eitaa logo
یاوران ولایت دختران تهران
2هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
3.8هزار ویدیو
99 فایل
اَݪـلّهُمَّ إستَعمِݪـݩۍ‌ ݪـِمـا خَݪَـقتَݩۍ‌ بـہ خــدایــا⚘ مـن ࢪا‌ خـࢪج‌ ڪاࢪۍ‌ڪݩ ڪـہ‌‌بـہ خاطࢪش آ؋ـࢪیـٓدۍ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ارتباط با ادمین @yavarane_velayat313
مشاهده در ایتا
دانلود
من مادࢪ یافتمت اے مادࢪ تࢪین یا زهࢪا"س"🌱 _________________________ عشـآق ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اݪـحسیـٓن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌؏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @oshaghollhossein
°•❥︎☾︎🧡☽︎❥︎•° آنـقَدرعِشق‌حسین‌ِبن‌عَلۍشیرین‌اَست دَرجۅٰانۍهَۅس‌پیـرغُلامۍڪَردم..シ! ___________________ عشـآق ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اݪـحسیـٓن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌؏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @oshaghollhossein
دیدی‌بعضے‌وقت‌‌هادلمون‌میگیره؟!... خودمونم ‌نمیدونیم‌چرا؟! اینا‌‌؛همون‌سنگینےِگناهایےهست ‌کہ‌مرتکب‌شدیم💔... بهش میگن حالتِ قَبض!
_مومن‌به‌همه‌چی‌به‌عنوان‌ رشد‌معنوی‌نگاه‌میکنه . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مےدانے دلٺنگے چیست ؟ :) آن است ڪـہ جسمٺ‌ نتواند به جایے برود ڪـہ جانت مےرود🌱💔 __________________ عشـآق ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اݪـحسیـٓن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌؏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @oshaghollhossein
📕 رمانِ اختصاصیِ 📖 قسمت۶۰ (رویا) سرهنگ خودکارش را روی میز گذاشت: -فردای روزی که شما با خانم الهام کرمی ملاقات داشتید دخترشون مفقود شده. حرفی برای گفتن دارید؟ رویا دستپاچه، گوشه‌ی شال بلندش را روی شانه‌اش انداخت: -یعنی چی که مفقود شده؟ کجا؟! کی؟! این بازجویی‌ها ماله اینه؟ شما فکر می‌کنید کار من بوده؟! بخدا کار من نیست! سرهنگ انگشتان دو دستش را به هم قلاب کرد و روی میز گذاشت: -طبیعیه که ما این‌جور مواقع از هر کی صلاح بدونیم بازجویی به عمل بیاریم و شما جزء آخرین نفراتی بودید که با خانم الهام کرمی ملاقات داشتید. رویا سرش را خم کرد و صورتش را در میان دستانش گرفت و زیر لب نالید: -طفلکی بچه. و بعد از لحظاتی سرش را بالا آورد و به سرهنگ خیره شد: -سیگار می‌خوام. سرهنگ در حالی که کاغذهای روی میز را روی هم مرتب می‌کرد جواب داد: -لازم نیست، شما مرخصید. می‌تونید تشریف ببرید. رویا از خدا خواسته بدون این‌که کلامی به زبان بیاورد یا به سرهنگ نگاهی کند، با سرعت به بیرون رفت و پله‌ها‌ی اداره‌ی پلیس تا در خروجی را به حالت دو طی کرد. بیرون اداره، به سمت راست خیابان و دکه‌‌‌ی نارنجی روزنامه فروشی که کمی آن‌‌ورترش بود نگاهی کرد و به طرفش رفت و وقتی به دکه رسید سرش را به دریچه نزدیک کرد: -یه بسته سیگار… . ادامه دارد ⬅️ نویسنده✍ سفیرِ ستاره‌ها
📕 رمانِ اختصاصیِ 📖 قسمت۶۱ بسته‌ی سیگار را که از فروشنده تحویل گرفت، آن را باز کرد و نخی به دهانش گذاشت و بقیه را در کیف دوشی‌اش انداخت و سریع به طرف خیابان رفت و با اشاره‌ی دست به سمت ماشین‌ها صدا زد: -دربست. سرانجام ماشینی توقف کرد و رویا روی صندلی سیاه و چرمی پشت آن جای گرفت. همان‌طور که سیگارش را در دست می‌چرخاند روبه راننده گفت: -آقا فندک داری؟ راننده نوچ بلندی گفت و زن مسافر کناری چشم‌غره‌ای به رویا رفت و چادرش را جم وجور کرد و زیر لب غر زد: -لااله الا الله... و به پیرمردی که صندلی جلو نشسته بود اشاره کرد و روبه رویا گفت: -دختر جون اینجا سیگار نکش پدرم آسم داره. رویا بدون اینکه سیگارش را روشن کند آن را بین لبانش نگه داشت و بی‌تابانه در انتظار رسیدن به مقصد شروع کرد به کوفتن پنجه‌ی پایش بر کف ماشین. تاکسی که توقف کرد به سرعت کرایه را حساب کرد و به سمت در مشکی آپارتمانی دوید و زنگ طبقه پنجم را فشار داد و اندکی منتظر شد؛ اما هرچه‌قدر صبر کرد کسی جواب نداد. دوباره زنگ را فشار داد و وقتی باز هم جوابی نیامد درون کیف دوشی‌ قهوه‌ای کهنه‌اش دست کرد و موبایلش را بیرون آورد و شماره‌ای را گرفت. روی صفحه جمله‌ی "در حال تماس با الهام" ظاهر شد و صدای اپراتور درون گوشش پیچید: «دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می‌باشد، لطفاً بعداً شماره گیری کنید.» برای لحظاتی مستأصل گوشه‌ی موبایل را به دهانش گرفت و فکر کرد. سپس دستش را به طرف زنگ یکی از واحد‌های همسایه برد و فشار داد. ادامه دارد ⬅️ نویسنده✍ سفیرِ ستاره‌ها
🌺🌸🌺🌸🌺 طنز 😍😍 لبخند😇🙃 😁😊 ‏میگن تو بعد از خرید از بانک پیامک میاد : عزیز حساب شما همچنان است. 😍😍😅😅 🌷🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌷 🔰 احکام 🌷🌹🌷 ❓سؤال : دریافت سود در برابر سپرده‌گذاری در چه حکمی دارد؟ ✅ پاسخ : سپرده ‏هاى كوتاه‏ مدّت و بلندمدّت مردم، نزد بانك‌ها و سودى كه بانك مى‌دهد، درصورتى است كه طبق موازين شرعى و از طريق قراردادها و عقود اسلامى (از قبيل ،، و امثال آن) باشد 👈 و سپرده‌گذار يقين داشته باشد يا احتمال قوی دهد كه بانك بعنوان وكالت از طرف مشترى اين قراردادها را بصورت شرعى انجام می‏دهد. ❗️امّا اگر يقين دارد كه اين امور جنبه ظاهرى و صورى دارد و فقط روى كاغذ است، آن سود است.🤯😱 احکام احکام شیرین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا