از دقیقه ی ۱:۵۰ باز وارد دستگاه رست میشوند، ۲:۲۵ باز وارد نهاوند و همینطور ترکیبی خوانی بین این دو نغمه ادامه میدهند. تقلید از استاد حصّان، حقیقتا کاری بسیار تخصصی است و مراحل زیادی را برای تقلید از ایشان باید گذراند.
✨ @yaranesalavat
✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
﷽
🔴 ای وای!
ما چقدر از #قرآن دور هستیم!
يک چيز میخوانيم و يک چيز ديگر برداشت میكنيم!
برداشتهای صحیح و عمیق از قرآن یک نوع #رزق است!
اصلاً رسیدن به «علم الكتاب» رزق است!
از آن علومی است که امام صادق علیه السّلام فرمود:
لَيْسَ الْعِلْمُ بِكَثْرَةِ التَّعَلُّمِ وَ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَه
(مُنية المريد، ص: 167)
رسیدن به علم حقیقی به زیاد درس خواندن نیست!
بلکه علم #نوری است که خداوند در قلب هر کسی که بخواهد هدایتش کند قرار میدهد!
🔴 اصلاً دريچه علوم #قرآن با همه كتابها فرق میكند!
يک دريچه اى است كه به دائره فضل و رحمت خدا باز میشود!
و از آنجا باید درخواست کرد!
اگر بناست انسان علمى را بداند و بيندوزد
بهتر است #علم_الكتاب (قرآن) باشد که بالاترين و جامعترين علم است.
✨ @yaranesalavat
ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻫْﺪِﻧﺎ ﺑِﻬِﺪﺍﯾَﺔِ ﺍﻟْﻘُﺮﺁﻥ
خدایا باهدایت قرآن مارا هدایت کن
🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸
✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ✨
اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآل مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
رب إنی مسنی الضر و أنت أرحمالراحمین *
پروردگارا بدحالی و مشکلات به من روی آورده و تو مهربانترین مهربانانی *
(انبیاء/83)
أللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک *
خدایا حال بد ما را به حال خوبت تغییر بده *
آمین یارب العالمین
هزاران شاخه گل صلوات هدیه به پیشگاه مقدس و نورانی چهارده معصوم علیهم السلام به نیت تعجیل درفرج حضرت ولیعصر ارواحنافداه
و
🍃 شفای عاجل و درمان کامل خانم جوان محیا معزز، کما*
قرائت سوره حمد به نیت شفای عاجل ءانشاءالله
بحق صلوات بر محمد و آل محمد
امروز دوشنبه ۱۴۰۱/۹/۲۸
ذکر روز: ياقاضی الحاجات
✨ @yaranesalavat
*ألـلـھـمــ ؏ـجــــــل لولـیـڪ الفـــــــرج*
#ایران_قوی
#برخورد_قاطع
#پایان_مماشات