#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دویست_و_چهل_و_هشت
به دکتر افشین عزتی گفتم:
+دوستت علیرضارو چطور متقاعد کردی که 3 روز اضافه بمونه؟
_به علیرضا گفتم یه کاری رو انجام ندادیم. باید بمونیم.. با داخل هماهنگ کن تا با سفارت ایران و نهادهای مربوط به اتریش هماهنگ باشن. دوستم در اون ماموریت تحت امر من بود.. برای همین گول خورد.
+پس که اینطور! خب جناب آقای دکتر عزتی، اگر خاطرتون باشه چندلحظه قبل داشتیم درمورد مسئله گرایشات جنابعالی به یهودیت صحبت میکردیم!
همچنان تکذیب میکرد.. اما تحت فشار روانی قرار دادمش، وَ اعتراف کرد گفت:
_پدرِ پدربزرگم یهودی بوده.
+از طرف مادری یا پدری؟
_پدری.
+ببخشید دکتر!! ولی به صراحت میگم غلط کردی.. شواهد، اسناد وَ اطلاعاتی که در اختیار داریم تاکید میکنه که شما از هر دو طرف به یهودی ها متصل هستید. پدرِ پدربزرگت هم قبل از انقلاب و در زمان پهلویِ اول، از نزدیکان رضا خان بوده و در سال1337 به سرزمین های اشغالی سفر داشته. من معتقدم شما رو خوب حفظتون کردن تا حالا. میخوای بازم بگم؟
سرش و انداخت پایین... گفتم:
+جواب نده، ولی بهت میگم. تو در دهه 70 در ماجرای کوی دانشگاه هم دستگیر شدی، بعد از چندروز آزاد میشی. دوسال بعد، با اعمال قدرت یکی از وزرای وقت اون زمان از فیلتر های امنیتی ردت میکنن وَ گذشته ی تورو نادیده میگیرند، بعد وارد سیستم اتمی میشی. البته نباید دور از انصاف حرف زد، تو واقعا دانشتمند هستی وَ حقت بود که وارد سیستم اتمی بشی، چون درسات و خوب خوندی و تخصص لازم رو داشتی، اما شعور لازم رو نداشتی. مگه نه؟
سکوت کرد. گفتم:
+آقای دکتر عزتی، بهتره برای من فیلم بازی نکنی. اینکه میگم گرایش به یهودیان داری دلیلش اینه که بعضی رفتارهای شمارو همکاران ما زیر نظر گرفتند. از طرفی نفوذی های ما در مراسمات خصوصی یهودیان ایران شمارو دیدند.
_غیر ممکنه!
+از نظر شما بله، اما از نظر ما نه! شما فکر میکردی خیلی زرنگی.. وقتی میخواستی وارد اون جلسات و محافل خصوصی بشی سر و صورتت و میپوشوندی تا شناسایی نشی! اما غافل از اینکه تحت نظارت وَ رصد همکاران من بودی!! اسنادش و میخوای ببینی؟
خیلی آروم گفت:
_بله.
دستم و بردم سمت گوشم، رفتم روی خط عاصف، گفتم:
«آقاجون شروع کن.»
مانیتور اتاق بازجویی رو که از قبل بچه ها کار گذاشته بودن عاصف روشن کرد.. فیلم سی ثانیه ای از حضور افشین عزتی با یهودیان ایران و 15 عکس براش به نمایش گذاشته شد... دکتر افشین عزتی هنگ کرد.. بهش گفتم:
+اینکه نسترن چطور به تو نزدیک شده رو اگر نمیگفتی هم ما میدونستیم.. میدونی چرا؟
_چرا؟
+الآن بهت میگم.
مجددا رفتم روی خط عاصف، گفتم :
«عاصف برو روی اتاقش.. زوم کن تا دکترجونمون با کیفیت HD تصاویر معشوقه ی عزیزشون و ببینند!»
هم من وَ هم عزتی به مانیتور خیره شدیم. عاصف دوربین اتاق نسترن و فعال کرد که داشت داخل اتاقش راه میرفت. تا چشم عزتی به نسترن افتاد از روی صندلیش بلند شد. گفت:
_این نسترن هست.. چیکار به این دارید.. نسترنننننن.. نسترننننن. صدای من و میشنوی؟
+صداتون بهش نمیرسه.. نسترن توی این سالن وَ در این طبقه نیست! داخل یه اتاق بازجویی دیگه هست که صداتون و نمیشنوه. بفرمایید بشینید دکتر.
نشست ... گفتم:
+این نسترن بود، اما فائزه ملکی چطور؟ از اون خبر داری؟
_فائزه کیه؟اول بازجویی ازم پرسیدید، گفتم نمیشناسم.
+همون مهناز ایزد طلب که بخاطرش داخل اون کافه غیرتی شدی.
_اون مگه اسمش مهناز نبود؟
+خیر. فائزه ملکی بود. ساکن کانادا.
از روی صندلی بلند شدم ایستادم.. به عزتی نگاه کردم... بعد داخل اتاق بازجویی قدم زدم گفتم:
+آقای دکتر عزتی، شما از دوتا زن فریب خوردید.
_غیر ممکنه که این ها بخوان من و فریب بدن!
+با حقیقت کنار بیاید!
هی زیر لب با سردرگمی و عصبانیت میگفت غیر ممکنه!
گفتم:
+اون اطلاعات سری وَ فوق سری که به عوامل دشمن دادید، میشه بهم بگید چی بوده؟
عزتی زیربار اعترافات این بخش نرفت... دو ساعتی رو به شیوه های مختلف شکنجه روانی شد بعدش کم کم اعتراف کرد.. نقطه ضعف عزتی دخترش بود و یه سری مسائل خصوصیش که همشرش نباید میفهمید! و.... ! برای همین به راحتی تن به اعتراف داد...
اما میخوام یه نکته ی مهمی رو بگم، اونم اینکه تمام اعترافات عزتی رو بگذارید یه طرف، از اینجا به بعدش رو بگذارید یه طرف. دکتر افشین عزتی اعترافاتی رو کرد که شاید باورتون نشه... حتی میتونم به جرات بگم که اعترافات دکتر افشین عزتی سیستم امنیتی ما رو سال ها جلو انداخت و تونستیم شبکه های نفوذی زیادی رو در ایران کشف کنیم که با دستگیر شدگان قبلی مرتبط بودند.
@yasinasr