هدایت شده از یا زینب سلام الله علیها
✍️خبر رسید و ضعیت یک بیمار اورژانسی است دکتر به من پیشنهاد کردند که به اتفاق همدیگر برای معاینه بیمار برویم ، از مطب که بیرون آمدیم و می خواستیم سوار ماشین شویم دکتر منصرف شدند و گفتند با تاکسی برویم زمانی که بالای سر مریض حاضر شد خیلی خوشحال بود که توانسته به موقع خودش را بر سر بیمار برساند.
هدایت شده از یا زینب سلام الله علیها
✍️بهر حال نسخه ای نوشته و قرار شد من دارو را تهیه کنم و به خانواده بیمار تحویل دهم
هدایت شده از یا زینب سلام الله علیها
✍️در بین راه از ایشان سوال کردم آقای دکتر چرا ماشین خودتان سوار نشدید و تاکسی گرفتید ایشان گفت : وقتی نزدیک ماشین رسیدم دیدم گربه ای ( با بچه هایش) زیر ماشین در حال استراحت است نخواستم با روشن کردن ماشین استراحت و آسایش حیوان برهم بخورد!
هدایت شده از یا زینب سلام الله علیها
یه چای بخورید ...
هدایت شده از یا زینب سلام الله علیها
✍️«مردم میگفتند که اگر ما وی را انتخاب نمیکردیم این اتفاق نمیافتاد، ولی (و ما تسقط من ورقه الا یعلمها)؛ هیچ برگی از درخت نمیافتد مگر به اذن خدا.
هدایت شده از یا زینب سلام الله علیها
✍️آقای نایب کبیر میگفتند که من هر موقع سر قبر وی میروم میگویم سلام، از شهید جواب میشنوم. گفتند: یکبار رفتم سلام کردم، جواب نگرفتم. گله کردم، شب به خوابم آمدند گفتند: « هر که را اسرار حق آموختند، مهر کردند و دهانش دوختند»
هدایت شده از یا زینب سلام الله علیها
✍️آقای دستمالچی میگه :«شب شهادتشان با وی قرار داشتیم. همدیگر را گفتند که من در حزب جمهوری جلسهای دارم و دکتر بهشتی هم هستند و شما هم بیائید.
هدایت شده از یا زینب سلام الله علیها
✍️گفتم: نه شما بروید من میآیم. گفتند: نه شما باید بیائید. با وی در یک کفشداری قرار گذاشتیم و سر دقیقه رفتم نیامدند. یک ربع صبر کردم، نیامدند. رفتم منزل چون منزل ما نزدیک همانجا بود.
هدایت شده از یا زینب سلام الله علیها
✍️گفتم حتما برایشان کاری پیش آمده، که لحظاتی بعد صدای انفجار آمد و بعد متوجه شدم که وی به شهادت رسیدند».
هدایت شده از یا زینب سلام الله علیها
✍️پیکر شهید مانند فردی بود که به خواب رفته بود و کسانی که زیر آوار بودند و بعدا نجات یافته بودند گفتند: «.. که وی در زیر آوار دائم در حال خواندن دعا و نیایش و توسل به ائمه بودند».