eitaa logo
یاسید الشهداءعلیه السلام
303 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
26.1هزار ویدیو
18 فایل
کانال عمومی
مشاهده در ایتا
دانلود
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللهم ... بسیار زیبا و دلنشین اللَّهُمَّ عَجِّـلْ لِوَلِيِّكَ الفـَـرَجْ 🇮🇷
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید چند روز پیش چه اتفاقی داخل کانال کمیل افتاده؟ بزرگوارانی که در نشر این مطلب ما رو یاری می‌کنند، در ثواب جهاد تبیین سیره شهدا شریک هستند. 🇮🇷
15.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺شهروند فلسطینی: 🔹کودکانی که در این بمباران اسرائیل جان دادند دیشب در جیب خود بیسکویت گذاشته بودند تا صبح بخورند اما اسرائیل به آنها مهلت نداد بعد شما می‌آیید و می‌گویید این جنگ است؟! این جنگ نیست، این نسل کشی یک ملت است! 🇮🇷🇵🇸
1.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 👌یکی از چیز هایی که انسان رو همیشه نگه می‌داره... انسانهاست. 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎐 | 🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: ▫️برادران و عزیزان بسیجیم ,خداوند شما را برای خدمت به اسلام حفظ بفرماید. ،عزیزانم بزرگ ترین امانت سپرده شده به ما جمهوری اسلامی است که امام عارف مان فرمود: حفظ آن از اوجب واجبات است بنابراین در حفظ این امانت از هر کوششی دریغ نفرمائید. | مکتب زینبیون شهید حاج قاسم سلیمانی خواهران انقلابی
💐من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق! 🍃🌸🍃دست مریزاد! به این همت و حضورتان... در... عرصه ای بزرگ ! خرمشهری دیگر! امتحانی موفقیت آمیز! سربلندی دوباره! ولایتمداری مستمر! همبستگی مجدد با شهدا و امامین شهدا! 🌱🌼🌱آفرین بر شما ! که... سردار دلها را شاد کردید! اینترنشنال را له نمودید! برعنداز را مچاله کردید و بی بی سی را منفور و وهابیت را به زباله دان انداختید! براندازان را داغدار و منافقان را رسوا کردید! 🌻آفرین بر این شما و این بصیرت بی نظیرتان... ‌
پیشگویی ۱۴ سال پیش رهبر انقلاب از قدرت شفاعت حاج قاسم در منزل شهید محمدرضا عظیم‌پور در سال ۱۳۸۴ داماد بزرگ خانواده، جواد روح‌اللهی، از رهبر انقلاب درخواست می‌کند: که ان‌شاءالله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید. امام خامنه‌ای می‌گویند: ما چه کاره‌ایم که شما را شفاعت کنیم؟ پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کند.... ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیل: این شهدا و امثال این‌ها باشیم. بعد رهبر انقلاب خم می‌شوند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی می‌گویند: این آقای حاج قاسم هم از آنهایی است که شفاعت می‌کند ان‌شاءالله....حاج قاسم سلیمانی سر پایین می‌اندازد و با دودست صورتش را می‌پوشاند.- بله! از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند! همه می‌خندند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالت‌زده سربه‌زیر انداخته. رهبر انقلاب ادامه می‌دهند: چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است. (یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر) اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه داشته‌اند؛ خیلی خوب است. این هم یک هنری است که ایشان دارند ... بعضی‌ها خیال می‌کنند که در دوره پیشرفته و سازندگی و توسعه و نمی‌دانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بندهایی که اول کار داشت را رها کنند. نفهمیدند که هر دوره‌ای که عوض می‌شود، تکلیف‌ها و نوع مجاهدت عوض می‌شود؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود. روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم می‌شود مثل آدم‌هایی که وقتی جنگ بود، در خانه‌هایشان پای تلویزیون نشسته بودند فیلم خارجی تماشا می‌کردند. لحظاتی سکوت می‌شود و جمعیت حاضر به فکر می‌روند. جواد روح‌اللهی [داماد خانواده] می‌گوید: چند ماه بعد از آن دیدار، ماه رمضان، در مراسم افطاری هرساله حاج قاسم به بچه‌های جبهه و جنگ همان جلویِ درازایشان قول شفاعت خواستم. حاجی می‌خواست دست به سرم کند که گفتم: حاجی! والله اگر قول ندهی، داد می‌زنم و به همه مهمان‌ها می‌گویم آقا درباره تو آن روز چه گفتند؟ حاج قاسم که دید اوضاع ناجور می‌شود؛ گفت: باشد، قول می‌دهم؛ فقط صدایش را در نیاور! منبع؛ کتاب «کریمانه» روایت حضور مقام معظم رهبری در منازل شهدای استان کرمان انتشارات صهبا نشر ۱۳۹۵
مهدی دهقان (نویسنده) برای کتابی که می‌خواستم بنویسم با سردار قرار گذاشتم که بروم کرمان و ایشان برای من خاطرات رفیق شهیدش را تعریف کند. صبح بود که با اولین پرواز به فرودگاه کرمان رفتم آن جا مرد بلند قامتی آمد سمتم و گفت: (حاجی را دیدی)؟ گفتم نه، او به من گفت که حاجی گفته که کاری برایش پیش اومده و با همین پرواز رفته تهران و تا ظهر خودشان می‌آیند پیشتان. سپس مرا با ماشین به یک خانهٔ دوطبقه بردند و در آن جا اسکان دادند، ظهر شد و نماز خوندم. دوباره یکی از افراد سردار اومد و گفت که سردار از شما عذرخواهی کردند و گفتند که تا عصر سردار نمی‌آیند. من خیلی شرمنده شدم که آن فرد که یکی از افراد بلندمرتبه است این‌گونه از من که یکی از نویسنده گمنام هستم عذرخواهی می‌کند. به کارهایم ادامه دادم تا عصر، عصر که شد دوباره یک نفر آمد و دوباره عذرخواهی سردار را رساند، این بار دیگر واقعاً شرمنده شدم داشتم آب می‌شدم. شب شد سردار آمد و من را در آغوش گرفت و به گرمی از منی که نه شهرتی داشتم و نه نام آشنایی استقبال کرد. شروع به گفتن خاطراتی که با قاسم میرحسینی داشت کرد، گاهی بغض می‌کرد و گاهی یک لبخند شیرین می‌زد، در میان خاطرات خاطره‌ای گفت که تا الان نیز در ذهنم هست، گفت که من مالک‌اشتر را ندیدم که چگونه می‌جنگید اما اگر مثل میرحسینی می‌جنگید خیلی شجاع بوده! نیمه‌های شب صحبت هامون تمام شد و از هم جدا شدیم. فردا صبح که می‌خواستم به فرودگاه بروم سردار خودش برای بدرقه‌ام آمده بود خیلی عجیب بود خودتان باید بودید و حس می‌کردید که من چی می گم. خلاصه گذشت و من کتاب را بعدازاین که به پایان رسید برای سردار فرستادم. بعدها دست‌نوشته‌ای برای من فرستاد که خیلی با خواندنش جا خوردم. نوشته بود: گریستم و خواندم، حاضرم تمام کارهایی که در عملیات کربلای 5 بوده را با این کتاب عوض کنم.
دختر شهید محرابی از احساس خود نسبت به این دیدار می‌گوید: من هیچ احساس دوری از سردار نداشتم و از صمیم قلب مشتاق دیدار ایشان بودم؛ وقتی از ارادت قلبی خودم نسبت به سردار سلیمانی برای دوستانم می‌گفتم، من را با گفتن اینکه "چه‌طور کسی را الگوی خودت قرار داده‌ای که حتی یک‌بار هم او به شما سر نزده؟ " مسخره می‌کردند، اما اکنون با کمال افتخار می‌توانم شیرینی این دیدار و رابطه پدر و دختری را به آن‌ها یادآوری کنم. " عمو قاسم" به من گفت که من از این به بعد دو دختر به اسم زینب دارم و من را هم دختر خودش دانست و به حفظ رابطه خصوصی و خالصانه با شهدا به من توصیه کردند. موقع رفتن، سردار سلیمانی درخواست من را برای حضور در اتاقم قبول کردند. سردار از محافظان و عکاس خواست که بیرون بمانند و من و " عمو قاسم" لحظاتی تنهایی صحبت کردیم و ایشان ضمن تحسین من از اینکه عکس شهید جهاد و عماد مغنیه را در اتاقم داشتم، از شخصیت این دو شهید نیز برایم تعریف کردند. خانواده دایی من که در این دیدار حضور داشتند از سردار درخواست کردند که به اختیار خودشان، نام دختردایی سادات من را که آرشیدا بود، تغییر بدهند و " عمو قاسم" نام زینب را برای او انتخاب کردند.
مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می‌خوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل می‌روم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید. بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که می‌گویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم می‌خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی‌دانم چرا این توفیق نصیبم نمی‌شد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که این جا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر می‌کردم حتماً رفتنی‌ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد. سردار درحالی‌که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم