دل آمد و عاشق شد و بر باد فنا رفت
بود شاه و همه هستی خود داد و گدا رفت
از محنت و غم کوه، بلندیش، بر افراشت
برفی شد و بارید و خروشید و رها رفت
در دامن دشت و دمن و کوه برویید
شد سوسن و سنبل به گلستان وفا رفت
عطر گل و آواز خوش بلبل شیدا
از عشق خبر داد و به پرواز بقا رفت
شد شهد گل و شد عسل و کام شکر کرد
شیرین شد و فرهاد شد و کوه منا رفت
بر کعبه خالق به طواف آمد و طوفید
محرم شد و محراب عبادت به دعا رفت
از جان بشویید دو دست و دل و دینش
در کرب و بلا رقص کنان با شهدا رفت
این گونه مرا عشق سرودی به سرایید
چون ساقی عطشان لب دریای ولا رفت
دست و تن و سر داد به محراب عبادت
آموخت وفا تشنه لبان سوی بقا رفت
از منظر چشمش به سر تره لیلی
صدها گره افتاد و به دیدار خدا رفت
ماییم و دل خسته و عشق رخ لیلی
باز از دل ویران شده بین، می به صفا رفت
صافی ز سبوی و می و ساقی تو طلب کن
کز مستی می، هوشِ دل از دست ریا رفت
۱۴۰۳.۰۶.۲۴. ۲۲:۳۲. "یسار"
بی روی تو امشب به دو چشم خواب ندارم
از هجر رخت جان جهان تاب ندارم
از بس که قشنگ است وصال رخ ماهت
من وصل تو را عشق چو مهتاب ندارم
من غرق غرورم که تو را عشق بخوانم
از بس که عزیزی دگر احباب ندارم
می سوزم از این عشق ولی نیست فغانم
من بسته زبان ناله از این باب ندارم
کی شکوه کنم من ز غم هجر رخ دوست
خود هجر رخش وصل من است تاب ندارم
از بوی شمیم گل نرگس چه بگویم
از عکس رخش، ماهم و مهتاب ندارم
۱۴۰۶.۰۶.۲۵. ۲۱:۳۳. "یسار"
رفتم به در خانه لیلی به شب تار
زان رو که دل خسته من بود گرفتار
گر دیده من آن رخ زیباش همی دید
می گفتمش ای یارِ پریچهرهِ غمخوار
این دل شده در هجر رخت بیش، غم آلود
آلوده عشقت شده است این دل بیمار
من از غم هجران رخش سخت ملولم
یارب برسان بر منش آن یار پری وار
از بهر وصال رخ او سخت خجولم
عقل و دلِ دیوانه شده بر سر پیکار
عقل از سر دلسوزی خود داد نهیبم
دل گفت برو عشق عزیز است، به یاد آر!
