eitaa logo
حوزه مقاومت بسیج حضرت معصومه سلام الله علیها
295 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
269 فایل
" يَرَوْنَ‌مَقَامِی‌وَ‌يَسْمَعُونَ‌كَلاَمِی" جز تو با هر که حرف‌زدم صدایم را نشنید : )🌱 فضای مجازی ، قتلگاه است‌ و مدیون می‌شوید اگر از این فضا به نفع ِانقلاب استفاده نکنید . . . پل ارتباطی با ما: @ZzSADAT
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم ✍️ 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. می‌دانستم از یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. 💠 از پله‌های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نه‌تنها نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟» بی‌قراری‌های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمی‌رفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمی‌دانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم. 💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقی‌مانده را در شیشه ریخت. دستان زن بی‌نوا از می‌لرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی‌هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. 💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. 💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :« و جوونای شهر مثل شیر جلوی وایسادن! شیخ مصطفی می‌گفت به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!» سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان می‌کرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم ! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!» 💠 با خبرهایی که می‌شنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شد، ناله حیدر دوباره در گوشم می‌پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز می‌گفت بعد از اینکه فرمانده‌های شهر بازم رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمی‌ذاره یه مرد زنده از بره بیرون!» او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما آورده و از چشمان خسته و بی‌خوابش خون می‌بارید. 💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید :«حاجی خونه‌اس؟»... ✍️نویسنده: ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ✍️
💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ✍️نویسنده: ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢تذکر صریح رهبری به مجلس خبرگان 🗣عضو مجلس خبرگان رهبری گفت: 🔸وظیفۀ خبرگان، چقدر وظیفه سنگین و دشواری است. خبرگان رهبری، غیر از این وظایفی که در آیین‌نامه آمده است، تحت آیین‌نامه داخلی یک کمیسیون تحقیق هم دارد، که کمیسیون اصل ۱۱۱ یا به فرمایش مقام معظم رهبری هیئت تحقیق می‌باشد. در این باره یک دیدگاه، این است که اگر کمیسیون تحقیق بخواهد به وظایف خودش عمل کند، موجب تضعیف رهبری می‌شود. 🔹ما الحمدلله رهبری داریم که در دنیا، دوست و دشمن به توانایی، تدبیر، شجاعت و اقتدارش اعتراف دارند؛ بنابراین چرا کمیسیون تحقیق وظایف خودش را انجام ندهد؟ که نتیجه‌‌اش قطعاً تقویت رهبری خواهد بود. 🔸در پایان اجلاس اخیر و در دیدار با حضرت آقا، ایشان شروع صحبت‌شان با وظایف کمیسیون تحقیق بود. خطاب به خبرگان گفتند: شما باید وظایف نظارتی خودتان را جدی بگیرید؛ کمیسیون تحقیق وظیفه دارد، رهبری مریضی دارد، رهبری پیری دارد. حتی این تعابیر را به کار بردند. حضرت آقا با مجلس خبرگان، صریح صحبت کردند. کد:
💢انتخابات راه‌حل مشکلات است 🔹رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح دیروز به مناسبت قیام قهرمانانه مردم تبریز در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ با هدف زنده نگه داشتن قیام ۱۹ دی مردم قم، با هزاران نفر از مردم استان آذربایجان شرقی دیدار کردند و همان طور که انتظار می‌رفت، باز هم درباره مهم‌ترین رویداد پیش‌روی کشور، یعنی انتخابات همزمان مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری بیانات مبسوط و فوق‌العاده راه‌گشایی فرمودند و با تأکید بر اهمیت وحدت ملی و انتخابات ۱۱ اسفند به منزله راه‌ حل مشکلات و اصلاح امور، همه را به شرکت پرشور در انتخابات فراخواندند. 