eitaa logo
من دلم آسمون میخواد ...
1.2هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
13.9هزار ویدیو
227 فایل
ما ملت امام حسینیم ...❤ #کپی مطالب از شیر مادرتون حلال تر 😊#حَلالاًطَیّباً ارتباط با ادمین @Daronadar - پناه بر آغوش ابی‌عبدالله از شَر گناه...💔 -
مشاهده در ایتا
دانلود
پهلوان کوچک: یه نیگا چپ چپ بهش انداخت با حالتی که معلوم بود دلخوره گفت: ببخشید میتونم یه سوال بپرسم؟ _آره بفرمایید چرا شماها اینقدر دین رو سخت می کنید؟من از اون دختر فشن های هر روز یه رنگ نیستم ،لباس پوشیدنم عادیه و حجابم مناسب،به هیچ پسری هم اجازه نمیدم حتی بخواد نگاه چپ چپ بهم بکنه...ولی از چادر خوشم نمیاد،کلی دست و بال آدمو میگیره و آدمو محدود میکنه ، تازه مشکی هم که میگن تو اسلام مکروهه و روحیه آدمو میگیره و آدمو افسرده میکنه.. ما جوونیم باید لباس شاد بپوشیم و با نشاط باشیم ،اصلا تو گرمت نیست توی این هوا؟ _اتفاقا الان داشتم تو دلم میگفتم خدایاا فقط خودت میدونی چقدر گرممه و اذیت میشم ولی.. آخه مگه بدون چادر نمیشه حجاب داشت؟ این دیگه افراط نیست؟ _احساستو درک میکنم چون منم قبل از اینکه چادری بشم همین احساسو نسبت به چادری ها داشتم !میدونی اصلا چیشد که من چادری شدم? خیلی مشتاقم بدونم! _یه روز یکی از استادامون یه چیزی گفت که برام خیلی جالب بود ، گفت: بچه ها اگه من یه کار بیست نمره ای بهتون محول کنم کیا دوست دارن نمره کامل رو بگیرن؟ ببشتر بچه ها با اشتیاق میگفتن ماا.... بعضی ها هم زیر لب میگفتن باباا ولمون کن نمره کامل کیلو چنده؟ ما به قبولی هم راضی ایم! دوباره پرسید : حالا اگه بخوایید نمره کامل بگیرید چیکار میکنید؟ یکی از بچه ها گفت خب معلومه همه تلاشمونو میکنیم تا بهترین کارو براتون آماده کنیم ، گفت حالا اگه یه نفر که خیلی خیلی دوستون داره و احیانأ شما هم خیلی دوسش دارید یه کاری بهتون محول کنه شما چیکار میکنید ؟ یکی دیگه از بچه ها گفت: مطمئنأ سعی میکنیم بهترین شکلی که میشه اون رو انجام داد ، انجام بدیم ، گفت: آفرین.... می دونید یه کاری که خدا به شما محول کرده داشتن پوشش مناسبه؟ این دنیا مثل یه دانشگاهه که ما اومدیم بر اساس استعدادامون چند تا امتحان بدیم و به زودی هم نوبت نتیجه و کارنامه است، شما میتونید اصلا به حرفش توجهی نکنید و رد بشید. میتونید به یه نمره ده و قبولی قانع بشید و میتونید هفده و هجده و نوزده بگیرید که جزء نمرات خیلی خوبه. ولی شما میتونید بیست هم بگیرید و شاگرد اول بشید ، میدونید بچه ها حجاب میتونه حتی با بلوز و شلوار و کلاه و شال گردن هم باشه مثل لباس ورزشکارا.... میتونه با مانتو و شلوار و مقنعه هم باشه ، اشکالی هم نداره .ولی چااادر نمره بیست حجابه ، چرا وقتی بهترین وجود عالم یه کاری بهمون محول کرده که نتیجه اش هم به نفع خودمونه بهترین نمره رو نگیریم؟؟؟ . . 😍 ❤ . . حکایت من: 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــــامــــادرگــــروه نــــرم افــــزارتــــلــــگــــرامــــ: https://t.me/joinchat/BKPsLkfAoJ1CgZULhplgLA 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا: https://eitaa.com/yasmotahar 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ: https://sapp.ir/mazhab_va_eshg 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