جز عشق نباشد به جهان گوهر نابی
این گوهر شایسته خود خوب نگهدار
۱۴۰۳.۰۶.۲۵. ۲۳:۳۲. "یسار"
باز هم صبح دمید
بر همه دشت، گل روی تو پیچید
پر از، عطر وجودت همه جا
پر پروانه به ناز آمده از وجد حضورت
ای تو آهوی ختن
چشم بگشای و به صحرا بخرام
تا دلم شاد شود از فیض حضورت
که دلم بسته به خورشید دو چشمان شماست
ای طلوعت همه جا پر شده از نور جمال
به تماشا بنشان چشم مرا
۱۴۰۳.۰۶.۲۶. ۰۷:۴۰. "یسار"
صدای مسیحایی ات را از من دریغ مکن
بگذار واژه ها راه خودشان را تا اعماق قلبم بگشایند
آنگاه که کلامت با مهر آکنده می شود
معجزه گفتار، خود را نشان می دهد
و من دگر باره ایمان می آورم به آیین عشق
۱۴۰۳.۰۶.۲۶. ۱۷:۱۳. "یسار"
تو سبکبال در آسمان احساسم اوج بگیر
من تمام وجود چشم می شوم برای تماشایت
تا آن زمان که اوج می گیری و دیگر چشمها را یارای دیدنت نیست
قلبم را روانه می کنم برای رصد بال و پر زدنت
این گونه من هم در اوج خواهم بود با تو
شانه به شانه
بال به بال
نقطه به نقطه
۱۴۰۳.۰۶.۲۶. ۱۷:۲۴. "یسار"
شب در پرده رازها دارد
که جز چشمان بیدار
و دلهای بیقرار
یارای شنیدن و گفتن آن را نیست
پس ای چشمها یاری ام کنید
در بیدار باش شبانه
و ای ستاره ها
با سو سوی خود
چشمانم را یاری دهید بر شب زنده داری
شاید راز شبانگاهان را دریابم
و از این بی قراری کشنده خلاصی
بی قراری از جنس عشق
۱۴۰۳.۰۶.۲۶. ۲۳:۵۶. "یسار"
با نوای صبح دم
بال می گشایم به سویت
با صدای موذن
روح و جانم اوجی دوباره می گیرد به سویت
و در ربنای قنوت
سیل احساس، رودی می شود بر گونه هایم
آنگاه که دل و زبان، هم آهنگ می شوند در مناجاتی سحری
"الهی و ربی من لی غیرک،"
و این گونه تمام وجودم پر از تو می شود و حضورت مرا امیدوار می کند
برای رسیدنِ به تو
که منتهای رسیدنی
ای خالق عشق
ای خالق هجران
ای خالق شوق
ای خالق وصال
۱۴۰۳.۰۶.۲۷. ۰۸:۲۹. "یسار"
عطر زیبای خداوند پیچید
در هوایی که در آن زمزمه یاد تو بود
باز رقصان شده گل
در نسیمی که وزیدن بگرفت
از نسیم نفست
شوق پرواز مرا با خود برد
در دیاری که تو در وقت سجود
سر نهادی به حریم رخ دوست
و مرا چشم چو دریا شد و بارید روان
اشک سیلاب شد و
شست همه گرد غم از روی دل غم زده ام
از همان دم شدم عاشق
به گل روی تو ای ماه نشان
و چه تابیدن نوری شد و روشن همه آفاق شدند
۱۴۰۳.۰۶.۲۷. ۱۰:۰۲. "یسار"
مهربانم
ماه مهر پاورچین پاورچین دارد از راه می رسد
نگرانم که مهر این ماه، مرا به خود مشغول دارد و از مهر بی پایان تو غافل کند .
نیاید آن روز و ماهی که نفسی از تو غافل کند
از دریای بی کران مهر و محبتت
ای خالق مهر
۱۴۰۳.۰۶.۲۷. ۱۴:۱۱. "یسار"
"من به قربان خدا، تا که مرا غمگین دید"
بهرِ خوشحالیِ من،در دلم انداخت تُ را
و چنین پیوندی
به دل خسته من زد عشقت
تا منم جان به فدای قدمت بنمایم
ای به قربان دو چشم و دهنت
باز کن پنجره را
بنگر بر من دلخسته زار
گو کلامی که دهد تسکینم
من که از هجر رخ تو همی غمگینم
۱۴۰۳.۰۶.۲۷. ۱۴:۳۰. "یسار"
من قلم بر داشتم
بنویسم از تو
ناگهان فکر و دلم
دست و قلم هم لرزید
اشک جاری شد ازین چشم کمی
ناگهان دیده ام افتاد به رخسار مه ات
بی سبب دست قلم را ول کرد
و دو چشم باز شد اندر پی آن رخساره
که تمام شب من در رویا
دیده بوده است تو را
تو همان ماه قشنگی که در هر شب تار
می درخشی به دل خسته من
و چنین است گل زیبایم
که نوشتن از تو
این چنین دشوار است
۱۴۰۳.۰۶.۲۸. ۱۲:۱۲. "یسار"