eitaa logo
یاوران صاحب الزمان
606 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
8.7هزار ویدیو
55 فایل
این گروه بمنظور خودسازی در جهت تحقق ظهور حضرت مهدی سلام الله علیه و آمادگی سربازی در رکاب آقا و مولایمان تشکیل گردید . امید است توفیق دیدار آنحضرت حاصل شود . آمین یا رب العالمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظهور امام زمان دیروز در جمکران😡 از مکه بود که!!😂 البته بعد از دستگیری میگن شکر خوردیم جوگیر شدیم شایدم از خودشون بوده و کار رجیم بوده 😃😄😃😄 ظاهراً اسم باباش هم سیامک بوده 😃😄😃😄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴فوری تجمع بزرگ و آتش افروزی اغتشاشو گران در همدان😱 کاشکی نیروهای امنیتی نمیگذاشتن این اتفاقات بیفته تا طرف مقابل انرژی نگیره
⭕️ آدم باشید! آدم نباشید! 🔻خاتمی فتنه گر ، بدون اشاره به سابقه ضد آمریکایی 16آذر و جنایات مزدوران آمریکا از جمله در فتنه اخیر نوشته است: ♦️"باوجود درد وداغی که از خونهای ریخته شده و آسیبهای مردم بردل داریم، جای خوشوقتی است که شاهد حضور دانشجویان در جریانهای اخیر هستیم. آنچه موجب تأسف فراوان است، بازداشت وایجاد محدودیت برای دانشجویان است. اینک که جامعه باشعار زیبای زن زندگی آزادی، حرکت بسوی آینده بهتر را نشان می دهد، نخبگان ودانشجویان را در حرکت حاضر می بینیم. مسئولان این حضور را قدر بدانند و بجای برخورد ناروا دست یاری به سوی آنان دراز کنند". 🔹اما همین آقا 16 آذر 83 در دانشکده فنی، هنگامی که از سوی برخی طرفداران اصلاح طلبان هو شد، از کوره دررفت و گفت: "این خلاف دموکراسی است؛ این چه وضعی است که ایجاد کرده‌اید، مگر شما چند فر هستید که هو می‌کنید؟ کاری نکنید که بگویم بیرون تان کنند، آدم باشید وگوش بدهید". ♦️حالا همین آقا، سرپوش بر رفتار اقلیتی از دانشجویان می گذارد که در چند ماه گذشته اقدام به هتاکی، فحاشی ناموسی، شکستن در و پنجره سلف، حمله و آسیب به دیگران و تهدید برای تعطیلی کلاس ها کردند! با مزه نیست؟؟؟؟ یکی نیست به این آغا بگه 👇 خفه شی محبوب تری لال مونی بگیری محبوب تری سرت تو آخور خودت باشه محبوب تری این ناسید آخر عمری نمی‌خواد آدم شه ؟؟؟ ای بابا . چه می‌کنه این لقمه حرام . بر این حرام لقمه ها
تو اینستاگرام یه نظرسنجی برگزار کردم نتیجش این شد کپشنی خطاب به اینستاگرامیها نوشتم👇
یاوران صاحب الزمان
تو اینستاگرام یه نظرسنجی برگزار کردم نتیجش این شد کپشنی خطاب به اینستاگرامیها نوشتم👇
👆این نظرسنجی در پیج 860هزار نفری من هستش. اگر فالوورهای پیج من رو جزو مردم حساب میکنید و برای نظرشون احترام قائل هستید، طبق این آمار و تعمیم دادنش به کل فالوورام، فقط تو پیج من بیش از ٧٠٠هزار نفر حامی تیم‌ملی هستن. شاید برخی از شما تو نظرسنجی شرکت نکرده باشید، که شرکت نکرده‌ها هم همین نسبت هستن. یه قاعده‌ای در نظرسنجی‌ها وجود داره، از یک زمانی به بعد درصد‌ها ثابت میمونه و هیچ تغییری نمیکنه 🔻شاید بگن پیج شمارو همه مذهبی‌ها و انقلابی‌ها فالو دارن، آمار بقیه پیجا این نیست. اولا، باشه. حتی اگه این نکته درست باشه، خب آیا مردم مذهبی و انقلابی آدم نیستن؟ مردم نیستن؟ نظرشون مهم نیست؟ چرا باید یه عده برای همه تصمیم بگیرن؟ 🔻دوما، پیج من اتفاقا انواع و اقسام نگرش‌ها و اعتقادات فالوش دارن. از نوع کامنتها در پستهای مختلف میتونید میزان این رو بفهمید. 