eitaa logo
یاس کلیک(به خاطر تو)
69 دنبال‌کننده
3 عکس
3 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
واژه واژه سطر به سطر تمام رگ و پوستم گواهی می دهد عشق تو را لازم به نوشتن نیست وقتی که آنچنان بر قلبم نشسته ای که راه نفس کشیدنم هم در دستان پر توان عشق توست دیگر مجالی برای فکر کردن به غیر تو نمی ماند جاودانه بمان و مرا با هر نفس زنده بدار و بگذار عشقمان در این دنیا دوام بیشتری داشته باشد. در دنیای دیگر هم آرزویم پیدا کردن توست در دنیای لایتناهی ۱۴۰۳.۰۷.۰۸. ۱۱:۰۴. "یسار"
تا مرا دیدن روی تو هست ای دلْ پاک گشوده هر گره ای را که زده بر من خاک دعای خیر تو ای جان برهاند دل من ز غم و غصه و محنت که مرا کرده هلاک ۱۴۰۳.۰۷.۰۸. ۱۴:۰۱. "یسار"
تا مرا دیدن روی تو هست ای دلْ پاک گشوده هر گره ای را که زده بر من تاک دعای خیر تو ای جان برهاند دل من ز غم و غصه و محنت که مرا کرده هلاک فروغ روی تو ای آفتاب در پس ابر مرا جوانه کند، باز برد تا افلاک دل من گر شده از غصه این عالم خون نکند میل تو گر، لایق است بر دل خاک هماره صوت تو را نوش گوش دارم تا نکند دل هوس صوت بلبل و عنقاک شکفته بر دل من غنچه وصل تو مگر که می کند طلب آب حیات از افلاک برسان دیده من شبنم اشکی ای دل وگرنه می شود از هجر رخ یار هلاک ۱۴۰۳.۰۷.۰۸. ۱۴:۰۹. "یسار"
تو را می دانم من هم شبم با طلوع چشمان زیبای تو صبح می شود و آیت الکرسی می‌خوانم با گشودن چشمم بر سلامت و عافیت وجودت تا همواره این طلوع هر روزه دوام یابد و دل من را آرام کند برای یک تکاپوی روزانه ای دیگر ۱۴۰۳.۰۷.۱۰. ۰۷:۱۵. "یسار"
موهایت، ریسه های تاک است و گونه هایت خوشه های انگور تازه اش طعم عسل دارد و کهنه اش شراب ناب هر دو مست می کند عقل آدمی را و دل از دست می برد مانده ام چه کنم با این دوگانه ای که در پیش رو دارم تنها دلخوشی ام بودنی است که پایانش معلوم نیست حتی پاییز هم نمی تواند تو را از من بگیرد. ۱۴۰۳.۰۷.۱۰. ۱۱:۴۱. "یسار"
جاده هی پیچ و تاب می خورد و تو را با خود می برد و از من دور می کند نمی دانم چگونه این دور نزدیک را به تماشا بنشینم و درد دوری ات را که کش آمده است تحمل کنم محبوب من، نمی دانم جاده ها را برای رسیدن ساخته اند یا برای دور شدن برای من که جاده مفهوم خودش را دارد. از اول هم همین بوده است جای جدید، آدم جدید، راه جدید اما تو با این که قدیمی هستی هنوز برای من تازه ترینی تازگی ات با جاده ها تجدید می شود و من در این تجدید شدنها عاشق تر می شوم پس جاده را گرامی بدار هم برای رساندن من به تو و هم برای تازه کردن هایش 1403.07.11 10:53 "یسار"
شادمان باش دل غمگینم من ز غمگینی تو مسکینم می تراود ز دو جشمان ترم آب نیسان و همی می بینم که مرا درد فراقی است نهان که از آن خار غمش زخمینم می نویسم غم هجران تو را زان سبب لاله غم می چینم شهد شیرین وصالش تا کی در ضمیر دل خود می بینم آسمان دل من هم ابری است یاد و نامش بدهد تسکینم درد هجران رخ یار همی شادمان باش دل غمگینم 1403.07.11 12:10 "یسار"
می نویسم از تو تا قلم باز ایستد و بگوید که مرا جز تو کلام دگری نیست بدان می نهم سر به دامان غزل تا کنم وصف تو را باز به شعر ۱۴۰۳.۰۷.۱۱. ۱۴:۴۲. "یسار"
روزهای دوری و دلتنگی گر چه سخت است صبوری گر چه دشوار است لیکن، اشتیاق مرا بیشتر می کند برای دیدنت برای شنیدنت برای نوشتن از تو دمادم قلم در دستانم بی قراری می کند و کاغذ، استقامت خویش را از دست می دهد آنچنان که بی قرارت می شوم و باز می نشینم و می نویسمت وصفت می کنم در خیال سیال و گربزانم به تصویر می کشم چشمان پر از شراره های عشق را که تا مغز استخوان مرا می سوزد و من هیچ درمانی بر این سوز دل ندارم جز باران جز اشک جز صبوری ۱۴۰۳.۰۷.۱۱. ۱۶:۵۳. "یسار"
در کوران حوادث ایستاده مقاوم و‌ زخمی بر پای آرمانهای باغ ۱۴۰۳.۰۷.۱۲. ۰۰:۱۷ "یسار"
پروانه ها به اشتیاق شمع بال و پر می گشایند و من به اشتیاق تو سالهاست بال و پر مرا بسته اند و در حصار تنگ خویشتن خویش محبوس. مبادا به حال و هوای کوی تو بال و پری گشایم و پروازی کنم مگردیگر پروانه ها عشق را یاد آور می شوند . در این سرزمین با هجوم پروانه بیگانه اند و هیاهو را نمی پسندند. حالا که پاییز هم آمده است و مجال پر گشودن پروانه هم نیست تنها می توانی به کور سوی شمعی امید ببندی آن هم از دور زیرا عزم و اراده سوختن را هم از ما گرفته اند حال تو بگو در میان چنین کسانی بی عشق پرواز زیستن را چگونه تاب بیاورم و بی تو ماندن را و به تو نیاندیشیدن را اینها جسم مرا می خواهند و تو قلب مرا فقط می دانم پر و بال خیالم را هرگز نمی توانند به بند بکشند با پر و بال خیال، من هر روز پروانه ام و تو شمع می چرخم و می چرخم و خود را در آتش عشقت می اندازم سوختن در عشق تو رویای من است. تو هم شمع را فروزان نگه دار می رسد روزی که در آتش این شمع بسوزم و خاکسترم را نسیم به کوی تو آورد و این گونه وصال ممکن شود. ۱۴۰۳.۰۷.۱۲. ۰۸:۴۶. "یسار"
تا تو باشی من دلم را می سپارم دست. تو تو نگهدار این دلم را یادگارم دست تو خود بنوشان بر لبم از شهد شیرین لبت در هوای دیدنت دست می گذارم دست تو شوق با تو بودنم مانند شوق زندگی است می شوم با هر نگاهی مست و کارم دست تو تو غزل خوانی و من هم می نویسم از دلم من غزل‌های تو را هم می نگارم دست تو عشق را آسوده می خواهم اگر غم نشنود می نویسم با غم عشقت تبارم دست تو شام رمز آلود هجران را به صبحی کن فنا تا که در صبح امیدی دل سپارم دست تو ۱۴۰۳.۰۷.۱۲. ۱۳:۳۷. "یسار"