eitaa logo
حوزه مقاومت بسیج حضرت معصومه سلام الله علیها
294 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
269 فایل
" يَرَوْنَ‌مَقَامِی‌وَ‌يَسْمَعُونَ‌كَلاَمِی" جز تو با هر که حرف‌زدم صدایم را نشنید : )🌱 فضای مجازی ، قتلگاه است‌ و مدیون می‌شوید اگر از این فضا به نفع ِانقلاب استفاده نکنید . . . پل ارتباطی با ما: @ZzSADAT
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 این عکس دیوانه کننده است. ‌ 🔸شهید مهدی باکری فرمانده لشگر ۳۱ عاشورا در کنار یک رزمنده دیگر! پوری حسینی! رئیس سابق سازمان خصوصی سازی! ‌ 🔹حاج مهدی باکری یک خاطره جالب دارد یک روز گرم تابستان در آن گرمای وحشتناک خوزستان که از محور عملیاتی به قرارگاه بر می گشت برایش یک کمپوت گیلاس خنک باز کرد! ‌ 🔸حاج مهدی کمپوت را در دست گرفت. خنکای فلز سرد را حس کرد. ‌ خواست که بالا برود، از رزمنده پرسید آیا همه بسیجی ها کمپوت خورده اند؟ ‌ 🔹رزمنده گفت نه در جیره نبود، فقط یک کمپوت بود. چه کسی بهتر از شما فرمانده لشگر، شما میل کنید. حاج مهدی نخورد! ‌ 🔸و گفت اگر همه خوردند من هم میخورم! در گرمای تابستان خوزستان نخورد! ‌ 🔹نفر کنار دستش اما پوری حسینی است! رئیس سابق سازمان خصوصی سازی! هفت تپه، ماشین سازی، دشت مغان، هپکو! کارخانه را با اهلش، و آش را با جایش با یک صدم قیمت میداد به نور چشمی ها! ‌ 🔸یکی وسط جنگ یک کمپوت ویژه خواری نمی کند! یکی نیشکر هفت تپه را با زمین هایش، با کارگرها ش، با تجهیزات و دستگاه هایش ،با مواد خام و اولیه اش هلو برو تو گلو می‌کند در حلق آقازاده ها! ‌ 🔹هردو کنار هم، دوشادوش دیوانه کننده است این عکس باید با توضیحاتش همه جا پخش کنند. ‌ 🔸سوار هلیکوپتر بشوند این عکس را پخش کنند توی آسمون شهر. ‌ که چه می شود، شیطان چه طور نمی‌تواند یک کمپوت اضافه به خورد باکری بدهد اما از آنور ... ‌ 🔹دوست دارم در دنیای [..] و پوری حسینی ها مهدی باکری بودن را. ‌ 🌷مهدی باکری باشید🌷
ای کاش این روز‌ها در بعضی جاها خدمت بجای طلبکاری جایگزین می‌شد... ✅ کانال شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ فردی که اینگونه با حُزن و اشک از می گوید؛ دریک ”درّه” صعب العبور زندگی می کند و خانه اش یک «کَپر» است! فیلم را گرفتم تا بار دیگر نظریه پیرِ خُمین اثبات شود که؛ یک تارموی”کوخ نشینان”«شرف» و «برتری» دارد برهمه کاخ نشینانِ مُترفِ مرفهِ فربهِ برخوردار از همه چیز...
♨️لغو غیرمنتظره جلسه سران قوا توسط روحانی 🔸جلسه سران قوا که قرار بود فردا به میزبانی قالیباف برگزار شود از سوی روحانی لغو شد. 🔹گفته شده دلیل لغو این جلسه بازدید امروز قالیباف از بخش بیماران کرونایی بیمارستان امام خمینی و احتمال انتقال بیماری به روحانی بوده است. 📚فارس این سطح از مدیریت و خاله بازی فقط لایق اداره کردن یه مهد کودکه؛ نه یه کشور! @Afsaran_ir
بسم رب العشق... گاهی زندگی یک آدم میشود معنی یک آیه... گاهی نگاهش که میکنی انگار قرآن تفسیر میشود... لبخند که میزند میشود خود آیه اشداء علی الکفار رحماء بینهم..! ۲۹ 🌷
. . امام خامنه‌ای: «اگر همسران جوانی که شوهران فداکار و جوانمردشان به میدانهای نبرد رفته بودند، به بهانه‌ی داشتن فرزندان خرد، زبان شکوه باز می‌کردند، باب شهادت و مجاهدت بسته می‌شد. شما به گردن این انقلاب و این کشور و این ملت و تاریخ ما حق دارید.».... ۱۳۸۰/۱۱/۲ 💠 @loveshohada28
❇️ صحنه‌های شب عملیات دفاع مقدس، جلوه‌های عمل مقدس است عمل مقدس؛ یعنی هویتی که برای دیگران موج می‌زند و خود را نمی‌بیند. تنها چیزی که نمی‌بیند خود است. صحنه‌های شب‌های عملیات به تعبیر رهبر معظم انقلاب شب‌های قدر این انقلاب بودند. هیچ خودیت و منیتی وجود نداشت و عمل مقدس بود. مثل برادری که با گریه، برادرش را راضی می‌کرد که بماند تا خودش برود یا مثل حماسه‌ی کربلای۵. دفاع مقدس؛ یعنی عمل خودفراموشی. 📚سخنرانی سردار سپهبد شهید حاج‌قاسم سلیمانے در بیست‌و سومین مجمع عالی فرماندهان و مسئولین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ۹۸/۷/۸ @SardaarSoleimaani
حوزه مقاومت بسیج حضرت معصومه سلام الله علیها
شهید احمد رضا احدی در بیست و پنجم آبان ماه سال 1345 در شهرستان اهواز و در خانواده ای مذهبی و سنتی به دنیا آمد. پدرش درجه دار ارتش و مادر نیز خانه دار بود. در شش سالگی وارد دبستان شد و مراحل تحصیل ابتدایی را با موفقیت کامل و احراز رتبه های اول طی کرد. دوره راهنمایی را نیز با معدل های 19 و 20 گذراند. در این هنگام با شروع جنگ تحمیلی همراه خانواده به زادگاه پدری یعنی شهر ملایر بازگشت و تحصیلات متوسطه را در رشته علوم تجربی در دبیرستان دکتر شریعتی پی گرفت. احمد رضا پس از مهاجرت به ملایر و همزمان با تحصیل در دبیرستان ضمن اندیشه و تأمل در مسائل گوناگون، ایمان روزافزون خود را به حرکت پویای انقلاب اسلامی و امام (س) نشان داد تا آنکه در سال دوم تحصیل در دبیرستان، بر اثر روح کمال خواه و ایمان والای خویش و به منظور حضور در میدان های جنگ و جهاد، لباس رزم بر تن کرد و نخستین بار در عملیات رمضان ـ که در تاریخ  بیست و دوم تیر ماه سال 61 آغاز و در پنج مرحله در محور شرق بصره به صورت گسترده با فرماندهی مشترک سپاه و ارتش تا هفتم مرداد ماه ادامه یافت ـ شرکت کرد و با تنی مجروح به خانه برگشت. حضور در این عملیات را باید مبدأ تحولی شگرف و آغاز راهی نو برای احمدرضا به حساب آورد چنانکه شکوه ایمان و اخلاص بسیجیان در این عملیات و شهادت دوستان و هم رزمانش خصوصاً «محمد روستایی» تأثیری ژرف بر او نهاد. ماجرای این واقعه در دو قطعه از یادداشت های وی با عنوان «ضیافت الله» و  «با مرگ» با بیانی آکنده از احساس و شور منعکس شده است. در سال 63 موفق به کسب دیپلم شد و در سال 64 در کنکور سراسری دانشگاه ها رتبه نخست را در کل کشور و در همه رشته های انتخابی به دست آورد و از این پس در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران به ادامه تحصیل پرداخت. اما درس و بحث، او را از وظیفه اش که دفاع بود، غافل نکرد و تا به هنگام شهادت پیاپی در جبهه حضور داشت و در عملیات های انجام شده از نفرات ویژه و فعال گردان ها و دسته ها بود و در مواقع سخت و پیچیده در میادین نبرد، دیگران را نیز هدایت و مساعدت می کرد و گاه اتفاق می افتاد تا یک شبانه روز در میان سپاه دشمن پنهان می شد و جز خدا کسی از او خبر نداشت. در مدت چهار سال حضور در جبهه جنگ بارها مجروح شد و در عین حال در بسیاری از این موارد کمتر اتفاق می افتاد که دوستان و حتی خانواده اش از قضیه آگاه شوند. احمدرضا در استعداد و یادگیری، کم نظیر بود و بدین جهت در طول مدت تحصیل در مدرسه و در دبیرستان و دانشگاه برجسته و سرآمد بود و نمره های عالی می گرفت. چنانکه در سال آخر دبیرستان پس از 6 ماه حضور در خط مقدم جبهه های جنگ، به شهر بازگشت و با شرکت در امتحان نهایی به عنوان دانش آموز ممتاز شناخته شد. فراست ذهن و طبع لطیف او موجب آن شد که حتی برای بیان مافی الضمیر و اندیشه خویش از فرمول های ریاضی و مقوله های علمی نیز تعابیری بدیع و گیرا به وجود آورد و به راحتی قلم را در بیان مکنونات درونی و مشاهدات خود به کار گیرد و شورانگیزی و عاطفه سیال خویش را در جمله ها و نوشته هایش جای دهد. علاوه بر این، گاه طرح ها و نقاشی هایی نیز می کشید و از همه اینها مهم تر آنکه اُنس دائمی با قرآن و ادعیه داشت.  