6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه روزی تو خاک و خون...
[حاج محمود
13.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ شنیدن کی بُوَد مانند دیدن ]
#غریب_گیر_آوردنت
قطعه تصویری؛ مربوط به شب #اربعین در سال ۱۳۹۸ با مداحی #حاج_محمود_کریمی میباشد که در هيأت راية العباس برگزار شد.
[حاج محمود کریمی]
#یا_زینب_سلام_الله_علیها
تا دیدم این دشت بلا از حال رفتم
بر آسمانش لحظه ای بی بال رفتم
دیدم تمام دشت گلگونست برادر
یک زینبِ تنها و مجنون است برادر
صحرا پر از غوغای طفلان است عزیزم
آب روانش قیمت جان است عزیزم
جانم فدایت دیدمت که سر نداری
در خیمه هایت قاسم و اکبر نداری
هر چه نظر کردم گلویی تر ندیدم
گهواره را دیدم علی اصغر ندیدم
آب آورت را تشنه دیدم وای برمن
چشمش بخون آغشته دیدم وای برمن
با چشم خود دیدم که دستانش قلم بود
یک دست او بر مشک و دیگر بر علم بود
آن سوی این صحرا بدنها پاره دیدم
در سوی دیگر کودکان آواره دیدم
اینجا نمان حالم دگرگونست برادر
نعش جوانان تو در خون است برادر
در اضطرابم در تب و تابم در این دشت
دائم به فکر جرعه ی آبم در این دشت
اینجا تمامش سنگ و پر خاراست حسینم
همراه تو زنهای بسیار است حسینم
زاینجا برو دامانش آزادی ندارد
دارد فراتش آب و آبادی ندارد
جانا به جان دخترت آن بی قرینه
فرمان بده ما را ببر سوی مدینه
✍#مهدی_حسین_آبادی
♡فطرس♡
روضهخوان گریه کنان گفت حرم سوخته است
پرِ عمامهی اربابِ کرم سوخته است
یک نفر بین هیاهوی سپاهی که نبود
توی گودال صدا زد که حرم سوخته است
کودکی با تنِ بیجان و به زحمت میگفت
عمه جان زود بیا موی سرم سوخته است
علیِ اوسطِ ارباب در آن هجمهی دود
ناله میزد که خدا دور برم سوخته است
با گریزش دل من رفت مدینه وَ شنید
خانهی فاطمه میگفت دَرَم سوخته است
اشک میخواست که باران بشود بر سر عشق
دید گهوارهی چشمانِ تَرَم سوخته است
دل من در وسطِ روضه حرم خواست ولی
مثل فطرس شدهام بال و پرم سوخته است
من غبارِ قدمِ حضرتِ طوفان هستم
کَمَم اما به خدا بیشترم سوخته است....
✍ #الههفتحی
محرم ۱۴۴۶
آنکس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی، مَحرم اسرار کجاست؟
#حافظ
نکند میل دل من به تماشای چمن
که تماشای دل آنجاست که دلدار آنجاست
#سعدی
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(از این بیراهه برگردید،شما کردید، شما کردید)❗️
https://eitaa.com/yassyaali
#مرگ_بر_اسرائیل
#مرگ_بر_آمریکا
ماجرای نبش قبر حضرت رقیّه(ع) در سال ۱۲۴۲ شمسی عالم بزرگوار مرحوم آیتالله علامه “ملاّ محمّد هاشم خراسانی”* مینویسد: عالم جلیل شیخ محمّدعلی شامی که از جمله علمای نجف اشرف بود به حقیر فرمود: جدّ مادری من، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علمالهدی منتهی میشد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهالسلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.» دختر به سیّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟! سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند. صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم. حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلامالله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است. سیّد در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند، هی میگفت: «ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمیکنم، میترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان “رقیّه بنت الحسین” شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه میکرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند. وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه میگذاشت. پس از فراغ از نماز برمیداشت و بر زانو مینهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد. و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را “سیّد مصطفی” گذاشت.
آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد. این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب» « آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.» پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید. فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به “مستجاب الدعوه هستند به گونهای که هر گاه دست خود را به موضع دردناک بیماری بگذارند فوری آرام میشود و این اثر را از جدّ بزرگ خود به ارث بردهاند که این خاصیت، ناشی از نگهداری بدن شریف آن مظلومه به مدت سه شبانهروز است.
این داستان را یکی از علمای اصفهان نقل کردند، بنده با جستجو آن را یافتم(داستان مشهوری است)
#یارقیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️دختر اگر یتیم شود پیر میشود
▪️از زندگی بدون پدر سیر میشود
▪️هم سن و سالها همه او را نشان دهند
▪️دلنازک است دختر و دلگیر میشود
▪️اصلا رقیه نه به خدا مرد بی هوا
▪️با یک شتاب ضربه زمین گیر میشود
▪️دادند جای غسل تیمم تنش...چرا؟
▪️خون از شکاف زخم سرازیر میشود
▪️پایش به سوی قبله کشید و به ناز گفت:
▪️امشب اگر نیایی پدر دیر میشود🥀
- پنجم صفر مصادف با شهادت غریبانه حضرت رقیه (س) تسلیت🖤🕯
https://eitaa.com/yas_ya_ali
#مرگ_بر_اسراییل
#مرگ_بر_آمریکا