eitaa logo
یاران ولیعصر
196 دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
23.2هزار ویدیو
521 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خودمانی با خدا
🍁 شخصی اسم پسرش نعمت الله بود. اوایـل کـه سـنّ پـسرش کـم بـود، او را نعمت صدا میکرد و میگفت نعمت فلان چیز را بـده، نعمـت فـلان چیـز را بیـاور. وقتی که پسرش بالغ شد، پدرش او را با اسم کامل صدا میزد و میگفت: نعمـت الله فلان چیز را بده ، نعمت الله فلان چیز را بیاور. آخر کار دیگـر نعمـت را نمـیگفـت و میگفت یا الله فلان چیز را بده. سیر همه ي خلـق هـم همـین اسـت ؛ ابتـدا طالـب نعمتند ، بعد نعمت را از خـدا مـیبیننـد و مـیخواهنـد ، آخـر کـار هـم خـود خـدا را میخواهند. حاج محمد اسماعیل دولابی 📚مصباح الهدی ص ۳۶۳ ❀ ┏━━━━━━┓ ⠀@khodemaani ┗━━━━━━┛
هدایت شده از خودمانی با خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره ازاستادسازگار 🎙استاد دانشمند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀ ┏━━━━━━┓ ⠀@khodemaani ┗━━━━━━┛
هدایت شده از خودمانی با خدا
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹چه عملی دل امام زمان را شاد میکند؟ 🔸 حجت الاسلام و المسلمین ❀ ┏━━━━━━┓ ⠀@khodemaani ┗━━━━━━┛
هدایت شده از خودمانی با خدا
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 روایت شنیدنی محمد تیجانی(عالم اهل سنت شیعه شده و صاحب کتاب آنگاه هدایت شدم) از شیعه شدن یک عالم اهل سنت دیگر ❀ ┏━━━━━━┓ ⠀@khodemaani ┗━━━━━━┛
🔆شركت بزرگان در تشييع جنازه حافظ خواجه حافظ شيرازى در زندگى بسيار ساده مى زيست ، و در سلك فقيران و روش خاك نشينان بوده و هيچ تعينى براى خود قائل نبود. هنگامى كه از دنيا رفت ، رجال و بزرگان در تشييع جنازه او شركت نمى نمودند و قدر او را كوچك مى شمردند. گويند: سرانجام قرار بر اين شد تا اشعار او را كه در كوزه يا كاسه گلى هاى بارها نوشته شده بود جمع آورى كنند، و كودكى ، يكى از آن شعرها را (مانند قرعه كشى ) از ميان آن مجموعه قطعه هاى شعر نوشته شده بردارد، تا به معنى آن شعر عمل گردد. كودك يكى از آن قطعه ها را برداشت ، ديدند در آن ، اين شعر نوشته شده است : قدم دريغ مدار از جنازه حافظ اگر چه غرق گناهست مى رود به بهشت آنگاه بزرگان بر جنازه او حاضر شدند و با احترام بر جنازه او نماز خواندند و او را به خاك سپردند، از آن روز، خواجه حفظ را لسان الغيب خواندند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
20.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای خانمی روستایی که در حرم امام رضا (علیه السلام) از دست امام رضا (علیه السلام) پول می‌گرفت تا بین قرآن آموزان کلاسش تقسیم کند! 🎤 نقل حجت الاسلام عالی از مقام معظم رهبری ✾📚 @Dastan 📚✾
✳️ راه باز کنید؛ مشهدی رمضان آمده است! 🔻 مشهدی رمضان می‌گوید: دیدم زنی از نوبت خود در صف قصابیِ من طفره می‌رود؛ تا این‌که جلو آمد و گوشتی خرید ولی به‌جای پول، شناسنامهٔ شوهرش را به‌عنوان گروئی به من داد و گفت که او کارگر بنا است و در حین کار از دیوار افتاده و در خانه بستری است و یک هفته است که شام نداریم. 🔸 من آدرس او را گرفتم و به خانهٔ او وارد شدم. دیدم روی گلیمی نشسته و به شوهر مجروحش غذا می‌خوراند. اتفاقا قرار بود چند روز بعد با خانواده‌ام به برویم و دویست تومان پول پس‌انداز کرده بودم. رو کردم به علیه السلام و عرض کردم ای آقا! من یک وقتی دیگر به زیارت شما می‌آیم و آن وجه را به آن خانواده پرداختم. 🔺 من به خاطر انصراف از سفر مشهد مورد ملامت خانواده‌ام واقع شدم. همان شب خواب دیدم وارد مشهد شدم ولی صحن امام پُر است و کسی را اجازهٔ ورود نمی‌دهند. در این میان دیدم خادم حرم جلو آمد و گفت: ایها الناس! راه دهید، راه دهید، مش رمضان آمده است. دیدم آن حضرت از داخل ضریح با من دست می‌دهد و می‌گوید خوش آمدی به خانهٔ ما. این‌جا فهمیدم عمل من مقبول افتاده است. 👤 📚 برگرفته از کتاب | ج۲ 📖 ص ۹۵ ✾📚 @Dastan 📚✾
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸وقتی امام رضا علیه‌السلام را دید که از ایوان طلا وارد صحن شد... ✨خاطره فوق العاده زیبا از عنایت امام رئوف از زبان مرحوم حاج رضا انصاریان ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆تواضع و بزرگوارى امام خمينى فرزند مرحوم آيت اللّه اشرفى اصفهانى (چهارمين شهيد محراب ) نقل مى كرد: حدود چهل سال قبل كه 15-14 ساله بودم روزى در قم به حمّام رفتم ، هنگام ورود به گرم خانه ، وارد خزينه شدم و بيرون آمدم ، ديدم يكى از آقايان سر خود را صابون زده و روى چشمانش نيز از كف صابون پوشيده است ، و با دست دنبال ظرف آب مى گردد، بلافاصله ظرفى را كه نزديكم بود برداشته و از خزينه پر از آب ساختم و دوبار روى سر وى ريختم . آن مرد نورانى ، نگاه تشكرآميزى به من انداخت و پرسيد: آيا شما هم سرخود را شسته ايد؟ عرض كردم : خير تازه به حمّام آمده ام . سرانجام به گوشه اى رفته و سر و صورت خود را صابون زدم ، قبل از آنكه آب به سرم بريزم ناگاه دو ظرف آب ، روى سرم ريخته شد، چشم خود را باز كردم ، ديدم آن مرد بزرگ به تلافى خدمت من ، با كمال بزرگوارى محبّت كرده است . بعد به خانه آمدم و موضوع را به پدرم گفتم ، ولى چون او را نمى شناختم ، نتوانستم معرفى كنم . بعد از مدتى يكى از روزهاى عيد مذهبى كه با پدرم به منزل علماء مى رفتيم ، ناگاه چشمم به همان مرد نورانى كه در حمّام ديده بودم افتاد و او را به پدرم نشان دادم ، پدرم فرمود: عجب ! ايشان حاج آقا روح اللّه خمينى است . 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از .
به این سه نفر حسادت نکن ، غبطه نخور ‼️ ✍🏻امام صادق علیه السلام فرمود: در یکی از مناجات هایی که حضرت موسی علیه السلام با خدای متعال داشت خداوند به او فرمود: ای موسی: 🔹هیچگاه نسبت به کسی که مال فراوانی دارد غبطه نخور زیرا فراوانی مال و ثروت موجب فراوانی گناه هم می شود چون حق و حقوقی به اموال او تعلق میگیرد که نمی تواند ادا کند. 🔹هیچگاه نسبت به کسی که همه مردم از او راضی هستند ( و از او تعریف می کنند) غبطه نخور تا بدانی آیا خدا هم از او راضی است یا نه. 🔹هیچگاه نسبت به کسی که همه مردم به حرف او گوش می دهند غبطه نخور زیرا مادامی که بر خلاف حق حرکت کند خودش و پیروانش به هلاکت می افتند. 📗منبع:کافی ،ج2، ص136 واقعا چه توصیه ی قشنگی 👏😍 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
11.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانی بی‌نظیر از پاسخ به سوال ریاضی یک کافر توسط یک روحانی و شیعه شدن او ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اتّفاقى عجيب از لطف امام زمان (عجل الله تعای فرجه ) در يكى از روستاهاى كاشان دخترى از خانواده مذهبى و سادات ، به بيمارى سختى مبتلا شد دستها و پاهايش فلج گرديد و...او را به بيمارستان بردند و تحت نظر پزشكان متعدّد قرار گرفت ولى خوب نشد، او را به روستا برگرداندند، همچنان بسترى بود و آثار بيمارى او را از تحرك باز داشته بود. او قبل از بيمارى و بعد، اهل عبادت و توسّل بود، و از بانوان محترمى بود كه همواره به محمّد (صل الله علیه وآله و سلم ) و آل آنحضرت (ع ) توجه داشت و آنها را در خانه خدا واسطه قرار مى داد. و از امام زاده عبداللّه بن على (علیه السلام ) كه در روستا بود، در اين راستا كمك مى گرفت ، و از آنها مى خواست از خدا بخواهند تا او بهبودى خود را بدست آورد. ساعت يك و نيم بعد از ظهر روز پنجشنبه (16 خرداد1370 و 22 ذيقعده 1411) بود او با اينكه در روز نمى خوابيد اندكى در بستر خوابش برد، ناگهان در عالم خواب ديد امام زمان حضرت مهدى (سلام اللّه عليه ) به بالين او آمد، پرسيد حالت چطور است ؟ او عرض كرد: سرم درد مى كند، گلويم گرفته به طورى كه وقتى مى خواهم سخن بگويم ، بغض مرا فرا مى گيرد و گريه مى كنم . امام دست مرحمت بر سر و پيشانى او كشيد، همين لطف خاص امام موجب شد كه بيمارى از جان او رفت و او سلامتى خود را باز يافت . اين بانوى علويّه هنگامى از خواب بيدار شد، خود احساس فلجى نمى كرد جريان خواب خود را براى بستگان و حاضران تعريف كرد، گريه شوق سراسر مجلس را فراگرفت ، او از بستر برخاست و حركت كرد تا در حياط خانه وضو بگيرد. بستگان او ناباورانه به همديگر مى گفتند: مراقب باشيد نكند كه او به زمين بيفتد، ولى ديدند او باكمال سلامتى و بدون كمك ديگران وضو گرفت و به اتاق بازگشت و دو ركعت نماز خواند و سپس به سوى بارگاه امام زاده عبد اللّه بن على (ع ) روانه شد، چرا كه با اين جريان عجيب ، خواهر او در خواب ديده بود، حضرت امام زاده عبد اللّه بن على ، نزد او آمد و فرمود: خواهرت خوب شد بيا اندكى از پارچه سبز را كه روى ضريح من است ببر و به بازوى خواهرت ببند، آن بانو به اين دستور نيز عمل كرد. مردم از جريان مطّلع شدند، نقّاره خانه امام زاده به صدا در آمد، مؤ منين و مؤ منات گروه گروه آمدند و شادى مى كردند و به بيمار و بستگان او مبارك باد مى گفتند، نگارنده به اميد به الطاف خاص تو اى امام و اى محبوب خاصّان درگاه خدا گويد: هر چند پير و خسته دل و درمانده شدم * هر گه كه ياد روى تو كردم جوان شدم آيا شود پيام رسانى به من ز لطف * خوش دار، من ز عفو گناهت ضمان شدم 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