🔻سوما، کل ایران رو تو اینستاگرام نمیشه خلاصه کرد، وقتی اینستاگرام فیلتر نبود نصف مردم ایران اینستاگرام نداشتن، اتفاقا نظر اونها خیلی فرق داره با آنچه در اینستاگرام میگذره. الانم که فیلتر شده اتفاقا فضا خیلی بیشتر سمت و سوی ضد جمهوری اسلامی پیدا کرده. خیلی از مذهبیها و انقلابی‌ها تو این دوماه نیومدن اینستاگرام و رفتن تو پیامرسان های داخلی. با این وجود آمار نظر سنجی اینو نشون میده 🔻حالا این نظرسنجی تو پیج من رو تعمیم بدید به کل ایران که بیست و پنج درصد جمعیتش رو روستایی‌ها تشکیل میدن و البته جمعیت بزرگی که تو شهرهای کوچک و رده میانی هستند. قطعا نظرات کل مردم ایران خیلی با اینستاگرام متفاوت خواهد بود. 🔻سوال من اینه با چه قاعده‌ای با چه مجوزی برای ۸۵ میلیون ایرانی که اکثرشون نظرشون با شما یکی نیست، تصمیم میگیرید؟ از زبونشون حرف میزنید؟ کی نظر مردم رو پرسیدید؟ چرا همه رو با فشار هاتون، با فحاشی‌هاتون مجبور میکنید هم‌نظر شما بشن ✅ والله بالله همون جمعیت میلیونی سیزده آبان تو کل کشور که حتی رسانه‌های خارجی اذعان کردن ده میلیون بیشتر نبودن، و آمار داخلی میگن 20 میلیون نفر اومدن رو در نظر بگیری فقط همین‌ها مخالف صددرصدی شما هستن. کجا نظر اینهارو لحاظ کردید؟ کجا اینهارو مردم حساب کردید؟ کجا اینها رو اصلا آدم حساب کردید؟ والا نظر ایناهم مهمه تو 85میلیون آدم. خلاصه جای همه مردم حرف نزنیم و تصمیم نگیریم، هرکی فجش میده لزوما حق با اون نیست و لزوما ده نفر فحش دادن، همه مردم نیستن
حمام روح.mp3
2.98M
  💥 حمام روح! - برای باز شدن گره های کور زندگی - رفع مشکلات روحی و روانی - و کسب شادی و آرامش در دنیا و آخرت ✨ این عمل رو حتـــــما در برنامه زندگیتون قرار بدین ☜ "هر روز" منبع: مجموعه استغفار https://eitaa.com/yavaransahebzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا بهش عزت دنیا و آخرت بده در این دوران سلب ریدی بازی بر 💩 دازان مهران رجبی جیگرررررر اینطوری 👆👆 با اخلاص یک تنه در بین هنرمندان وارد میدان ایران دوستان ولایی شد . و هرگز مانند بیسوادان پول پرست خودش را ارزان نفروخت و هرگز خودفروشی نکرد خداوکیلی نامردی هست اگه مردم از اینگونه هنرمندان معزز که البته کم نیستند حمایت نشه تا میتونید این ویدئو رو همه جا پخش کنید تا همه بدانند انسانهای فهیم در بین هنرمندان هنوز هستند که خود را ایرانی باغیرت و باشرف میدانند حضرت زهرا سلام الله علیه یار و یاور دلسوزان این نظام و انقلاب و ولایت هستند و خواهند بود فقط میتونم بگم دمت گرم 😍 فدایی داری https://eitaa.com/yavaransahebzaman
یاوران صاحب الزمان
درباره زيارت بدون سند و جعلی « مفجعه » چه میدانید ؟؟؟ منعکس کردن آن در فیلم ( یک لحظه دیرتر ) توسط شبکه ۲ صدا و سیما در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۱ بازپخش شد . نشانگر بی بصیرتی و عدم کنترل معنوی و غفلت مسئولین فرهنگی نیست ؟؟ همان‌گونه كه در «مفاتيح الجنان» آمده است، مرحوم شيخ عباس قمى، زيارت مشهور به «مفجعه» را جعلى و غيرمأثور مى‌داند. با عنايت به آن‌كه يكى از راه‌هاى پى بردن به اعتبار يك روايت، دعا يا زيارت، وجود آن در كتب معتبر علماى شيعه مى‌باشد، بيش از شصت كتاب كه در رابطه با ادعيه و زيارات و آداب آنها به قلم بزرگان شيعه نوشته يا جمع‌آورى گرديده، از طريق نرم‌افزارهاى رايانه‌اى، مورد جستجو و بررسى قرار گرفت و زيارت «مفجعه» در آن‌ها يافت نشد. برخى از اين كتب عبارتند از: 1. مكارم الاخلاق، نوشتۀ حسن بن فضل طبرسى. 2-3 و 4، مهج الدعوات، فلاح السائل و الإقبال كه هر سه كتاب به قلم سيد بن طاووس مى‌باشند. 1365. كامل الزيارات: ابن قولويه قمى. 6. عُدة الداعى: ابن فهد حلّى. 7. المحجة البيضاء: ملامحسن فيض كاشانى. 