eitaa logo
یاس کلیک(به خاطر تو)
70 دنبال‌کننده
3 عکس
3 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شجاع باش، غرور را کنار بگذار گونه های زیبایش را ببوس بگذار نفسش در نفست گره بخورد. دوست داشتن را از چشمانش بخوان و بر زبانت جاری کن بگذار حلاوت دوستی را از برق چشمانش بگیری و در کلامت جاری سازی آنوقت است که آغوش گشوده می شود برای در برگرفتن هم و فریاد دلتنگیِ یک عمر دوری و هجران و یک حسرت در دل مانده.‌.. این گونه دردهای هجران التیام می یابد با یک نگاه با یک دست دادن با یک بوسه از عمق جان ۱۴۰۳.۰۵.۱۱. ۱۱:۳۸. "یسار"
می گشایم پر پرواز به سویت تا بنوشم می وصلی ز سبویت من از آن دم که گشودی نقاب و بدیدم مه رویت گشته هجران من آغاز ذکر هر روز لب من شده آن نام لطیفت که مرا شوق رسیدن بنماید بس که شیرین و قشنگ است تو را مهر تو را عشق تو را یاد نمودن به سحرگاه تو ای خالق سبحان که مرا جانی و جانان که بدادی مرا عشق مرا شوق مرا حال شکفتن و مرا زمزمه یاد تو همواره قشنگ است که محبوب ترینی که بدادی چه زیبایی رخسار به معشوق زمینی و ستایشگر آن خالق رخساره منم من ۱۴۰۳.۰۵.۱۱. ۱۵:۲۵. "یسار"
دلی دارم خریدار محبت کزو گرم است بازار محبت تو باز آی و شبم را روز گردان مرا بر درد و غم پیروز گردان اسیر تار موی آن نگارم که بهر دیدنش دم می شمارم همان مویی که بر خونش خزاب است و عالم از غمش بس دل کباب است. بمیرانم بر این هجران خدایا گرفتارم گرفتار بلایا تو را گر آه و سوز دل بدادند غم داغ حسین بر دل نهادند دلا بر هجر غمها کن شکیبی امان از درد و هجران و غریبی اسیر زندگانی را چه کام است که بی عشق حسین کارش تمام است مرا یادی کنید از روی نیلی که دشمن می زدش از کینه سیلی چو آتش بر در زهرا گشودند به خیمه صد برابر را گشودند بیا ای غمگسار و یار زینب که جانها از غمش رسیده بر لب خدایا عاقبت محمود گردان ز غمخوار بلا خشنود گردان ۱۴۰۳.۰۵.۱۲. ۱۴:۲۹. "یسار"
محو تماشای چشمانت شده ام صحرا را فراموش کن باز گرد اینجا کسی در ژرفای چشمان سیاهت بیابان گرد شده است گم کرده راهی که جز تو راهنمایش نیست پس یا ابصر الناضرین ما را ببین و خطاهای مان را نبین زان گونه که پوشاننده تویی ما را جرات دیدن پیدا می شود دیدن جز تو را لاکن چشمان گنه کار ما را طاقت دیدن جمالت نیست همان گونه که موسی ناتوان شد از دیدار رویت ما را طلیعه ای از نور کافی است از همان نوری که عالم را با تابش ذره ای از آن چنان روشن ساخته ای که حیات را تا ابدیت کافی است . نوری از جمال یار ۱۴۰۳.۰۵.۰۱۴. ۰۳:۳۷. "یسار"
جنگ واژه ای است مبهم زمانی که کلام یارای بیان حرف دلت نیست واژه ای که ویرانی را در ذهنت تداعی می کند سوختن را بر چشمت به تصویر می کشد آری با این واژه بیگانه سالهاست که آشنایم از همان روز که نگاه از من گرفتی و آتش درونم زبانه کشید تا اوج آسمانها غرَشی سهمگین آغاز شد و دل تنهای بی پناه من همچنان به امید دستگیری تو بود نه دفن آرزوهایم! حال این واژه باز هم مرا یاد عاشقانه هایم می اندازد نبردی سخت میان عقل و دل که هر دو بازنده این هماوردی بی حاصل بودند و خود نمی دانستند ۱۴۰۳.۰۵.۱۳.  ۰۹:۴۴.  "یسار"
در این صبحگاه قُمری خاکستری آرام و نرم در حال قدم زدن کنار آن دیگری است مانند قدم زدم دو عاشق در برگریزان پاییز یا زیر چتر در نم نم باران بها ی عجب خاکستری بی‌نظیری در خلق این موجود بی باک و دوست داشتنی نهفته است چشم زیبا بین و جستجو گر خود را بگشای و آرامشی را که با تماشای آن دو در وجودت رخنه می کند به نظاره بنشین این گونه شاید آرامشی که معشوق به عاشق می دهد را ترجمانی دوست داشتنی بیابی هر چند من و تو فاخته نیستیم و پر پرواز نداریم ۱۴۰۳.۰۵.۱۶. ۰۸:۱۹. "یسار"
ماه رویی هر شب آرام دلم را برده است با شمیم عطر نابش صد غزل آورده است می کند تیمار قلبم ، او طبیب حاذقی ست خوب می داند چه می گویم عسل پرورده است شهد شیرین لبش خود داروی درد من است بس که شیرین لب شده جانم به لب آورده است خوش به حال آنکه هر شب روی ماهش دیده است سهم من از روی ماهش ، چون شهابی خرده است قسمت نان و نمک را من چه گویم ذره ای روی نان‌ رزق ما قدری نمک افشرده است قصه ی شهنامه را گویند آخر خوش بود مرگ رستم را چه کس خوش داستانی کرده است؟ بگذریم امشب گرفتار دل بیچاره ام هر دلی با همدلی امشب تبانی کرده است ۱۴۰۳.۰۵.۱۶. ۲۲:۱۳. "یسار"
ماه، خورشید، ستارگان، همه ردیف شده اند. در برابر چشمانم نور، گرما، درخشش هیچ کدام دل مرا التیام نمی بخشند آن هنگام که چشم بر هم می نهی و مرا دل آشوبی عجیبی فرا می گیرد آن یک چشم بر هم زدن برای من عمری تمام می شود آه ای خالق عشق چقدر سخت است فراق معشوق حتی به اندازه چشم بر هم زدنی نکند این فراق نفسهای مرا به شماره اندازد؟ باکم نیست اگر دلم با دلت پیوند خورده باشد حتی تاریکی مطلق هم در فضای عشقت روشن‌ترین نور است. چون عشق نور است و روشنی بخش عالم وجود ۱۴۰۳.۱۹. ۱۲:۱۵. "یسار"
چون رود جیحون می رودازچشم من آب روان چون می روددامن کشان،یک یاس و شمس و ارغوان آخر چه سازم من دگر بی تابش رخسار او مانده ز من خوناب دل، از او بماند عطر جان ای شمع جمع انجمن، روشن نما چشم مرا بار دگر رخسار او تابان شود بر چشم جان ای خوش سفر خوش می روی، جان و دل ما می بری بنگر به احوال من و لختی در این وادی بمان گم گشته ره را هم ببر از وادی خوف و خطر سالک نمی داند چه سان آسوده گردد این زمان از کرده های ماضی اش، ازگفته های باقی اش یک گنج بی پایان شده، دیدار یار مهربان جان من و جانان من، گشته مه تابان من خورشید رویش تا ابد تابیده بادا بر جهان ۱۴۰۳.۰۵.۲۰. ۰۸:۰۴. "یسار"
گنبد طلایی ات، هر وجود مسی را طلا می کند نقاره خانه ات، بانگ لا اله الله را بر گوش جان‌های تشنه معرفت می نوشاند نسیم سحرگاهی شبستانهایت هر دل خفته ای را بیدار می کند ملائک، پیرامون کعبه حرمت در طوافند و من نشسته ام گوشه ای در برابر ضریحت، دل می سپارم به ترنم باران محبتت که رئوفانه بر سر و جان دل زائران بی وقفه می بارد. من در شگفتم از این همه لطف بر زائرانی که شاید، قضاوت عقل ظاهر بین من آنان را زائر نخواند که زیر لب زمزمه کنان قدم بر کوی محبتت می گذارند آمدم ای شاه پناهم بده ... و من اشک ندامت جاری بر رخسار و لبخند امید بر لب روبرویی نشسته ام و در اندیشه های خویش غوطه ور که مکبر ندا می دهد قد قامت الصلاه و من خویش را بر سیل تکبیر مصلین می سپارم. و آن میقات، عجب مأمنی است برای هر هراسناک گریزان از طوفان بلا و حصن حصینی است بر گویندگان لا اله الا الله و مگر حرم ، ترجمانی غیر این می تواند برای سالک عارف گریزان از خویشتن خویش داشته باشد ۱۴۰۳.۰۵.۲۱. ۰۹:۲۱. "یسار"
بوسه بر چشمان زیبایت خوش است چشم خورشید شما زیباوش است چشم تو آفاق جمله کائنات می دهد ابر مرا آب حیات نور تو انوار عالم را سزد هر دلی را سوی بالا می برد بی رخت چشم مرا آن نور کو کی نماز آرم برایت بی وضو آب چشمم می کند روشن رخم بی عنایاتت سپند آتشم مهر تو همواره جانا طالبم مهر و ماه آسمانت عاشقم عیب رخسار مرا مستور تو مأمن جانم شوی در گور تو ای شبانگاهان خطاب یا ربم بی حضورت بنده در تاب و تبم خود مرا از حول غم آرام کن این هوای سرکشم را رام کن ۱۴۰۳.۰۵.۲۲. ۱۸:۰۳. "یسار"
حس غریبی است صحن پیامبر اعظم، نه, صحن کوثر، نه, صحن جمهوری اسلامی، نه, صحن انقلاب، نه، صحن گوهرشاد، نه، جای جای این حرم امنیت و آرامش را به دلت جاری می کند. خیل مشتاقان، دلسوختگان، حاجتمندان، گرفتاران ، زائران هر یک در گوشه ای نجوا کنان، با امام. رضای خود، در گفتگویند. انگار هر کس حرف دلی دارد که محرم دلشان فقط امام رئوف است، و سال‌هاست که در دل نگه داشته تا فقط با امامش بگوید، ناگفته های دلش را, آن هم فقط در حرمش و در حضورش و من هم ناگفته های دلم را گفته ام و او سمیع النجوا و سمیع الدعاست و کلام ما را می شنود و سلام ما را علیک می گوید و حاجت روا می شوی اگر لایق باشی ۱۴۰۳.۰۵.۲۲. ۱۸:۲۸. "یسار"