eitaa logo
حوزه مقاومت بسیج حضرت معصومه سلام الله علیها
294 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
269 فایل
" يَرَوْنَ‌مَقَامِی‌وَ‌يَسْمَعُونَ‌كَلاَمِی" جز تو با هر که حرف‌زدم صدایم را نشنید : )🌱 فضای مجازی ، قتلگاه است‌ و مدیون می‌شوید اگر از این فضا به نفع ِانقلاب استفاده نکنید . . . پل ارتباطی با ما: @ZzSADAT
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣📣📣📣📣👆👆👆 قابل توجه اون خانما که عکس شونو تو فضای مجازی میزارن به پروفایل شون.و با حجاب دلبری میکنن
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 سردار قاآنی: امروز ساعت یک بعد از ظهر از بزرگ‌ترین شکست رژیم صهیونیستی رونمایی می‌شود 🔹 فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در مراسم آیین تقدیر از پزشکان و پرستاران فعال در درمان مجروحان لبنانی: 🔹امروز که این جلسه را گذاشتیم یکی از مهم‌ترین روزهایی است که در تاریخ ثبت خواهد شد هم به جهت کار شما هم به جهت حادثه بسیار مهمی که امروز در ساعت ۱ بعد از ظهر اتفاق می‌افتد، امروز ساعت ۱ بعد از ظهر از بزرگ‌ترین شکست رژیم صهیونیستی رونمایی می‌شود. 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 توضیحات خبرنگار خبرگزاری دانشجو راجع به خبر ساعت یک سردار قاآنی: منظور سردار قاآنی از خبر مهم، همان آتش بس و شکست رژیم صهیونیستی در غزه بوده است. 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
سردار قاآنی: ساعت ۴ بعد از ظهر تبادل اسرا انجام می‌شود. 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎥 او روی عزت ایران حساس بود… 🔸با پیگیری شهید امیرعبداللهیان در ماده ۳ معاهده راهبردی ایران و روسیه، احترام به تمامیت ارضی ایران با اشاره به جزایر سه گانه گنجانده شده است. 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎥 ویدئوی جدید حماس؛ سرود «بیانیه پیروزی» 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
Sedaye enghelab tab.mp3
5.18M
🇮🇷🇵🇸 ۹۰ 🔰این پیروزی را باید تبریک گفت... 🍃🌹🍃 ✍ علی مهدیان 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🔴منابع عربی: کامیون های کمک رسانی در مصر آماده می شوند. ♦️3000 کاروان کمک رسانی در شهر عریش برای ورود به نوار غزه روز یکشنبه آماده می شود. 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم ‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ نـاحــله قسمت‌‌پنجم نوشته‌فاطمه‌زهرادرزی‌وغزاله‌میرزاپور با باز شدن در خونه از بوی قرمه سبزی سرم گیج رفت .خلاصه همچی و یادم رفت و بدون اینکه توجه ای ب لباسام ک ازش آب میچکید داشته باشم مستقیم رفتم آشپزخونه مثه قحطی زده ها شیرجه زدم سمت گاز و در قابلمه رو برداشتم و ی نفس عمیق کشیدم تو حال خوشم غرق بودم ک یهو صدای جیغی منو از اون حس قشنگم بیرون کشید فاااااااااااطمهههههههههههههههههههههه با این وضع اومدییی آشپزخونه ؟؟ مگه نمیدونیییی بدممم میادد؟ بدووو برو بیروووون به نشونه تسلیم دستام و بالا گرفتم قیافم و مظلوم کردم و گفتم : چشمم مامان جان چرا داد میزنی زَهرم ترکید مامان :بلااا و مامان جان بدوو برو لباسات و عوض کن چشمممم ولی خانوم اجازه هست چیزی بگم ؟؟؟ یجوری نگام کرد و اماده بود چرت و پرت بگم و یچیزی برام پرت کنه که گفتم :سلامممم مامان:علیییککک،برووو فهمیدم اگه بیشتر از این بمونم دخلم در اومده داشتمم میرفتم سمت اتاقم ک دوباره داد زد +فاااااااطمههههههههه _جانمممممممم +وایستا ببینم با تعجب نگاش میکردم اومد نزدیکم دستش و گرفت زیر چونه ام و سرم و به چپ و راست چرخوند یهو محکم زد تو صورتش چند لحظه ک گذشت تازه یه هولی افتاد تو دلم و حدس زدم ک چیشده +صورتت چیشدهه؟؟ به مِن مِن افتادم و گفتم _ها ؟ صورتم ؟ صورتم چیشد ؟ چپ چپ نگام کرد جوری که انگاری داره میگه خر خودتی دیدم اینجوری فایده نداره اگه تعریف نکنم چیشده دست از سرم بر نمیداره گلوم و صاف کردم و گفتم : چیزی نشده فقط اون شب که خودم مجبور شدم برم کلاس یهو یکی پرید وسط حرفم و گفت : خب ؟؟؟ نفسم حبس شد و برگشتم عقب با چشمای جدی پدرم روبه رو شدم تو چشاش همیشه یه نیرویی بود که اجازه نمیداد دروغ بگم بهش. نگاهش نافذ بود.حس میکردم میتونه ذهنم و بخونه اگه به چشمام نگاه کنه . واسه همین سرم و گرفتم پایین و بعد چند لحظه مکث گفتم :سلام‌ وقتی جوابم و داد یخورده امیدوار تر شدم و ادامه دادم : هیچی دیگه داشتم میگفتم تو راه بودم که یهو پام ب یه سنگ گنده گیر کرد و خوردم زمین منو هم ک میشناسید چقدر دست و پا چلفتیم ؟ اینارو که گفتم بدون حتی لحظه ای مکث رفتم سمت اتاقم و گفتم : میرم لباسم و عوض کنم اگه میموندم مطمئنا بابای زیرک من به این سادگیا نمیگذشت و همچی و میفهمید لباسامو عوض کردم دوباره یخورده کرم زدم به صورتم تودلم به بارونم بد و بیراه گفتم که باعث شد صورتم مشخص بشه دوباره رفتم آشپزخونه قبل اینکه برم داخل ی نفس عمیق کشیدم و سعی کردم ریلکس باشم نشسته بودن سر میز یه صندلی و کشیدم بیرون و نشستم روش برای اینکه جو و یخورده عوض کنم و بار سنگین نگاهشون برام سبک تر شه گفتم _بح بح مامان خانوم چ کردهه دلارو دیونه کردهه مادرم به یه لبخند ساده اکتفا کرد ولی پدرم همون قدر جدی و پر جذبه غذاشو میخورد و واکنشی نشون نداد فقط گاه و بیگاه زیر چشمی ب صورتم نگاه میکرد سعی کردم ب چیزی جز قرمه سبزی ک دارم میخورم فکر نکنم تازه همچی و یادم رفته بود که بابام گفت : حالا مجبور نبودی انقدر اذیت کنی خودتو نفهمیدم منظورشو منتظر موندم ادامه بده که گفت :صورتت و میگم. لازم نبود انقدر رنگ آمیزی کنی روشو حالا که دیده شد چیو پنهون میکنی ؟ چیزی نگفتم مامانم بابام و نگاه کرد و گفت : میشه بعدا راجبش صحبت کنید ؟ بابام دوباره روشو کرد سمت من وانگار ن انگار ک صدای مادرم و شنیده ادامه داد :خب منتظرم کامل کنی حرفتو سعی کردم دستپاچه نشم که فکر کنه دروغ میگم :گفتم دیگه خیره نگام کرد ک ادامه دادم _خب یه دزد دنبالم کرد منم فرار کردم خوردم زمین. بعدشم ی چند نفر اومدن و اونم ترسید در رفت بابام پیروزمندانه به مادرم نگاه کرد و پوزخند زد و گفت +خب دیدی که حق با من بود ؟ چیزایی ک من میگم محدودیت نیست اونارو میگم ک از این مشکلا پیش نیاد همیشه نیستن ادمایی ک اینجور مواقع سر برسن و آقا دزده فرار کنه روش و کرد سمت من و گفت +شماهم بدون مادرت دیگه جایی نمیری تا وقتی که ی سری چیزا و بفهمی بعدم بدون اینکه اجازه بده حرفی بزنم یا اعتراضی کنم رفت کلافه دستم و به سرم گرفتم و برای هزارمین بار تکرار کردم : کاش تک فرزند نبودم. رو به مادرم گفتم : یعنی چی مگه من بچم؟؟شیش ماه دیگه کنکور دارم دارم میرم دانشگاه اخه این با عقل کی جور میاد ک با مامانم برم اینو اونور یه نگا ب بشقاب انداختم کوفتم شد نتونستم دیگه بخورم از جام بلند شدم و رفتم تو اتاقم و درو محکم پشتم بستم ... ادامه‌دارد... ‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ نـاحــله قسمت‌‌ششم نوشته‌فاطمه‌زهرادرزی‌وغزاله‌میرزاپور