✅ حزب الهیها چه کسانی هستند؟
🔹حزب الهیها کسانی هستند که وقتی همه نگرانند که دو ریالشان نشود یک ریال، آنها نگران انقلاب اسلامی هستند و منافع خودشان را فراموش میکنند.
🔸 حزب الهیها کسانی هستند که امکانات کشور در اختیارشان نیست، اما همه جا در تاکسی، اتوبوس، مترو، دانشگاه، اداره و مدرسه و... باید پاسخگوی همه کس و همه چیز باشند.
🔹 حزب الهیها کسانی هستند که ضمن اینکه دور از قدرتند، شرمنده مردماند و هرکجا بتوانند، مانند اردوهای جهادی و کمک به زلزله زدگان، جبهه و سوریه در خط مقدم حضور دارند.
🔸 حزب الهیها کسانی هستندکه از ناهنجاریهای اجتماعی رنج میبرند و غصه میخورند، اما هنوز یاد نگرفتهاند که اگر نمیتوانند جذب کنند، هل ندهند.
🔹 حزب الهیها بین منتقد، مخالف و معاند فرق میگذارند و صرفاً معاند را در مقابل خود میبینند.
🔸حزب الهیها عنصر شهادت را همیشه در گوشه نگاه خود دارند و به دنبال آرمانی هستند که بدان نقطه ختم شود.
🔹 حزب الهیها ساده پوش و ساده زیست هستند و اصراری ندارند همه مردم اینگونه باشد. آنها الگویی را ارائه میدهد که مملو از یک رنگی است و اینچنین میتواند اشرافی گری در حاکمیت را نفی کند.
🔸 حزب الهیها از قشر و صنف خاص نیستند همانند مولدان انقلاب اسلامی هستند. در جمع آنان از سپاهی تا کارگر شهرداری، از معلم و استاد تا کشاورز و پزشک و پرستار تا مکانیک و بازاری قابل رهیابی است.
🔹 حزب الهیها کسانی هستند که وقتی معاندین میخواهند از انقیاد خارج شوند نام او را «لباس شخصی» میگذارند حال آنکه او هم فردی شبیه خود آنان است فقط منشأ تعهد و مسیر هزینه شدن و هزینه دادن متفاوت است.
🔸 حزب الهیها آن دختر و پسر «بدظاهر» را دشمن خود نمیداند، اما احساس میکند خداوند او را در مقابلش قرارداده است تا آزمایش شود و ماموریتی را انجام دهد و در عین حال ارزش خود را نیز معنا کند.
🔹حزب الهیها کسانی هستند که در عرصه هنر، دانشگاه و حتی رسانه غریبند و این غربت علیرغم حاکمیت نظام دینی است. اما به تعبیر شهید آوینی: «باز معتقدم خداوند، لوح و قلم تاریخ را به اینان سپرده است». فقر در مقابل خالق، دلخوشی زندگی روزمره حزب الهیها است.
🔸حزب الهیها کسانی هستند که فرزندانشان مانند بقیه مردم بیکار در منزل نشستهاند گرانی آنان را میآزارد، اما سنگ زیرین آسیاب هستند و دم برنمیآورند و خود را در معرکه آزمایشی میدانند که با انقلاب امام در معرض آن قرار گرفتند.
🔹 حزب الهیها جدا از مردم و در محله و شهرک خاص زندگی نمیکند، فرزندشان در مدرسه خاص نمیرود. آنها با مردم زندگی میکند و البته در راه هزینه دادن برای انقلاب اسلامی پیش قراول است.
🔸 حزب الهیها هر کجا میدان دار بودهاند، افتخار آفرین شدهاند. از جنگ تا انرژی هستهای و موشکی و... (شهریاری، علی محمدی، تهرانی مقدم، کاظمی آشتیانی و...)
🔹 آنان که تصویر دیگری از خود مخابره میکنند و اصرار بر حزب الهی بودن دارند، دروغ میگویند. حزب الهی نماها را شناسایی کنید.
🔸اما حزب الهیها باید شرم را کنار بگذارند و وقتی به خاطر فسادهای موجود مورد بازخواست و سوال قرار میگیرند، بگویند: اینها را ما انتخاب نکردیم اینها خروجی انتخاب خود شما ملتاند.
#عبدالله_گنجی
[ #زمانه: آنچه یڪ تحلیلگر بایست بداند ]
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔺اگر تحلیل راهبردے میخوانید
🔻اگر سرخط تحلیلے میخواهید
🆔 | eitaa.com/joinchat/796000260C5d9fc9afdd
🆔 | http://t.me/joinchat/AAAAAEOsJgWAqXvCnsxz-w
🆔 | @zamanehh
#ایتا #تلگرام #سروش #روبیکا
پروژه جدید نفرتپراکنی مذهبی در دنیای اسلام/ توضیحی مختصر در باره فیلم سینمایی «بانوی بهشت»
🎞 این فیلم به دست انگلیسی ها ساخته شده و لایههای مختلف و پنهانی آن محل تأمل و گفتوگو است. و نویسنده این فیلم نیز #یاسر_الحبیب روحانی برخاسته از بیت #شیرازی می باشد.این فیلم کوشیده تا مهاجمان را همان اهل سنت معرفی کند.
📽 بسیاری از علما درباره ساخت این فیلم هشدار دادند و آن را در ادامهی پروژه نفرتپراکنی مذهبی یاسرالحبیب دانستند. اقدامات این روحانی کویتی مقیم لندن ، تاکنون ضربههای بزرگی به گفتمان تبلیغی تشیع زده
🗣 سخنان یاسر الحبیب، روحانی شیعه کویتی باعث شد تا بسیاری از اهلسنت که تمایلی به تشیع داشتند، از مسیر خود برگشته و راه قدیم را برگزینند.» (alanba.com.kw/ar/newspaper/140378/30-09-2010)
همچنین شیخ عدنان عرعور از مبلغان معروف جریان وهابیت تکفیری، در یک برنامهی تلویزیونی سوگند یاد کرد که خدمت یاسر الحبیب به وهابیت و این جریان، بیش از خدمت تمام مبلغان وهابی ازجمله خودش
🔰 جزئیات بیشتری از فیلم جنجالی "بانوی بهشت"
🔹شیخ یاسر الحبیب از طیف شیعه انگلیسی است که بارها با توهین به مقدسات اهل سنت تلاش کرده است آتش تفرقه را برانگیزاند.
🔹 یاسر الحبیب لندن نشین مدتی از دید رسانه ها پنهان بود که سر انجام در سوم نوامبر سال ۲۰۲۰ با قرار گرفتن کلیپی از وی در سایت یوتویوپ علت این عدم حضور وی افشا شد و او این بار در نقش نویسنده یک فیلم به ظاهر مذهبی و تاریخی ظاهر شد.
🔹وی در این کلیپ علت عدم حضور چند وقته خود را متمرکز شدن بر ساخت فیلمی به نام "THE LADY OF HEAVEN" معادل عربی (سیدة الجنة) و معادل فارسی (بانویی از بهشت) در آمریکا بیان نمود.
🔹این فیلم که ظاهرا در ۲۰ دسامبر ۲۰۲۰ یعنی ۱۰ دی ماه ۱۳۹۹ و همزمان با آغاز ایام سوگواری شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها توسط کمپانی "Enlightened Kingdom" اکران می گردد توجهات بسیاری را به سوی خود جلب نموده است.
🔹داستان این فیلم راوی زندگی کودکی عراقی است مورد تهاجم داعش قرار گرفته است که قدرت و اهمیت صبر کردن را پس از گذشت ۱۴۰۰ سال با تأسی از زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها می آموزد.
🔹 این کودک پس از دست دادن مادرش، به خانه جدیدی میرود، جایی که مادربزرگ مهربانش داستان زندگانی حضرت فاطمه سلام الله علیها را برای او تعریف می کند.
🔹 آنچه در این فیلم حکایت می شود در تلاش است با به صحنه کشیدن رنج های آن حضرت ماجرای اولین قربانی تروریسم را با ماجرای کودکی در قرن بیست و یکم تطبیق دهد.
🔹کارگردان این فیلم، "Eli King" و به تهیه کنندگی "حسین أشمیری" می باشد. همچنین از بازیگران این فیلم می توان به "Ray Fearon"، "Mark Anthony Brighton"، "Denise Black"، "Oscar Garland" ، "Chris Jarman"، "Alex Hughes"، "Dimitri Andreas"، "Lucas Bond" و "Sami Karim" اشاره کرد.