پهلوان کوچک: . هوالرحمن: . لطفا كمى جلف باشيم😐😳 . تا كلمه جلف مياد برداشت هاى مختلفى ميشه ازش.ولى ميخوام بگم تو بعضى از برخوردا جلف باشيد.😐 . يه ☝️نكته بگم(خانوم و آقا نامحرم رو شامل نميشه اين پست)تو برخورد اوليه سنگين بودن از ديد خيليا بهتره👌 . شايد تو ديد خيليا اين چيزايى كه ميگم جلف بازى باشه ☹️يا بگن زندگى مگه بچه بازيه 😏ولى... . جلف بودن چه ايرادى داره؟🤔 . چه ايرادى داره آقا وقتى داره مياد پيش خانوم يه آبنبات چوبى يا آدامس موزى برا خانومش بگيره؟!😶 . چه ايرادى داره خانوم روز مرد به جاى هديه گرون قيمت يه عروسك صورتى برا آقاش بگيره🐹(شايد اين عروسك اونو بيشتر ياد خانومش بندازه تا يه هديه گرون تر) . چه اشكالى داره آقا هر روز توى تلگرام براى خانومش يه دسته گل 💐🌼🌻🌹🌷🌺🌺بفرسته قبل از بيدار شدن خانومش؟حتما نبايد حضور خارجى داشته باشه كه.😐حتما نبايد مناسبتى باشه تا گل بگيره كه... . چه ايرادى داره تو رستوران يا پارك اولين غذا رو تو دهن هم ديگه بزارن؟☹️ . چه ايرادى داره تا آخر عمر تو يه بشقاب غذا بخورن نه فقط دوره نامزدى؟😶 پس فردا هم بچه هاشون بدونن اين بشقاب مامان باباس 👌 مامان باباها بايد تو يه بشقاب غذا بخورن😍 . چه ايرادى داره آقا روز ولنتاين يه لنگه جوراب كهنه هديه بگيره 😐يا برف شادى رو صورتش خالى بشه😢 . چه اشكالى داره تو خواب برا همسرت سبيل و ريش بكشى؟😂 . و چه ايرادى داره همه جا عاشقانه خوش باشيد نه فقط تو خونه؟؟🤔🤔🤔 . و چه اشكالى داره.... . (بياييد ساده و بى ريا عاشق باشيم نه پرهزينه و با ادعا) . جمله سنگين از خودم بودااا😄😌☝️ . اسلام نگفته خشك باشيد كه😒 . كمى جلف باشيم🤗 . لينك كانالمون تو بيو هست تشريف بياريد . 😜نه_هاااا ☺️ 😐 #شوهر#بانو#عاشقى ٢٣آ . . حکایت من: 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــــامــــادرگــــروه نــــرم افــــزارتــــلــــگــــرامــــ: https://t.me/joinchat/BKPsLkfAoJ1CgZULhplgLA 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا: https://eitaa.com/yasmotahar 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ: https://sapp.ir/mazhab_va_eshg 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
پهلوان کوچک: دلبر جان: ناز کردن😌 تکیه کردن 👐 خانمی ها مال تُ👰 . اقتدار و عشق 💗 آقایی ها تمامش👀 مال من👨 . 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 . داشتم کاج هامو از کوچیک به بزرگ مرتب میکردم اما گوشم بحرفای مامان گرم بود .. - دِ آخه دختر این پسره هم تحصیلات داره هم کارش آبرومندانَس ، با اصالته ، مردِ زندگیه ، ظاهرشم که خوبه ، تو دیگه چی میخوای از یه آدم که بشه همسرت ؟! . یکی از کاج هارو از تو قفسه برداشتم و دقیق تر لَمسِش کردم ، بدون اینکه برگردم گفتم : « دیوونگی » . مامان که از حرفم چیزی نفهمیده بود نشست رو تخت و از پنجره به بیرون نگاه کرد. _ دیوونگی .. از کِی تاحالا دیوونگی شده معیارِ انتخابِ همسر ؟! . با بغضی که تو صدام شکسته بود گفتم : _ از همون وقتی که بخاطر طرز فکرم خیلیا بهم خندیدن ، از همون وقتی که عمو گفت رفتارت بچگونه ست ، از همون وقتی که .. میدونی مامان ، یجایی از زندگی هست که دیگه حالت با اتفاقای عادی خوب نمیشه ، حالت با یه سرویسِ طلا ، با یه لباسِ پرنسسی قشنگ ، با یه گلدونِ لوکسِ گرون قیمت خوب نمیشه ! یجایی از زندگی به چیزای بیشتر ازین نیاز داری ، به یه آدم که به این کاج ها نگه آت و آشغال ، به یه آدم که از نگات بفهمه الان دلت میخواد یه عالمه بادکنک داشته باشی ،دلت میخواد سٌرسٌره بازی کنی ،لباسای جینگول مینگولٌ گل گلی بپوشی ..