خدايا، مرا ببخش! به خاطر همه لحظه هايي که به ياد تو نبوده ام!
به خاطر همه سجده هايي که زود سر از مهر برداشتم .
به خاطر همه درهايي که کوبيده ام و خانه تو نبوده اند .
به خاطر همه حاجاتي که از غير تو خواسته ام .
به خاطر همه وعده هايي که تو دادي و من باور نکردم .
به خاطر همه آنچه به خاطر سعادت من از من خواستي و من اعتماد نداشتم .
به خاطر همه آنچه خواستي به من بفهماني و من نفهميدم .
به خاطر همه نعمتهايت که شکر نکرده ام .
به خاطر همه مهرباني هايت که با گناه پاسخ داده ام .
به خاطر همه چشم پوشي هايت که سوء استفاده کرده و گستاخ تر شده ام .
به خاطر همه آنچه در راه من خرج کرده اي و من هيچ در راه تو خرج نکرده ام .
به خاطر …
مرا ببخش! نه به خاطر آنکه من لياقت بخشيده شدن دارم;
به خاطر اينکه تو شايسته بخشيدني!
نه به خاطر آنکه گناهان من بخشودني هستند;
به خاطر «آن که » گناهان من اول او را اذيت مي کند! به خاطر «آن که » گناهان من، غربت و آوارگي و غيبت او را تمديد مي کند!
به خاطر اينکه تو اهل عفو و مغفرتي و گذشت کار توست
نه به خاطر اينکه من خوب شده ام;
به خاطر اينکه تو خوبي!
نه به خاطر آنکه مرا خوشحال کني
به خاطر اينکه پيامبرت و اولياء تو، خوشحال شوند!
مرا ببخش، نه به خاطر من!
به خاطر «آن که » گناهان من اول او را اذيت مي کند!
به خاطر «آن که » گناهان من، غربت و آوارگي و غيبت او را تمديد مي کند!
به خاطر «آن که » هر هفته پرونده اعمال مرا به دست او مي دهند!
به خاطر «آن که » اين بار نمي داند با چه رويي پيش تو شفاعت مرا کند!
به خاطر «آن که » قرار است بر زمين آقايي و سروري کند و گناهان من مانع اين کار شده اند!
به خاطر «آن که » دوستش داري و او تو را دوست دارد!
به خاطر «آن که » ناراحتي او ناراحتي توست و خوشحالي او خوشحالي تو!
https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
دوستان عزیز
خواهش میکنم هر روز زیارت عاشورا را بخوانید تا عمر دارید و زنده آید قدر بدانید
کمتر از ده دقیقه وقت شما را می گیرد
💐🌹🏴🌴🕋🏴🏴🌹
😂 ﺯن و شوهری ، ﺳﻲ و یکمین ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﺸﻦ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ٣٠ ﺳﺎﻝ ﺣﺘﯽ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻭ ﻣﺸﺎﺟﺮﻩ ﺍﻱ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
در ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺤﻠﯽ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺭﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺳﺮﺩﺑﯿﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﮕﻪ: ﺁﻗﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﻤﮑﻨﻪ؟
ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻪ :
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻩ ﻋﺴﻞ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺭﻭﺳﺘﺎﻱ ﺧﻮﺵ ﺁﺏ ﻭ ﻫﻮﺍ .. ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﺐ ﺳﻮﺍﺭﯼ ، ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺳﺐ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯾﻢ.
ﺍﺳﺒﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮﺏ و آرام ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﯽ ﺍﺳﺐ ﻫﻤﺴﺮم کمی ﺳﺮﮐﺶ ﺑﻮﺩ
درﺭﺍه ﺍسبی که همسرم سوار شده بود ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺯﯾﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺟﻤﻊ ﻭ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺍﺳﺐ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
"ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻭّﻟﺖ ﺑﻮﺩ"
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﻪ ﺍﺳﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
"ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻣﺖ ﺑﻮﺩ"
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ؛ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺗﻔﻨﮕﺸﻮ ﺍﺯ کیفش ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺷﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺳﺐ ﺭﻭ ﮐﺸﺖ.
من ﺳﺮ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺩﺍﺩ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﺭﻭﺍﻧﯽ؟
ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺷﺪﯼ؟
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺯﺩ ﺑﻪ ﺷﻮﻧﻪ ﺍﻡ ﮔﻔﺖ
☆ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻭّﻟﺖ ﺑﻮﺩ.☆
ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻫﻤاﻥ لحظه ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﭘﺎﯾﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﺷﺪ!!!!!!
https://t.me/joinchat/AAAAAE2s_u8p_AW-aXlb4Q