8. جامع السعادات: ملامحمد مهدى نراقى. 9. معراج السعادة، ملااحمد نراقى. 10. مفتاح الفلاح: شيخ بهايى. 11. مصباح المتهجّد: شيخ طوسى. بنابراين؛ به جهت عدم وجود زيارت مزبور، در منابع زيارتى علماى بزرگ شيعه، جعلى بودن آن زيارت مشخص مى‌گردد؛ و اين در حالى است كه كتب محتواى اين زيارت در بين علاقمندان به وفور موجود است و حتى در حرم آن بانوى مكرمه نيز به صورت ترجمه شده، مورد استفاده زائران مى‌باشد و اخيراً در جلسات مختلف كشور عزيزمان نيز قرائت آن مرسوم گشته است. از سوى ديگر، عنايت به متن زيارت، خود نشان‌گر مأثور نبودن زيارت است. فلذا از آوردن آن در اين بخش خوددارى گرديد. اميد است تمامى مسلمين ضمن توجه به اين نكته، با استفاده از زيارت‌هاى مأثور و داراى سند، بهره‌هاى معنوى كامل و صحيحى از فرصت‌هاى دعا و زيارت ببرند و شاهد حذف مظاهر خرافات در مراسمات معنوى و دينى، و بالندگى هر چه بيشتر معرفت دينى در پرتو ولايت ائمۀ معصومين (عليهم السلام) باشيم - ان‌شاءالله. 137فضائل حضرت زينب (س) https://eitaa.com/yavaransahebzaman
امشب رو با این خبر سمی 💩ترنشنال که لحظاتی پیش صادر شد به پایان می‌رسانم. https://eitaa.com/yavaransahebzaman
محمد گفت: خانواده خاصی هستند. مجید لطفا شما رو پرونده دخترش که خارج از کشوره کار کن. کیه؟ کجاست؟ چیکار میکنه؟ خانوادش کیَن؟ همه چی درباره دختره میخوام. مجید چشم گفت. محمد رو به سعید گفت: از بابک برام بگو! سعید گفت: ماموریتی که ثریا به بابک داده، یه جوریه. اولا اینکه حدسمون درست بود. بابک رو از بازی زندیان و انتقالش به ایران و این حرفا خارج کرده. ثانیا خودِ بابک هم نمیدونه قراره چی ازش بخواد! فقط میدونیم که با تغییر فازی که در ماموریتش پیش اومده، اگر هم لیست خاصی وجود داشته باشه، دیگه دستِ بابک بهش نمیرسه. یا حداقل دراین مرحله خیلی بعیده. محمد پرسید: مگه داره چیکار میکنه؟ به چی مشغوله بابک؟ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 بابک روبروی یک تلوزیون بزرگ و مجهز نشسته بود و در حال تماشای سریال هالیوودی، هر از گاهی هم تخمه میشکست و میخورد. دقایق آخر سریالی بود که داشت تماشا میکرد که ناگهان در باز شد و ثریا وارد شد. بابک جلوی پای ثریا بلند شد. ثریا پرسید: خب؟ چیکار کردی؟ بابک گفت: ده تا سریالو دیدم. اینم دهمیش بود که تموم شد. ثریا نشست رو مبل و به بابک هم گفت بشینه. ثریا گفت: از اینا چی دستگیرت شد؟ بابک گفت: والا من که ... چی بگم ... خیلی فیلم شناس نیستم ... ولی خداییش خانم اگه به اینا میگن زن، به خارمادر ما تو ایران چی میگن؟ ثریا سری به نشان آفرین و تایید تکان داد و با ته خنده ای که گوشه لباش بود گفت: آفرین ... خیلی خوبه ... نگو فیلم شناس نیستی ... اینی که الان گفتی، نتیجه خیلی جالبیه. من این ده تا سریالو به بیست نفر دادم تماشا کنند. زن و مرد و پیر و جوون. همشون یه جورایی همین حرف تو رو زدند. از نقشی که این زنها داشتند خوششون اومده بود و تعریف کردند. بابک گفت: خانم ینی این الان حرف درستی بود که زدم؟ من فقط حسمو گفتم! ثریا از سر جاش بلند شد. بابک هم بلند شد. به بابک گفت: تو آخرین نفری بودی که این ده تا سریالو بهش نشون دادم و ازش نظرخواهی کردم. با خودم گفتم اگه این جوونِ غیر سینمایی، نظرش مثل بقیه بود، درسته و خطو درست انتخاب کردم. که دیدم خوشبختانه نظر تو هم همینه. بابک سری تکون داد و با خنده گفت: خب خدا رو شکر. کار من تو این بخش تموم شد؟ ثریا گفت: تازه شروع شد. اطلاعات کامل و دقیق این ده تا سریالو از حلما بگیر و به ایمیل زندیان برسون. بابک با خوشحالی گفت: چشم خانم. هستن؟ نرفتن هنوز؟ ثریا گفت: این اطلاعات رو بهش برسون. از فردا هم بگرد و یه دفتر خوب برای سه ماه اجاره کن. خودتم اونجا مستقر بشو. حلما برای مرتب کردن و چینش وسایلش میاد اونجا. خودت کلِ این سه ماه اونجا باش. بابک گفت: چشم. نپرسم که قراره کاربری اون دفتر چی باشه و مکان را بر اساس روحیات و کلاس چه مدل آدمایی انتخاب کنم؟ ثریا که به در نزدیک شده بود و داشت میرفت، رو به بابک کرد و گفت: یه دفتر شیک و جذاب سینمایی. برای جلسات خصوصی و مشورتی با اهالی سینما. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 دو هفته بعد-لندن سوزان اون روز بعد از اینکه از باشگاه اومد، باید فورا آماده میشد و میرفت. دید اگه چند دقیقه دیگه بمونه، میتونه نمازشو بخونه و بعدش با خیال راحتتری بره. رفت وضو گرفت و شالِ آبی فیروزه ایِ مخصوصی که داشت برداشت و سر کرد. وقتی مطمئن شد که وقتشه، الله اکبر گفت و نمازش رو شروع کرد. بعد از نماز، با اینکه ضعف کرده بود، نشست و تسبیحاتش رو گفت و بعدش کیفشو برداشت و رفت بیرون. یک ساعت بعد، در اتاق پیتر نشسته بود. پیتر گفت: همون طور که گفتیم، قرار نیست اتفاقی بیفته و با کله بریم تو اشتباهات و تصمیمات مریم و آلادپوش. اما قراره بازی کنیم تا حرف شاهزاده و پیمان نوین زیر سوال نره. سوزان گفت: حدس زدم دعوت از آلادپوش به جشن تولد دختر شاهزاده صرفا یه جور بازیه که بگیم خیلی مهم هستن. پیتر گفت: ما نظرمون این بود که مریم بیاد. ولی بخاطر جوّ تبیلغاتی و درز اطلاعات و هزینه سنگین حفظ امنیتِ جشن تولد صلاح نبود. اما گفتیم آلادپوش بیاد که ... سوزان فورا گفت: که هم مثلا از اونا یه نفر اومده باشه و عریضه خالی نباشه. و هم احتمالا اعلام حمایت معنوی و رسانه ای داشته باشیم از حرکتی که قراره سازمان مجاهدین با تجزیه طلب ها انجام بدن. پیتر گفت: دقیقا. میخوایم همون شب مهمونی بهشون اعلام کنیم تا نگن اینا فقط گفتن پیمان نوین میبندیم اما حمایت نمیکنند. سوزان لحظه ای سکوت کرد و بعدش گفت: حالا کِی هست این جشن تولد؟ پیتر گفت: فرداشب. سوزان پرسید: قراره آلادپوش سخنرانی کنه؟ چون ازم خواسته یه متن سخنرانی براش آماده کنم! پیتر خنده ای کرد و گفت: خب براش آماده کن. اما کوتاه. سوزان نفس عمیقی کشید و زیرلب گفت: دیگه این خیلی تو مُخه. ادامه دارد... https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت بیست و سوم»» یک هفته بعد-تهران محمد و مجید و سعید در اتاق محمد نشسته بودند. محمد گفت: به دکتر تاکید کردی که سر ساعت بیاد؟ سعید گفت: بله، هنوز تاخیر ندارن. پیداشون میشه. دو دقیقه بعد صدای در زدن آمد و دکتر محبتی که مردی حدودا 45 ساله و با عینکی درشت بود وارد شد. تیپ و قیافه دکتر محبتی و عطری که زده بود مورد توجه محمد قرار گرفت و با لبخند به دکتر گفت: دکتر شماها چی میزنین که ماشالله هر روز جوون تر و خوشکلتر میشین؟ بگو ما هم بزنیم! دکتر محبتی عینکشو درآورد و با لبخند گفت: ای بابا! نفرمایید. دیگر چیزی ازم نمونده. اینا هم که میبینی همش فیک هست. ما دیگه رو به افولیم. محمد گفت: نه ماشالله. باکیتونم نیست. خب. بفرمایید. درخدمتم. دکتر شروع به حرف زدن کرد: من از پونزده سالگی ... یا بهتره بگم خانواده پدری من از وقتی من پونزده سالم بود تو محله ای بودیم که یه همسایه خیلی مهربون و پولدار داشتیم به نام آقای اصل. این آقای اصل، که هیچ وقت مسجد و بسیج و هیئت پیداش نمیشد، اینقدر مهربون بود و دستش به کرم و بخشش به این و اون عادت داشت، که یادمه یه بار رفتن دنبالش و گفتن امام جماعت نداریم و مردم گفتند تو بیا بشو امام جماعت و این حرفا. اینم قبول نکرد و سرتون درد نیارم ... از وقتی این قبول نکرد مهرش تو دل اهالیِ بستِ دومِ مجیدیه بیشتر شد. ولی متاسفانه یک عامل دیگه به طور ناخودآگاه به محبوبیت این آقا خیلی کمک کرد و به صورت موشکی یهو کلا سر زبونا افتاد! محمد پرسید: چه عاملی؟ دکتر ادامه داد: وقتی قرار شد یه امام جماعت برای مسجد پیدا کنند، رفتند سراغ یکی که هم کارمند دولت بود و هم حدودا چهل سالش بود و خطیب خوبی بود اما وقتی هیئت امنا بهش پیشنهاد امام جماعت مسجدو دادند، متاسفانه شرط کرده بود که هم منزل میخوام که دیگه کرایه خونه ندم و هم بتونم خونمو که جای دیگه است، بدم اجاره و از اجاره اون خونه هم منتفع باشم! محمد با تعجب و ناراحتی گفت: ای داد بی داد! دکتر گفت: آره متاسفانه ... مردم هم میشینن مقایسه میکنن. بین آقای اصل و این حاج آقا مقایسه کردند و این شد که رفتند درِ خونه اصل و با قسم و آیه و بالله ازش خواستن که بیاد امام جماعت بشه. چون دیگه با شرط و برخوردی که اون حاج آقا کرده بود تصمیم گرفتند سراغ آخوند نروند و الان که حدود 25 سال هست که از این ماجرا میگذره، این مسجد دیگه به خودش آخوند ندید. محمد گفت: واقعا جای تاسف داره. از این آقای اصل بگو! دکتر اجازه گرفت و کُتش درآورد تا راحتتر صحبت کنه. گفت: هیچی. اصل به زور وایساد جلو و نماز خوند و الان هم 25 ساله که این پیرمرد 82 ساله امام جماعت اونجاست. مجید زیر لب گفت: خدا به خیر بگذرونه! دکتر گفت: تا اینکه به همکارم گفته بودید که دارین رو هلدینگی کار میکنین که از طرف بهایی ها مامور شده کلیه هزینه ها و مخارج صد سال زندگی بهایی هایی را بده که قراره وارد ایران بشن. محمد گفت: و اسم این آقای اصل در اساسنامه این هلدینگ، به عنوان موسس و سهامدار اصلی وجود داره. دکتر گفت: دقیقا! و این ینی پیرمردی که اگه ببینیش فکر میکنی داره از طرف موسسات خیریه زندگیش اداره میشه، از بس ظاهر و سر و وضع ساده ای داره، موسس و سهامدار بزرگ این شرکته است. مجید گفت: و این ینی یک عمر هست که داره همه رو گول میزنه و دستش تو دستِ بهایی هاست و ... و محمد تیرِ خلاص را شلیک کرد و فورا گفت: و اصلا خودش بهایی هست و مهره اصلی و اقتصادی بزرگترین جابجایی بهاییت در طول تاریخ، همین بابایی هست که مثلا خیلی مهربونه و به زور انداختنش جلو و شده امام جماعت مسجد! جلسه در سکوت بدی فرو رفت. محمد رو به دکتر کرد و گفت: شما نکته تکمیلی دارین؟ دکتر گفت: در طول این سالها همه اصل رو به عنوان یه پیرمرد بازنشسته و موجه میشناختند و چون خیلی بی حاشیه بود، کسی پیگیری نکرده بود که اصلا شغلش چیه و هر روز کجا میره و میاد و این چیزا! محمد گفت: دکتر به همکاری شما بیشتر نیاز دارم. میدونم سرتون شلوغه اما لطفا بیشتر برای ما وقت بذار. دکتر بلند شد و در حالی که داشت کُتش میپوشید گفت: چشم. به محض دستور شما خدمت میرسم. امری ندارین؟ خدافظی کرد و رفت. محمد به سعید و مجید گفت: خب اینم از پیشینه آقای اصل! با یه پیر مُهره عوضی و کارکشته روبرو هستیم. مجید از خانوادش خبر داری؟ مجید گفت: بله. یه دختر داره که بیست ساله خارج از کشور زندگی میکنه و در طول این بیست سال هم به ایران نیومده و ظاهرا پناهنده شده به انگلستان. یه دختر دیگه داره که قبلا استاد دانشگاه بود اما استعفا داد و دو تا موسسه تاسیس کرد. سعید گفت: یکی از موسسه ها مربوط به تربیت بازیگره و اون یکی هم تخصصش در فیلنامه نویسی است.
محمد گفت: خانواده خاصی هستند. مجید لطفا شما رو پرونده دخترش که خارج از کشوره کار کن. کیه؟ کجاست؟ چیکار میکنه؟ خانوادش کیَن؟ همه چی درباره دختره میخوام. مجید چشم گفت. محمد رو به سعید گفت: از بابک برام بگو! سعید گفت: ماموریتی که ثریا به بابک داده، یه جوریه. اولا اینکه حدسمون درست بود. بابک رو از بازی زندیان و انتقالش به ایران و این حرفا خارج کرده. ثانیا خودِ بابک هم نمیدونه قراره چی ازش بخواد! فقط میدونیم که با تغییر فازی که در ماموریتش پیش اومده، اگر هم لیست خاصی وجود داشته باشه، دیگه دستِ بابک بهش نمیرسه. یا حداقل دراین مرحله خیلی بعیده. محمد پرسید: مگه داره چیکار میکنه؟ به چی مشغوله بابک؟ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 بابک روبروی یک تلوزیون بزرگ و مجهز نشسته بود و در حال تماشای سریال هالیوودی، هر از گاهی هم تخمه میشکست و میخورد. دقایق آخر سریالی بود که داشت تماشا میکرد که ناگهان در باز شد و ثریا وارد شد. بابک جلوی پای ثریا بلند شد. ثریا پرسید: خب؟ چیکار کردی؟ بابک گفت: ده تا سریالو دیدم. اینم دهمیش بود که تموم شد. ثریا نشست رو مبل و به بابک هم گفت بشینه. ثریا گفت: از اینا چی دستگیرت شد؟ بابک گفت: والا من که ... چی بگم ... خیلی فیلم شناس نیستم ... ولی خداییش خانم اگه به اینا میگن زن، به خارمادر ما تو ایران چی میگن؟ ثریا سری به نشان آفرین و تایید تکان داد و با ته خنده ای که گوشه لباش بود گفت: آفرین ... خیلی خوبه ... نگو فیلم شناس نیستی ... اینی که الان گفتی، نتیجه خیلی جالبیه. من این ده تا سریالو به بیست نفر دادم تماشا کنند. زن و مرد و پیر و جوون. همشون یه جورایی همین حرف تو رو زدند. از نقشی که این زنها داشتند خوششون اومده بود و تعریف کردند. بابک گفت: خانم ینی این الان حرف درستی بود که زدم؟ من فقط حسمو گفتم! ثریا از سر جاش بلند شد. بابک هم بلند شد. به بابک گفت: تو آخرین نفری بودی که این ده تا سریالو بهش نشون دادم و ازش نظرخواهی کردم. با خودم گفتم اگه این جوونِ غیر سینمایی، نظرش مثل بقیه بود، درسته و خطو درست انتخاب کردم. که دیدم خوشبختانه نظر تو هم همینه. بابک سری تکون داد و با خنده گفت: خب خدا رو شکر. کار من تو این بخش تموم شد؟ ثریا گفت: تازه شروع شد. اطلاعات کامل و دقیق این ده تا سریالو از حلما بگیر و به ایمیل زندیان برسون. بابک با خوشحالی گفت: چشم خانم. هستن؟ نرفتن هنوز؟ ثریا گفت: این اطلاعات رو بهش برسون. از فردا هم بگرد و یه دفتر خوب برای سه ماه اجاره کن. خودتم اونجا مستقر بشو. حلما برای مرتب کردن و چینش وسایلش میاد اونجا. خودت کلِ این سه ماه اونجا باش. بابک گفت: چشم. نپرسم که قراره کاربری اون دفتر چی باشه و مکان را بر اساس روحیات و کلاس چه مدل آدمایی انتخاب کنم؟ ثریا که به در نزدیک شده بود و داشت میرفت، رو به بابک کرد و گفت: یه دفتر شیک و جذاب سینمایی. برای جلسات خصوصی و مشورتی با اهالی سینما. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 دو هفته بعد-لندن سوزان اون روز بعد از اینکه از باشگاه اومد، باید فورا آماده میشد و میرفت. دید اگه چند دقیقه دیگه بمونه، میتونه نمازشو بخونه و بعدش با خیال راحتتری بره. رفت وضو گرفت و شالِ آبی فیروزه ایِ مخصوصی که داشت برداشت و سر کرد. وقتی مطمئن شد که وقتشه، الله اکبر گفت و نمازش رو شروع کرد. بعد از نماز، با اینکه ضعف کرده بود، نشست و تسبیحاتش رو گفت و بعدش کیفشو برداشت و رفت بیرون. یک ساعت بعد، در اتاق پیتر نشسته بود. پیتر گفت: همون طور که گفتیم، قرار نیست اتفاقی بیفته و با کله بریم تو اشتباهات و تصمیمات مریم و آلادپوش. اما قراره بازی کنیم تا حرف شاهزاده و پیمان نوین زیر سوال نره. سوزان گفت: حدس زدم دعوت از آلادپوش به جشن تولد دختر شاهزاده صرفا یه جور بازیه که بگیم خیلی مهم هستن. پیتر گفت: ما نظرمون این بود که مریم بیاد. ولی بخاطر جوّ تبیلغاتی و درز اطلاعات و هزینه سنگین حفظ امنیتِ جشن تولد صلاح نبود. اما گفتیم آلادپوش بیاد که ... سوزان فورا گفت: که هم مثلا از اونا یه نفر اومده باشه و عریضه خالی نباشه. و هم احتمالا اعلام حمایت معنوی و رسانه ای داشته باشیم از حرکتی که قراره سازمان مجاهدین با تجزیه طلب ها انجام بدن. پیتر گفت: دقیقا. میخوایم همون شب مهمونی بهشون اعلام کنیم تا نگن اینا فقط گفتن پیمان نوین میبندیم اما حمایت نمیکنند. سوزان لحظه ای سکوت کرد و بعدش گفت: حالا کِی هست این جشن تولد؟ پیتر گفت: فرداشب. سوزان پرسید: قراره آلادپوش سخنرانی کنه؟ چون ازم خواسته یه متن سخنرانی براش آماده کنم! پیتر خنده ای کرد و گفت: خب براش آماده کن. اما کوتاه. سوزان نفس عمیقی کشید و زیرلب گفت: دیگه این خیلی تو مُخه. ادامه دارد... https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. میگه : اگه فاطمیه حقه پس امیر المومنین خیلی ترسو بودند که ایستادند کتک خوردن همسرشون رو دیدند؟؟؟ یا میگه: مگه اون زمان در بوده که در خونه رو آتشی زدند؟‌ یا میگه: اصلا فاطمیه سند نداره ‌ ‌‌ ❌️‌همه ی اینها رو در این کلیپ کوتاه جواب دادم✅️‌ ‌ با انتشار این کلیپ از مادر غریب و مظلوم دفاع کنید ‌ ‌ لبیک یازهرا🖤‌ ‌ شهادت مادرمان صدیقه ی طاهره سلام الله علیها رو تسليت عرض میکنم‌ ‌
هدایت شده از یاوران صاحب الزمان
⛔️کشف حجاب حتی بدون مانتو و با لباس نامناسب 😡 __مشهد ، مجتمع آرمیتاژ گلشن،طبقه سوم پلاک ۳۱۷. شعبه ۱ ❌نشر حداکثری تا پلمپ فروشگاه❌ اجازه ندهید این افراد توان جولان داشته باشند و همه باهم تحت فشار شدیدشون قرار بدهید
36.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📛 بسیار زیبا.... 👌قول مادرانه 😭داستان 🔸چهلم شهدای شاهچراغ https://eitaa.com/joinchat/2918645763C3f7f0df12c برای دوستان ارسال کنید
بسم الله الرحمن الرحیم 🔷پسافتنه ها خطرناک ترند!🔷 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی وقتی در حال دعوا و کشمکش هستیم، فقط فکر دعوا هستیم و این که: چه شد که آشوب شد؟ از کجا شروع و به کجا کشیده میشود؟ چه گارد و فیگوری بگیریم؟ چطور کمتر بخوریم؟ چطور بزنیم؟ چطور حریف را کنترل کنیم؟ چطور هزینه ها را کاهش بدهیم؟ چطور شرّی گردن ما نیفتد؟ چطور بتوانیم قانونی از خودمان دفاع کنیم؟ چطور فرود بیاییم؟ چکار کنیم که طرف مقابلمان تمامش کند؟ و ازاین چیزها ... کمتر پیش می آید که کسی به این فکر کند که: چطور مقاماتمان دستپاچه نشوند؟ چه کنیم که نخواهند فورا حالی به مردم بدهند و دهان ها را با حال دادن ببندند؟ بعدش با جمعیت افسرده شکست خورده حریف که در خانه و محله خودمان زندگی میکنند چگونه رفتار کنیم؟ کجای کار میلنگد که باید سالی دو ماه منتظر چنین توحشی باشیم؟ نقطه ضعف بچه های خودمان در دفاع از انقلاب و قانون اساسی و کشور چیست؟ چگونه آن نقطه ضعف ها برطرف میشود؟ چرا در هر آشوب یا فتنه ای شاهد سقوط عده قابل توجهی از نخبگان هستیم؟ راه حل شکستن سکوت تاریخ ساز خواص و نخبگان چیست؟ و ... همانطور که ملاحظه میفرمایید سوالات مربوط به پسافتنه مهم تر و فراوان تر و اثرگذارتر و ریشه ای تر از سوالاتی است با شرایط آشوب و فتنه مواجهیم. عاجزانه از هادیان سیاسی و سخنرانان و اعزه ائمه جمعه و سایر بزرگواران خواهشمندم به سوالات تیپ دوم بپردازند و در جلسات مختلف به این سوالات پاسخ بدهند. اما با یک چیز خیلی خطرناک تر از اصل فتنه و آشوب مواجهیم. چیزی که معتقدم همه فتنه ها و آشوب ها مقدمه ای هستند تا کشور و نظام به ایام طلایی پسافتنه برسد و دلش بخواهد فورا کاری بکند و مشکلات را برطرف کند. وقتی که نیاز به مصوبات جدید و یا اصلاح برخی قوانین ناکارامد داریم و یا باید اصل بعضی مسائل را مورد تجدید نظر جدی قرار بدهیم و ... در چنین شرایطی است که عده ای از مدیران و یا به ظاهر نخبگان، اطراف برخی دولتی ها و یا نهادهای تصمیم ساز و یا مجلس و نمایندگان جمع شده و با دمیدن انواع و اقسام نظرات، افکار و اذهان تصمیم سازان را مشوش میکنند. برای کشور اولویت بندی میکنند. دم از طرح هایی میزنند که کشور را نجات میدهد. لوایحی تقدیم میکنند که مشخص نیست سر و تهش از کجاست. اینقدر قشنگ مراکز تصمیم ساز و مسئولان را دوره نموده و موج هماهنگ ایجاد میکنند که آقای مسئول اصلا فرصت نمیکند که بنشیند فکر کند و یا هیئت اندیشه ورزی متشکل از دلسوزان واقعی انقلاب دور هم جمع کند و فکر چاره ای باشند و لوایح و سخنان و طرح های آمده را بررسی کارشناسی تر کنند. 🔺عین همین الگو را در بازی های جام جهانی میدیدم. تیمی از میانه های زمین، شلوغش میکرد. پاس کاری های مختلف و اعصاب خُرد کن. حریف را در میانه میدان به خود مشغول میکرد. حتی گاهی پاس به عقب میداد تا هوس ضدحمله را در دل حریف بیندازد. دیدیم که گاهی دروازه بان خودشان را هم درگیر میکردند و در محوطه هجده قدم، با حضور مهاجمین حریف، با او پاس کاری میکردند! وقتی که خوب حریف را خسته میکردند و تقریبا حتی مدافعان حریف را به میانه زمین میکشاندند، در چشم به هم زدنی بازی را عوض میکردند. تا حریف به خود می آمد میدید که مدافعانش یا میانه زمین جا مانده و یا هر چه تلاش میکنند که برگردند عقب و شرایط تک به تک با دروازه بان پیش نیاید، نمیشد! ادامه مطلب👇
🔺و یا دیدیم که تیم های بزرگ، همیشه یک بازیکن معمولی و غیر حساس خود را در محوطه هجده قدم حریف رها میکرد. بازی و دوندگی ها و جایجایی سرعتی توپ و زد و خُرد و خطا و دعوا و عرق ریزانش برای ده نفر بود. اما آن یک نفر، گاهی فقط راه میرفت. نیم ساعت از بازی گذشته بود اما میدیدی که نه عرق کرده و نه حتی توپ به پایش خورده. بخاطر همین معمولا مدافعان و یا میانه های حریف، هیچ وقت او را جدی نمیگرفتند و فقط گاهی نیم نگاهی به او میکردند. اما یهو میدیدی که همان یک نفر، گل طلایی بازی را میزد. همان که فقط راه میرفت و کسی حواسش به او نبود. او کیست؟ او بازیکنی است که فقط یک ماموریت دارد. تنها ماموریتش این است که از خطا و خستگی حریف سواستفاده کند. وقتی همه به خود مشغولند، یک توپ سرگردان را در نقطه نزدیک به دروازه پیدا کند و با اندک اشاره ای آن را درچارچوب دروازه جا دهد. به آن بازیکن(بخوانید؛ روح سرگردان)، عضو نفوذی میگویند. ایام پسافتنه ، ایام طلایی نفوذی هاست. آنهایی که آرامند. دلسوز به نظر میرسند. کت و شلوار یا مقنعه و چادرشان و یا حتی عبا و عمامه شان خط و خش برنداشته. همیشه یک طرح و لایحه ای در آستین دارند که وقتی تصمیم سازان خسته اند و باید چاره عاجلی بیندیشند، یهو پیدایشان میشود و لب باز میکنند و مثلا بگویند: تجدید نظر در فلان قانون! حذف فلان ساختار! ایجاد فلان موج جابجایی های اتوبوبسی! فلان لایحه لازم الاجرا در خصوص فلان مسئله حیاتی! و ... من همیشه از این افراد دوست نمایِ شارلاتان و موقعیت شناس و سواستفاده کن ترسیده ام. امروز فایلی به دستم رسید که یک فرد مجهول الهویه به دوستانش میگفت که فقط تا امشب فرصت دارید که هر طرحی دارید بنویسید و برایم بفرستید تا فرداشب جمع و جور کنم و شنبه در جلسه مهمی که با فلان اعضای موثر شورای عالی انقلاب فرهنگی دارم مطرح کنم! همین قدر شخمی و تخیلی و یکهویی و ... حتی تاکید میکرد که استدلال و دلیل لازم نیست و فقط بنویسید و به من برسانید!! بترسید مردم. از جماعت نفوذی در پسافتنه ها باید ترسید. همیشه مسیرهای درست توسط کسانی کج و به خطا رفته که در شرایط بحرانی، از گیج بودن و خاک و خولی بودن ما سواستفاده کرده و خواسته اند که خدمتی کنند و نجاتمان بدهند. اما ای دل غافل که از هر مار و عقربی افعی ترند. @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رئیس سابق سازمان اطلاعات سپاه: 92 هزار میلیارد اختلاس فولاد دروغ بزرگ سیاسی بود که درست کردند و کسی هم درباره آن توضیح نمی‌دهد
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
❌فقط 27روز مانده تا سالگرد حاج قاسم کتاب ژنرال به چاپ چهارم رسید طراحی جلد جدید تک فروشی👈https://b2n.ir/n89006 5 تا 10عدد55هزارتومان 10 تا 50 عدد49هزارتومن 50 تا 100 عدد44هزارتومن 100 عدد به بالا 39 هزارتومن برای سفارش تعداد مورد نظر را به ایدی @Raaheghods ارسال نماید و یا به شماره 09930939353 پیامک و تماس بفرماید ❌24ساعته❌ خرید نسخه الکترونیکی فقط 9هزارتومان https://b2n.ir/u44505 وظيفه من شما ارسال برای 10 نفر از مخاطبانی که این پیام را ندیده اند تا در ترویج فرهنگ و تفکر سردار سهیم باشیم❌