یکی که نگه زشته ،نگه در شأن ما نیست ،نگه چرا موزیک باکس گوشیت پر از تصنیف و آهنگایِ سنتیِ و مداحیه ..میدونی مامان من نمیتونم یه زندگی داشته باشم،که توش فقط لباس بخرم و غذا درست کنم و هفته ای یه کتاب نخونم !نقاشی نکشم !..میخوام وقتی یه پنجره ی قشنگ دید وایسته بگه بریم عکس بگیریم ؟! وقتی یه کتاب جدید خریدم بگه باهم بخونیم؟!وقتی دلم گرفت بگه نون پنیر درست کنیم بریم امامزاده نذری بدیم ؟! هر هفته شب جمعه ها بریم سر مزار شهدا ؟! وقتی به تونل رسیدیم بگه جیغ بزنیم؟! میدونم رویاییه اما صبر میکنم براش ،واسه وقتی که جیغ بزنم و بگم :آخه کی مثِ تو پایه ی دیوونه بازی های منه و اون بخنده و من دلم قَنج بره واسه دیوونگیاش ،،خیلی قشنگه نه؟!😊😃😊😃 . سرمو برگردوندم و لبخند زدم  مامان از ذوقِ رویایِ شیرینِ من خوابش برده بود 👌 👫 . . حکایت من: 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــــامــــادرگــــروه نــــرم افــــزارتــــلــــگــــرامــــ: https://t.me/joinchat/BKPsLkfAoJ1CgZULhplgLA 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا: https://eitaa.com/yasmotahar 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ: https://sapp.ir/mazhab_va_eshg 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
پهلوان کوچک: . به بابام گفتم: میخوام زن بگیرم... چش غره ای بهم رفت و گفت: "چقد درآمد داری...؟!" گفتم: "هعییی...سر جمع یه هشتصد نهصد تومنی میشه..." زد زیر خنده و گفت: "پاشو برو بچهههه... با هشتصد نهصد تومن میشه زندگی کرد آخهههه...؟ میخوای دختر مردمو بدبخت کنی...؟" گفتم : "اگه یه پولدار بیاد و بهتون بگه... واسه پسرت زن بگیر... امضا و تضمین هم بده که... ماهانه خرج زندگیشو میدم... قبول میکنی...؟" نذاشت حرف از دهنم بیفته...زودی گفت: "خب معلومه که قبول میکنم…!" گفتم: "آخه پدر مننن... قربون اون شکل ماهت بشم من...❤" تو حرف و امضای یه پولدارو... که نه میشناسیش و نه میدونی چه جور آدمیه... قبول میکنی و... فقط و فقط... به پشتوانه اینکه قول داده زندگی پسرتو تأمین کنه... واسه بچه ت زن میگیری... ولی قربونش برم... ضمانت خدا رو قبول نمیکنی...؟" انگار بهش برخورده بود... اخماش رفت تو هم و گفت: "یعنی چی…؟" گفتم:"خدا تو قرآنش گفته... . ...ْ ... … (نور_۳۲)ْ . "اون وقت شما…...!!!!" رفت تو فکر و هیچی نگفت... صبح روز بعد به مامانم گفت: "به فکر یه عروس خوب واسه پسرت باش..." خلاااصههه تحقیق کردیم و... یه دختر مناسب و هم سطح خودمون پیدا کردیم... ازدواجمون سر گرفت و الان... یه زندگی خوب و پُر از عشق رو کنار همسرم دارم...💕 اگه اون موقع شنیده بودم خدا روزی رسونه... الان با همه وجودم درکش میکنم... . (راوی: گمنام) . پ.ن: به جوونه میگیم بیا ازدواج کن، میگه با کدوم پول؟ میگیم خدا قول داده کمکت کنه میگه نمیشه که، آخه چجوری؟؟؟ حالا اگه یه بانکی بیاد بگه من فلان قدر بهت پول میدم ، نگران نباش، برو ازدواج کن، میره ازدواج میکنه چون تو نگاهش بانک ها از خدا قویتر هستن! ما توکلمون مشکل داره.... . 👫❤ 🙈👫💍 🌸🌸🌸🌸🌸 . . حکایت من: 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــــامــــادرگــــروه نــــرم افــــزارتــــلــــگــــرامــــ: https://t.me/joinchat/BKPsLkfAoJ1CgZULhplgLA 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا: https://eitaa.com/yasmotahar 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ: https://sapp.ir/mazhab_va_eshg 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
پهلوان کوچک: ریشه_ات_کجاست ؟ .... . گفت: راستی جبهه چطور بود؟ گفتم : تا منظورت چه باشد گفت: مثل حالا بود؟ گفتم : آری در چی؟ در خواندن . حسادت بود؟ آری ... در چی؟ در . جر زنی بود؟ آری برا چی؟ برای شرکت در عملیات گفت: بود؟ گفتم: آری . گفت: چی میخوردید؟ گفتم: و . پنهان کاری بود ؟ آری در چی ؟ نصف شب کفش بچه ها دعوا سر پست هم بود؟ آری . چه پستی؟؟ پست نگهبانی سنگر کمین . گفت: می خوندید؟ گفتم: آری . گفت: چه آوازی؟ گفتم:شبهای جمعه . و دم هم بودید؟؟ آری . صنعتی یا سنتی؟؟ صنعتی ، ، زا ، اعصاب ... استخر هم می رفتید؟ آری ... کجا؟ اروند، کانال ماهی ، مجنون . سونا خشک هم داشتید ؟ آری ... کجا؟ تابستون سنگرهای کمین ، شلمچه، ، . هم برمی داشتید؟ آری کی براتون برمی داشت؟ گفتم : تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه . گفت: پس بفرمایید میزدید؟؟ گفتم: آری خندید و گفت: با چی؟ گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان سکوت کرد و چیزی نگفت ! . ❤️ . . . حکایت من: 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــــامــــادرگــــروه نــــرم افــــزارتــــلــــگــــرامــــ: https://t.me/joinchat/BKPsLkfAoJ1CgZULhplgLA 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا: https://eitaa.com/yasmotahar 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ: https://sapp.ir/mazhab_va_eshg 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
بهترین_شب_زندگی💕💕ا .بهترين شب زندگیمون بود... شب عروسیمون....💕 تو اون شلوغی و... گیر و دار پذیرایی از مهمونا... صدام کرد : "پاشو بیا نماز جماعت...!" . شاخام داشت در میومد...! گفتم : "نههه...الان درست نیست... مردم چی میگن آخه...؟! تو این هیر و ویری... وقت نماز جماعته آقا...؟!" گفت: "ما چیکار به حرف داریم...؟ بذا هر چی میخوان بگن..." گفتم: "میخندن بهمون خب..." گفت: "مهم نیست...به این چیزا اهمیت نده..." . صدای اذون بلند شد... أَلْلّهُ أَكْبَر....أللّهُ أَكبَر..... از جاش بلند شد... دید که همه نشستن و کسی عین خیالش نیست... یهو گفت: "مهمونا و حضار محترم... . عاشقان_پنجره_باز_است می_گویند… هم_سمت_نماز_است_اذان_می_گویند… . همه مونده بودن هاج و واج... این نگاه اون میکرد... اون نگاه این میکرد.... ....؟؟!!!!! اونم تو مجلس عروسی...؟!!! بابا بیيييخیاااال .... واسه همه عجيب بود و بی سابقه... کم کم دیگه همه آماده میشدن واسه نماز... گفتن: "باشه ولی یه شرط داره..." "شرطش اینه که خود آقا دوماد وایسه جلو...!!!" سید بود و لحظه ی عاشقی... و... آوای ذکر هر لبی... که پشت سرش طنین انداز بود... . "نماز مغرب به امام حاضر اقتدا میبندم.... قُرْبَةً إِلَی أللْه....أَللّهُ أَكْبَر..." . ( ، سید مسعود طاهری) . پ_ن: خدا وکیلی ما با خودمون چند چندیم...؟! نماز اول وقتمون که ماشالا داره... این همه ادعا و دم زدن از شهدا و… خدایی تو طول هفته... چنتا از نماز صبحامون قضا میشه...؟ میتونیم واسه رضای خدا... واسه انجام کار خیر... حرف و نگاه دور و بریامونو نادیده بگیریم . . برای عضویت لمس کنید👇👇👇👇 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا: https://eitaa.com/yasmotahar 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ: https://sapp.ir/mazhab_va_eshg 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
. 😉 . -آقایی امروز چرا اینجوریه😕 - چطوریه مگه خانمم؟! 😯به این خوبی😉 . - نمدونم یه جوریه انگار..اصلا حال و حوصله هیچ کاری ندارم😕😕 . - میخوای حرف بزنم دلت وا بشه😄 . . - نه باحرف نمیشه😐..غذا هم نپختم آخه هیچی😟 . - اها پس قضیه اینه..😁حوصله غذا پختن نداری😉..خو مگه من مردم؟؟؟ خودم برا عسل بانو غذا درست میکنم😊😊 . - توهم مگه غذا پختن بلد بودی😯 . - اختیار داریا. یه پا سر آشپزیم برا خودمون😆 . - ببینیم و تعریف کنیم😉 . - فقط خانمم باهام بیا آشپزخونه ولی دست به چیزی نزن فقط بگو چی به چیه😅 . - باشه😊...خدا فقط بخیر کنه😑😑 . . ( و بعد شروع به پختن غذا با کمک هم میکنن) - خانمم مزش چه جور شده؟؟😞 . - هومممم..محشره...مگه میشه دستپخت آقامون بد باشه...اونم تازه با نظارت بنده😊😊 . . - البته اینجوریام نیست. درسته که از غذاهای شما خوشمزه تره ولی...😉 . . - دیگه تعریف کردم پر رو نشو دیگه 😂😂ولی چی؟😯 . - ولی کم نمک شده انگار 😟 . . - خو یکم نمک بریز روش😯 . - نمیخواد😆.همینکه شما اینجا نشستی بسته برا ما😊بیشتر بشه فشار خون میگیریم😁 . - چی چی؟؟😯😯 . - یعنی شما خودت گوله نمکی دیگه خانمم. نمک میخوام چیکار.😆😆 . - واییییی ممنونم😊😊😊شما ولی شیشه عسلی آقایی😁 . - لطف داری بانو.☺ حالا بازم امروز یه جوریه یا نه؟؟ 😉 . - نه اتفاقا. خیلی خوب بود امروز 😍 . - خب الحمدلله☺☺ . 🖋 . . 🚨پی نوشت: آقایون عزیز خانم شما همسر شماست نه آشپز شما و اگه براتون غذا میپزه به خاطر محبتیه که خدا تو قلبش گذاشته و این طبیعیه که بعضی روزها حوصله نداشته باشه اگه خودت پختن بلدی بلند شو یا علی غذا بپز اگه نه دست بانو رو بگیر و به نزدیک ترین رستوران مراجعه کنین 😁😁دیگه یه شب فکر غذای بیرونو و معلوم نیست از چی هستو و اینا هم نکن...پاشو. . . 🚨پی نوشت 2:خدا ان شاالله یک همسر خوب نه فقط برای زندگی بلکه برای عاشقی همیشگی نصیب همه جوونها بکنه😍😍 آمین رو نشنیدم؟ 😁😁 . . . . . . حکایت من: برای عضویت لمس کنید👇👇👇👇 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا: https://eitaa.com/yasmotahar 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ: https://sapp.ir/mazhab_va_eshg 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