🔸انتخابات پیش‌رو حقیقتاً مهم و تعیین‌کننده است؛ هم برای ما به عنوان «آقای جمهوری اسلامی» که با انقلاب اسلامی، امام طوفانی در جهان ایجاد کردند که آثار آن تا امروز و البته فردا ادامه دارد و حداقل دستاوردش این بوده که مثلث افسانه شکست‌ناپذیری قدرت‌های زورگوی مادی دنیا، دروغ بزرگ زندگی راحت و عادلانه در سایه‌سار ایدئولوژی پایان تاریخ(لیبرالیسم سرمایه‌دارانه)‌ و تقلب دموکراسی و آزادی را به سخره گرفت و از چشم ملت‌ها و دولت‌ها انداخت و جایگزینی به نام مردم‌سالاری دینی را به دنیا معرفی کرد که امروز به الگوی ملت‌ها در مسیر دستیابی به عزت، استقلال و کرامت انسانی تبدیل شده است. طبیعی است دشمنان قسم‌خورده از این زخم ‌کاری، تا انهدام و زوال این اساس جدید، یعنی جمهوریت و اسلامیت حاصل از انقلاب اسلامی لحظه‌ای از پای ننشینند. 🔹حال بهترین زمان برای این تسویه حساب به ویژه در موقعیتی که قدرت هماوردی در عرصه‌های سخت‌افزارانه و نیمه‌سخت را ندارند، روی‌آوری به جنگ ترکیبی با محوریت جنگ شناختی و جنگ روایت‌‌گری دروغ‌بافانه و ناامیدسازانه در بازی سرنوشت‌ساز انتخابات است؛ چرا که هم حضور با شور مردم در انتخابات و هم خدای ناکرده کاهش مشارکت پس از ۴۵ سال از انقلاب معنادار است؛ هم برای دشمنان عنود انقلاب و هم برای ما که «آیا این نظام هنوز هم مورد تأیید و پشتیبانی مردم است»؟ خواسته و هدف‌گذاری دشمنان این است که مردم «حضور پرشور در پای صندوق‌های رأی» نداشته باشند! 🔸اما رهبر معظم انقلاب که بدون‌ کمترین تردید در طرف مردم ایستاده و دل‌نگران وضعیت زندگی، امنیت و سلامت آنهاست و بارها بر مسئولان نهیب زده‌اند که امروز بهترین راه مبارزه و مقابله با دشمنان و آمریکا، نمایش کارآمدی نظام اسلامی است، تنها راه حل مشکلات را حضور مردم در پای صندوق‌های رأی می‌دانند؛ چرا که مردم با یک رأی خود هم توطئه‌های دشمنان را خنثی می‌کنند و هم اگر خوب رأی بدهند، راه حل‌های جدید را برای عبور از سد مشکلات شاهد خواهند بود: «همه باید در انتخابات شرکت کنیم.» کد:
💢حضور در پای صندوق رای به تثبیت و قدرت‌افزایی بیشتر نظام سیاسی منتهی می‌شود 🔹در وهله اول مساله مهم برای ما مشارکت حداکثری است، به این معنا که حتی اگر در برگه ما نام یک نفر نوشته شود، مهم نیست بلکه مهم حضور در پای صندوق رای است چرا که حضور یکایک ما در پای صندوق رای به تثبیت و قدرت‌افزایی بیشتر نظام سیاسی منتهی می‌شود‌. کد:
💢روزی که رئیس موساد شوکه شد 🔹یکی از رؤسای پیشین سرویس جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) با اشاره به این که اسرائیل باید از اشتباه محاسباتی خود که منجر به فاجعه شکست ۷ اکتبر شد درس عبرت بگیرد تأکید کرد: جنگ با حزب‌الله به نفع اسرائیل نیست. 🔸شبکه کان رژیم صهیونیستی در این زمینه گزارش داد که بعد از تهدیدات نصرالله، مقامات اسرائیلی دستور بستن چند جاده در شمال را صادر کردند. 🔹از طرف دیگر، «دانی یاتوم» رئیس اسبق موساد با ابراز نگرانی درباره پیامدهای جنگ با مقاومت لبنان اعلام کرد که گشوده شدن جبهه جنگ با حزب‌الله به نفع اسرائیل نیست. 🔸وی تصریح کرد: من ۷ اکتبر زمانی که فهمیدم برای نجات اسرائیل نیاز به ۲ ناو هواپیمابر داریم بسیار شوکه شدم. ما گمان می‌کردیم درحال جنگیدن با «پابرهنه‌ها» (نیروهای حماس) هستیم اما اسرائیل باید از این واقعیت درس عبرت بگیرد تا دیگر به این مزخرفات برنگردد. کد:
💢اعتراف آمریکا به شکست از ایران 🔹جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران گفت: از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون که ۴۵ سال گذشته جبهه باطل یک روز هم در مسیر دشمنی تمام عیار با جمهوری اسلامی متوقف نشده که البته طبق وعده الهی در نبرد حق و باطل پروردگار متعال پشتیبان حق است. 🔸دریادار پاسدار ‌علی فدوی وی افزود: در کنار این مسئله باید اشاره کنیم که آمریکا و همدستانش به عنوان شیاطین بزرگ بارها و علنا اعلام کرده‌اند که یک بار هم در برابر جمهوری اسلامی به پیروزی دست نیافته‌اند. 🔹وی با اشاره به آیات قرآن ابراز کرد: هرچه بیشتر به تکالیف خود عمل کنیم تحقق وعده الهی مبنی بر پیروزی جبهه حق بر باطل بیشتر ظهور می‌یابد. فدوی در ادامه با تأکید بر اهمیت حضور مردم در انتخابات اظهار داشت: یکی از نتایج پرشور بودن انتخابات این است که دشمن باز هم اشتباهات محاسباتی خود را خواهد دید و ضربه بسیار سنگینی را بر پیکره خود لمس می‌کند. کد:
✍تو ایران حق رای رو به دموکراتیک ترین صورت ممکن دادن بهمون، اما بعضیا از این حق استفاده نمی‌کنن. نگاه کنید تو کشورهایی که شعار دموکراسی میدن چه جریمه هایی براش نوشته شده! کد:
🔴 سوالات امتحانی در یمن: از دریا چه استفاده‌ای می‌کنیم؟ 😅پاسخ دانش‌آموز یمنی: برای هدف قرار دادن کشتی‌های اسرائیلی🙏🙏 کد: