eitaa logo
یاوران ولایت دختران تهران
2هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
3.8هزار ویدیو
99 فایل
اَݪـلّهُمَّ إستَعمِݪـݩۍ‌ ݪـِمـا خَݪَـقتَݩۍ‌ بـہ خــدایــا⚘ مـن ࢪا‌ خـࢪج‌ ڪاࢪۍ‌ڪݩ ڪـہ‌‌بـہ خاطࢪش آ؋ـࢪیـٓدۍ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ارتباط با ادمین @yavarane_velayat313
مشاهده در ایتا
دانلود
اینم یکی دیگه از دخترای خوبمون
📕 رمان اختصاصیِ 📖 قسمت۱۹ به سالن که رسید، از همان بیرون داخل را سرک کشید. با عجله به سراغ ردیف دستشویی‌هایی که مقابل روشویی‌های مرمر کابینتی قرار گرفته بودند رفت و همزمان با صدا زدن دخترش یکی یکی درشان را باز کرد: - آوا؟ کجایی مامان؟ به آخرین دستشویی که رسید، هنوز واردش نشده بود که چیزی میان فاصله‌ی روشویی آخر و دیوار توجه‌ش را جلب کرد؛ دختر کوچک در حالی که زانوانش را به بغل گرفته بود و خط دایره وار رژلب قرمز روی لب‌ها و دور تا دور دهانش پخش شده بود، سرش را به دیوار تکیه داده بود و چشمانش را بسته بود و از گوشه‌ی چشم چپش قطره اشکی غلطیده بود. الهام با دیدن این منظره بلند صدا زد: - آوا! ناگهان آوای کوچک چشمانش را باز کرد و ناباورانه به مادر خیره شد و پس از لحظاتی بغضش ترکید و صدای گریه‌اش فضا را پر کرد. الهام به طرف بچه رفت، روی زمین نشست و در آغوشش گرفت و با طفل شروع به گریه کرد و همزمان که موهای قرمز بلند و فرفری او را نوازش می‌کرد آرام پرسید: - چرا اینجایی مامان؟ صورتت رو چرا این‌شکلی کردی؟ آوا، با صدایی گرفته از گریه همانطور که سخت مادر را در آغوش می‌فشرد به حرف آمد: - فکر کردم دیگه دوستم نداری، رژلب زدم که دختر خوبی بشم، زودتر بیای دنبالم! چشم الهام به رژلبی قرمزی خورد که روی زمین کنار آوا افتاده بود. او وقتی که آوا را برای ضبط فیلم و گرفتن عکس بیرون می‌برد کمی از این رژ لب را برای کودک استفاده می‌کرد تا زیباتر شود و حالا از روز قبل توی کیف دختربچه مانده بود. ادامه دارد ⬅️ نویسنده✍ سفیرِ ستاره ها
📕رمان اختصاصیِ 📖 قسمت۲٠ الهام در حالی که پشت فرمان ماشین نشسته و شیشه‌های قهوه‌ای عینک آفتابی‌اش از اشک بخار گرفته بود، توی داشپورد دست کرد و برگه‌ای دستمال مرطوب را از بسته بیرون آورد و به آوا که صندلی پشت بود داد: -بگیر مامان، صورتت رو پاک کن. و در دل به خودش قول داد که این آخرین باری باشد که در حق کودک‌اش سهل‌انگاری می‌کند. وقتی بعد از پشت سر گذاشتن ترافیک سنگین دیگری، به خانه رسیدند، آوا درون ماشین خوابش برده بود؛ الهام در پارکینگ او را به آغوش گرفت و به سمت آسانسور رفت. در طبقه‌ی اول، آسانسور توقف کرد و مرضیه خانم به همراه دختربچه‌ا‌ی تبلت به دست، وارد آن شدند. مرضیه لبخند کشیده‌ای زد: - سلام! الهام در دلش بد وبی‌راه ‌گفت و با دست سعی ‌کرد صورت آوا را طوری رو به شانه‌اش نگه دارد که کثیفی آن دیده نشود،. وبا خنده‌ای تصنعی جواب داد: -سلام. مرضیه خانم جلو آمد و به سر آوا دست کشید: -الهی، این موشی که همه‌ش خوابه! و به دختربچه‌ی کنارش اشاره کرد: -برعکسِ این نوه من که اصلاً خواب نداره! شب و روز سرش تو تبلته مادر؛ مخصوصاً حالا که مدرسه‌ها هم تعطیل هستن. الهام به نوه ریز و لاغر و رنگ پریده مرضیه خیره شد؛ به نظر پنج شش ساله می‌آمد؛ با تعجب پرسید: -مگه مدرسه میره؟! مرضیه دست راستش را بلند کرد و با لحن کشیده گفت: -بله؛ هشت سالشه؛ کلاس دومه! دخترک که سرش توی تبلت و انگار مشغول بازی آنلاین بود، ناگهان سرش را بالا آورد و چشمان ریز و سیاه و براقش را به آوا دوخت و پس از خنده‌ای کوتاه با دست ضربه‌ای به پای کودک زد. الهام که حسابی کلافه شده بود نتوانست جلوی خشمش را بگیرد: -نکن خاله! ادامه دارد ⬅️ نویسنده✍ سفیرِ ستاره‌ها
هدایت شده از حرف و حدیث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گفتگوی صمیمانه یک مدافع امنیت با یکی از اغتشاشگران :)
سلام برگه ی اول و دوم امتحان زیست برگه یه سوم امتحان شیمی برگه چهارم امتحان فیزیک برگه پنجم امتحان دینی برگه ششم امتحان تاریخ
یاوران ولایت دختران تهران
سلام برگه ی اول و دوم امتحان زیست برگه یه سوم امتحان شیمی برگه چهارم امتحان فیزیک برگه پنجم امتح
ماشاءالله چه دخترای درس خونی داریم ما همه برای امام زمان عج درس میخونن چون تو دولت امام زمان عج نیاز داریم به خانم های با سواد . احسنت بر شما
سلام این اخرین امتحاناتی هست که دادیم و به دستمون رسیده . تقدیم به وجود نازنین بقیة الله روحی فداه. انشاالله که خودشون به همه ی ما کمک کنند تا برای جمهوری اسلامی ایران موفقیت های بزرگی کسب کنیم . # فقط _به _عشق _تو
ماشاءالله به سربازای امام زمان عج یاوران ولایتی های عزیز
☘️😂☘️ 😁😊 دختره تو نوشته دختری هستم که باهر نفسم 10تا پسر ميميرن😉 منم نوشتم:👇 مسواک بزن 😶🙌 بلاکم کرد 😐☝️ آیا توصیه های کارِ بدیست؟ 🤔😕 😂😂😂 🌹🌷🌷🌹🌹🌹🌹 🌷🌷🌹🌷🌷 🌺🌹 آیا میدانید بسیاری از افرادی که به مشاوره مراجعه میکنند از بوی بد همسر خود رنج می برند و ریشه اختلافات شان همین مسأله است.❗️ مسواک زدن در اسلام است زیرا با آن بهداشت رعایت شده و نور چشم نیز زیاد میشود 👁 همچنین زدن (حتی با انگشت)همراه وضو، نماز را هفتاد برابر میکند.👏 این به دلیل انرژی مثبت زیادی است که زدن بهمراه دارد.🌙🌜 احکام احکام شیرین
یاوران ولایت دختران تهران
☘️😂☘️ #لطیفه_مسواک #لطیفه😁😊 دختره تو#پروفايلش نوشته دختری هستم که باهر نفسم 10تا پسر ميميرن😉 م
به علاوه رمان بخش جذاب احکام شیرین هم اضافه پیام هامون شده😌😍! ان‌شاءالله هر روز درخدمتونیم گل دخترا🌸
ولایت مجازی: خشم انقلابی و صبر انقلابی حوصلۀ انقلابی و صبر انقلابی، مثل خشم انقلابی [لازم] است. وقتی‌که حضرت موسیٰ بعد از پیغمبری آمدند به مصر و آن معجزه را نشان دادند و دعوت و این حرفها - خب بنی‌اسرائیل منتظر بودند دیگر؛ از گذشته خبر داده شده بود که یک منجی‌ای خواهد آمد و آن منجی هم موسیٰ است؛ حالا موسیٰ آمده، منتظر بودند بمجرّدی‌که موسیٰ آمد، دستگاه فرعون کن‌فیکون بشود که نشده بود - قرآن می‌گوید آمدند پیش حضرت موسیٰ و گفتند که «اوذینا مِن قَبلِ اَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا»؛ تو که آمدی چه فرقی کرد؟ چه تفاوتی کرد؟ قبل از اینکه بیایی هم ما را آزار می‌کردند، زیر فشار بودیم، حالا هم که آمدی باز زیر فشاریم. ببینید! این آن حالت بی‌صبریِ بنی‌اسرائیلی است؛ بی‌صبری. حضرت موسیٰ گفت خب صبر کنید: اِنَّ الاَرضَ لله یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقین؛ تقوا اگر داشته باشید، عاقبت مال شما است؛ صبر لازم است. این حالت را نباید داشته باشید؛ اینکه ما بگوییم چرا نشد، چه‌جوری شد، پا به زمین بزنیم، درست نیست. ۱۳۹۷٫۰۳٫۰۷