به سخنان حکیمانه و اشعار عرفانی دلبستگی خاصی داشت آن گونه که در نوشته های خود به مناسبت های مختلف از  اشعار نغز شاعران بهره می گرفت. آن چه که در نگاه نخست از احمد رضا به چشم می آمد، سادگی و صمیمیتی بود که بیننده را از دیدار او مجذوب می کرد اما در پس این چهره جذاب و شاداب، نگاه ژرف و قلبی محزون وجود داشت که باعث بی توجهی آن به تعلقات دنیایی شده بود  و او را با عشق و ایمانی خالص راهی میدان های دفاع از دین و میهنش می کرد. همیشه و در همه حال خدا را بر اعمال خود ناظر و حاضر می دید و به محاسبه و مراقبت از نفس خویش اهتمام می ورزید چنانکه اعمال نیک و بد خود را رمز گونه در دفتری جداگانه ثبت می کرد. حضور پیاپی او در جبهه های غرب و جنوب به عنوان یک دانشجوی پزشکی هیچ گاه باعث برتری و غرور وی نمی شد چرا که او دنیای غرور و خودخواهی را سخت سست و بی مقدار می شمرد. هنگام راز و نیاز، حالتی وصف ناپذیر داشت آن گونه که دوستان او گفته اند اهل تهجد و شب زنده داری بود چنانکه هنوز گریه های سوزناک او در جای جای سنگرها در ذهن و یاد دوستانش باقی مانده است. امام (س) را از عمق جانش دوست می داشت و چون ایشان جنگ را در رأس امور خوانده بود، حضور در جبهه را با شگفتی تمام بر دنیای عافیت و سلامت کلاس درس و دانشگاه ترجیح داد.  احمدرضا که نوجوانی و بلوغ جسمانی خود را در میدان های جنگ آغاز کرده بود، در مقام معرفت و سلوک علمی مدارج روحانی را در مقام انقطاع از دنیا و اتصال به مبدأ اعلی درمی نوردید و چنین بود که بسیجی مرد میدان های جنگ، سرانجام پس از شرکت فعال در عملیات کربلای 5 در شب دوازدهم اسفند ماه سال
حوزه مقاومت بسیج حضرت معصومه سلام الله علیها
آخرین دست نوشته شهید “احمدرضا احدی” چه کسی می تواند این معادله را حل کند ؟؟؟ چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ، به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟ به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟ کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟ آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند. کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟ کشته شده و در آنجا دفن گردیده ؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند : “نبرد تن و تانک؟!” اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟ چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟ آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟ گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ، حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد ؟ وکدام کدام…؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید : هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ، ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید، مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟ چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟ چگونه باید آنها را غسل داد ؟ چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟ چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم. چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟ از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد؟ کدام اضطراب جانت را می خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟ “صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن“ آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟ جوانی به خاک افتاده است؟ آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور کردند؟ هیچ می دانستی؟ حتما نه!… هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی، اگرعلی اکبرنیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش! که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد. من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد
👈👈👈 واکنش جالب رتبه ۱ کنکور تجربی وقتی رتبه اش رو بهش گفتن‌!👀👨🏻‍⚕️ ✍🏼 مادرش می‌گفت: یکی از دوستان احمدرضا از شمال🏡 با منزل همسایه مون تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت. 💭 پرسیدم احمدرضا کی بود؟ گفت: یکی از دوستام بود. - چکار داشت؟ - هیچی، خبر قبول شدنم رو در دانشگاه داد.🎓 - چی؟! - می‌گه رتبـه‌ ی اول📊 کنکـور رو کسب کردی! 👥 من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم: رتبـه ‌ی اول؟!🤩 پـس چرا خوشحـال نیستی؟!🧐 👤 احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده که بخوام خوشحال بشم!🤔 در همان حال آستین ها رو بالا زد، وضو گرفت و رفت مسجد🚶‍♂️📿... پ.ن: انسان مومن میدونه که همه چیز امتحان هست، نه توی شادی ها بیش از حد ذوق زده میشه و نه در غم ها بیش از حد ناراحت میشه...