. . . . 😍 . . . از همونروزی که توی اون لباس سفید و قشنگت که مثل ماه میدرخشیدی و اون سه تا حرف ب و لام و ه رو کنار هم چیدی و با اون حیایی که تو چشمهات موج میزد زیرزیرکی نگام کردی و با لبخند آرامش بخشت گفتی با اجازه امام زمانم بله ما دیگه همدیگه شدیم از همون روز و همون ساعت و همون ثانیه . دیگه ما با هم تو تمام زندگیمون همسفریم. مقصدمون خداست و بهشت خدا باید دست هم رو بگیرین تو این مسیر درست مثل همین سفیر که یه جا تو خسته شدی و من کوله پشتیت رو حمل کردم و یه جا من خسته شدم و تو هم بخاطر من موندی و بهم انرژی دادی.... . آره درست مثل اینجا تو مسیر زندگی هم گاهی یکیمون شاید خسته بشه..شاید کم بیاره..شاید از مسیر منحرف بشه...اونیکی باید دستش رو بگیره و کمکش کنه که از مقصدمون یعنی خدا جا نمونیم . تو این سفر تنهایی و تکی و هرکی خودش بره نداریم . میچسبه جان . . حکایت من: برای عضویت لمس کنید👇👇👇👇 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا: https://eitaa.com/yasmotahar 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ: https://sapp.ir/mazhab_va_eshg 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
مادربزرگم می‌گفت: هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می‌شویم امّا خودمان قادر نیستیم کبریت‌ها را روشن کنیم. برای این کار اکسیژن و شعله می خواهیم. مثلا اکسیژن از نفسِ کسی می‌آید که دوستش داریمــ❤️. شعله هم کلام یا صداییست که یکی از چوب کبریت‌ها را مشتعل می‌کند. آدم باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه می‌دارد … آن آتش غذای روح است. اگر کسی به موقع در نیابد که چه چیزی آتشِ درون را شعله ور می‌کند قوطی کبریت وجودش نم بر می‌دارد و هیچ یک از چوب کبریت‌هایش هیچ وقت روشن نمی‌شود. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ •📖👌☕️••📖👌☕️••📖👌☕️••📖👌☕️• . . حکایت من: برای عضویت لمس کنید👇👇👇👇 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا: https://eitaa.com/yasmotahar 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ: https://sapp.ir/mazhab_va_eshg 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
تورا براي تمام روزهاي خوبي كه هنوز نيامده است مي خواهم ... تورا براي خنده هاي از ته دل تورا براي يك حال خوب تورا براي تمام دوست داشتن هاي به موقع توروا براي يك خيال راحت مي خواهم... در اين اشفته بازار و دوست داشتن هاي ساعتي وقت امدن نيست جانم كمي صبر كن! و عاشقي را از بر شو كه وقتي امدي! كه وقتي با پاي خودت امدي ! بماني برايم... تمام لذت دوست داشتن همين است كه ادم ها نه با اسرار كه با پاي خودشان بيايند و بمانند براي هميشه كه تا اخر عمر هر لحظه براي هم جان دهند امدنت ولي حالا فقط و فقط معناي عِشق را خراب ميكند . . برای عضویت لمس کنید👇👇👇👇 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا: https://eitaa.com/yasmotahar 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ: https://sapp.ir/mazhab_va_eshg 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
✿ یادم باشد عاشقِ مردی شَوَم که هیچوقت معشوقه ی شاعره نداشته.. باور کن برای مرد اعتیادی بالاتر از شعر نیست اینکه من سال ها با عشق برایش قرمه سبزی بپزم اما از بوی شعرهای دیگری مست باشد.. اینکه من سال ها در گوشش عاشقانه زمزمه کنم اما هنوز تشنه ی قافیه های دیگری باشد.. نه من انقدر صبور نیستم خوب میدانم حتی اگر عاشقانه ترین شعرهای شاعران جهان را هم برایش بخوانم به پای حسِ نابِ مخاطبِ خاصِ شعرهای دختری مجنون بودن نمیرسد که نمیرسد.. نه..!! دخترِ شاعره فراموش شدنی نیست جانم!! حتی اگر سالها قبل هم رفته باشد سایه ی شعرهایش سایه ی عاشقانه هایش... تا ابد بر زندگی ام سنگینی میکند یادم باشد قبل از عاشق شدن مطمئن شَوَم که مَردَم هیچوقت در زندگی اش معشوقه ى شاعره ای نداشته..!! . . برای عضویت لمس کنید👇👇👇👇 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا: https://eitaa.com/yasmotahar 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ: https://sapp.ir/mazhab_va_eshg 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
. . ساکت شدم. چه مي توانستم بگويم؟ من در تکاپوي رفتن به سفر و او…؟ . گفت: مليحه، کسي که عشق خدايي خودش را پيدا کرده باشد بايد از همه اينها دل بکند. گفت: راه برو نگاهت کنم. گفتم: وا… يعني چه؟ گفت: مي خواهم ببينم با لباس احرام چه شکلي مي شوي؟ من راه مي رفتم و او سرتا پايم را نگاه مي کرد. جوري که انگار اولين بار است مرا مي بيند. انگار شب خواستگاريم باشد. گفتم بسه ديگه! مردم منتظرند. گفت: ول کن بگذار بيش تر با هم باشيم. از خانه که مي خواستيم بيرون بياييم، رفت و يکي از پيراهن هايم را برايم آورد. پيراهن بنفش گل داري که پارچه اش را مادرم از مکه برايم آورده بود. پيراهن خنک و آستين بلندي بود. گفت: اين را آنجا بپوش. به خانه که برگشتيم همه شوخي مي کردند که اين حرف هاي شما مگر تمامي ندارد. دو ساعت حرف زده بوديم. . . جمعه شب آقاي اردستاني در اتاقمان را زد و گفت:فردا آماده باشيد مي خواهيم برگرديم تهران.گفتم: چرا؟ هنوز ده روز ديگر بايد مي مانديم. گفت: متوجه شده اند که کاروان ما نظامي است و بايد چند نفر چند نفر با پروازهاي معمولي برگرديم. اوضاع مي دانيد که شلوغ است. من هنوز خريدهايم را نکرده بودم . مي خواستم براي عباس چوب مسواک و صندل بخرم. مي توانست جاي دمپايي آنها را بپوشد. شنبه صبح رفتم خريد. آقاي اردستاني که آمده بود کمکم کند چشم هايش سرخ بود و هي الله اکبر مي گفت. چوب مسواک گيرم نيامد، صندل و چند تا چيز ديگر براي بچه ها خريدم و برگشتم. . . او را سه روز نگه داشته بودند تا من برگردم و حالا برگشته بودم و بايد بدن او را روي دست ها مي ديدم . حالم قابل وصف نبود. حال آدمي که عزيزش را از دست بده چه طور است ؟ در شلوغي تشييع جنازه نتوانستم ببينمش . روز شهادت عباس عيد قربان بود . روزي که ابراهيم خواسته بود پسرش را قرباني کند. درست سر ظهر . عباس سرم کلاه گذاشته بود. مرا فرستاده بود خانه خدا و خودش رفته بود پيش خدا. اصرار کردم که توي سردخانه ببينمش . اول قبول نمي کردندولي بالاخره گذاشتند . تبسمي روي لب هايش بود. لباس خلباني تنش بود و پاهايش برخلاف هميشه جوراب داشت . صورتش را بوسيدم . بعد از آن همه سال هنوز سردي اش را حس مي کنم . دوست داشتم کسي آن جا نباشد و در کنارش دراز بکشم و تا قيام قيامت با او حرف بزنم…. . برای گفتن دوستت دارم بعضی وقتها دیگر دیر می شود و حسرت آن تا آخر بر دلتان میماند... . محمدحسین بخشیان . . برای عضویت لمس کنید👇👇👇👇 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا: https://eitaa.com/yasmotahar 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️ بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ: https://sapp.ir/mazhab_va_eshg 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️