🔰 نسل جدید را با #دفاع_مقدس آشنا کنید
🔻 رهبر انقلاب: نسل جدید خیلی از مسائل دفاع مقدّس را نمیدانند... آن طوری که شما قضایا را میدانید، ما باید کاری کنیم نسل امروز همین جور آن حادثه را بشناسد و ببیند و بداند. این آن توقّعی است که بنده از خودم و از دیگران در این زمینه دارم.
🏷 #سخن_نگاشت
💠🌸🍃🌺🍃🌸💠
💠کسی که وقتی کشور اسلامی مورد تهدید دشمن است، آماده دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و #پرچم برافراشته اسلام است، میتواند ادعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهد گذاشت. ۱۳۸۱/۷/۳۰
☀️#امام_خامنهای(مدظلهالعالی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 #السلامعلیکیابقیهالله
💚 ️مهدی جان(عج) مولای ما
جمعه شد تا باز
جای خالی توحس شود
تا شقایق باز
دلتنگ گل نرگس شود
آفتاب پشت ابرم
نام تو دارم به لب
خواستم نور تو
گرمی بخش این مجلس شود
💚 به حق یعقوب دشت کربلا
💚 علی ابن الحسین امام سجاد
💚 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج
🔻ارزش خدمت به مادر
دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف.
با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عارفان و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت.
برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، بیان پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی. عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟
ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم.
#مادر
#داستان
AUD-20210719-WA0049.mp3
1.78M
هر صبح بخوانیم دعای عهد
و بخواهیم ظهور مولایمان مهدی (عج)
#امام_زمان 🖤
#دعای_عهد 🤝
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
#کلام_امیر
❀ ﴾﷽﴿ ❀.
📓خطبه 208نهج البلاغه
🔻در باره ی حکمیت
💠اى مردم! پيش از اين، وضع من و شما آن گونه بود که دوست مى داشتم (زيرا همه تسليم فرمان من بوديد)
💠 تا اينکه جنگ شما را خسته و درهم کوفته ساخت (نافرمانيها از اينجا آغاز شد و من چاره اى جز پذيرش پيشنهاد حکميّت نداشتم)
💠در حالى که به خدا سوگند اگر جنگ گروهى را از شما گرفت و گروهى را باقى گذاشت براى دشمنان کوبنده تر و خستگى آفرين تر بود.
💠 من ديروز امير و فرمانده بودم; ولى امروز مأمور و فرمانبر شدم!!
💠ديروز من شما را نهى مى کردم; ولى امروز شما مرا نهى مى کنيد و اين درحالى است که شما بقاى در دنيا را (به قيمت از دست دادن پيروزى بر دشمن) دوست داريد
💠 و من نمى توانم شما را به چيزى که دوست نداريد وادار کنم!
🗓1مهر 1402
( تقدیمتان )
🌺🌺🌺🌺
یاد ِ آن روزی که ما هم "آب بابا" داشتیم
دفتر ِ خط خورده ی ِ مشق ِ الفبا داشتیم
کفشهایی وصله دار و کوچک و شاید گِلی
یک دل اما بی نهایت مثل ِ دریا داشتیم
صبح میشد عطر ِ نان ِ تازه و چای و پنیر
سفره ای هرچند ساده.. دلخوشی ها داشتیم
زندگی یک ده ریالی بود در دست ِ پدر
پول ِ توجیبی که نه، انگار دنیا داشتیم
بوسه ی پُر مهر مادر وقت ِ رفتن هایمان
راه ِ خانه تا دبستان شور و غوغا داشتیم
نم نم ِ باران که میشد مثل ِ گنجشکان ِ خیس
از پی ِ هم می دویدیم و تماشا داشتیم
برگ بود و خش خش و بابای ِ پیر ِ مدرسه
باز هم پاییز ِ رنگارنگ و زیبا داشتیم
زنگ بود و صبحگاه و صف گرفتن هایمان
ناظم و یک خط کش و دلواپسی ها داشتیم
باز هم بوی ِ گچ و تخته سیاه و نیمکت
تا معلم تو میامد شوق ِ برپا داشتیم
شور حاضر، شوق حاضر، عشق حاضر، غم؟ نبود
باز حاضر غایبی دستی به بالا داشتیم
درمیاوردیم دفترهایمان از توی ِ کیف
مشق ِ شب هایی پُر از تصمیم ِ کبرا داشتیم
ریزش ِ کوه و قطار و ریز علی ِ مهربان
آتش ِ پیراهنش در سوز ِ سرما داشتیم
مُهرهای آفرین صد آفرین یادش بخیر
دفتری از بیست های ِ زنگ ِ املا داشتیم
باز نقاشی و یک جعبه مداد ِ رنگ رنگ
خانه ای با دودکش آن سوی ِ رویا داشتیم
"علم بهتر بود یا ثروت" نوشتن هایمان
آرزوهای ِ قشنگی زنگ ِ انشا داشتیم
زنگ ِ تفریح و هیاهو در حیاط ِ مدرسه
شوق ِ بازیگوشی دارا و سارا داشتیم
زنگ ِ قبلی قهر شاید بر سر ِ آلوچه ای
زنگ ِ بعدی آشتی.. در قلب ِ هم جا داشتیم
نامهای ِ یادگاری ِ کج و کوله چه شد؟
دزدکی بر نیمکت ها حق ِ امضا داشتیم
مثل ِ برق و باد رد شد کودکی هامان چه زود
خواب ِ شیرین بود شاید آنچه را ما
داشتیم
کاش میشد باز هم برگشت تا آن روزها
کاش در آن نیمکت ها همچنان جا داشتیم
بوی مهر، بوی مهربانی، بوی لبخند،
بوی درس و مدرسه و شوق کودکانه در پیاده روها،
بوی نمره های بیست،
بوی دفتر حساب و مشق های ناتمام،
بوی دوستی و محبت…
پاییز با خود شور می آورد و قاصدک ها خبر بازگشایی مدارس میدهند،
درختان آماده میشوند تا با شوق، برگ های رنگارنگشان را
چون کاغذهای رنگی بر سر کودکانی کـه مشتاقانه بـه مدرسه میروند بریزند
و سارها بر شاخه های انبوه درختان صف کشیده اند،
♻️پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله :
🔸ما أعْمالُ العِبادِ كُلِّهِم عِند المُجاهِدينَ في سبيلِ اللّه ِ إلاّ كَمِثْلِ خُطّافٍ أخَذَ بمِنْقارِهِ مِن ماءِ البَحرِ .
🔹اعمال همه بندگان در مقايسه با ارزش جهاد مجاهدانِ در راه خدا نيست مگر به اندازه مقدار آبى كه پرستويى دريايى با منقار خود از دريا برداشته است.
📗 کنز العمال، ج ۴، ص ۳۱۶، ح ۱۰۶۸۰
🌷هفته دفاع مقدس گرامی باد.
#ثامن۳۴
#خراسان_شمالی