ژانر این فیلم در سه سبک درام، اکشن و تاریخی می باشد.
🔸حسین اشمیری، درباره اهمیت این فیلم گفته است که تا کنون ۲۵۰ فیلم در مورد حضرت عیسی، ۱۲۰ فیلم در مورد حضرت موسی، ۸۰ فیلم در مورد پیامبران دیگر، ۴۰ فیلم در مورد بودا و ۹ فیلم در موردحضرت مریم ساخته شده است، اما هیچ فیلمی در مورد زندگی حضرت فاطمه سلام الله علیها، دختر پیامبر اکرم ساخته نشده است.
🔹یاسر الحبیب همچنین در ویدئویی که در تاریخ ۱۷ دسامبر ۲۰۲۰ در سایت یوتویوپ منتشر ساخت از ابعاد دیگر این فیلم پرده برداری نمود. وی در بخشی از این کلیپ چنین گفته است: امروز حالم انقدر خوب است که توانایی وصفش را ندارم. بنظرم کار بسیار مؤثری انجام شده است. برای این فیلم به قدری تلاش شده است که هر بیننده ای با دیدن آن واقعیت ماجرا را حس می کند. در این فیلم از جلوه های ویژه و موسیقی حرفه ای استفاده گردیده است.
🔹در این فیلم تلاش شده تا چهره حضرت بسیار به آنچه در کتب تاریخی درباره ایشان ذکر گردیده مطابقت داشته باشد. این از معجزات تکنولوژی است که امروز حرف اول را در دنیا می زند. در این فیلم تلاش شده تمام خصوصیات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز از قبیل شمایل جسمانی، خصوصیات رفتاری و سیره شخصی حیات ایشان همچون نحوه خوابیدن، غذا خوردن، نحوه نشست و برخاست، راه رفتن و... به صحنه کشیده شود. در به صحنه کشیدن این اوصاف به قدری دقت گردیده است که هر مدققی را متحیر می سازد. برای مثال یکی از اوصافی که برای پیامبر صلی الله علیه وآله ذکر گردیده این است ایشان ۱۷ تار ریش سفید بر روی صورت شریف خویش داشتند. تمام این موارد در ساخت فیلم رعایت گردیده و این تفاوت میان فیلم ما و سایر فیلم های ساخته شده تا کنون است.
🔸اطلاعاتی که یاسر الحبیب از این فیلم می دهد و نیز تریلر پخش شده از آن حاکی از آن است که قرار نیست همچون فیلم هایی که تاکنون توسط شیعیان و یا حتی اهل سنت ساخته شده، چهره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پوشیده باشد!
🔹 در عین حال در تریلر دیده می شود چهره پیامبر را بدون هاله ای از نور و یا مستتر نشان داده نشده، ولی چهره حضرت زهرا سلام الله علیها در آن دیده نمی شود. حتی چهره امام علی علیه السلام نیز به شکل ناملموسی نشان داده شده و به نمایش گذاشتن چهره برخی از صحابه و چهره خلفا و نیز عایشه همسر پیامبر در صورت اشخاصی که شرارت از چهره شان می بارد نیز در تریلر فیلم مشهود است.
🔹در این فیلم هیچ اشاره ای نمی کند که عقبه و حامی بزرگ گروهک های تکفیری و داعش، کشورهای استکباری مانند آمریکا و رژیم صهیونسیتی بوده اند که اگر حمایت آنها نبود این گروه های تروریستی مانند داعش قدرت بروز و ظهور نداشتند.
باسلام وعرض ادب وخداقوت خدمت یکا یک بزرگواران درگروه،،،، 💥💥💥ولادت زینب «س» ظهور ستارهای درخشان در میان کواکب آسمان معصومین است. امروز زینب کبری مظهر عاطفه و مهر، معرفت و ایمان و منادی انسانیت پا در جهان می گذارد.
روز ولادت این بانو را که لطافتش یاس را، عظمتش کوههای استوار را، پاکیاش آیینه را و زلال بودنش آب هزار چشمه روان را به یاد میآوردمحضرهمه ی عزیزان به ویژه مدافعان سلامت سرکاران محترم خانم پارسیان ، خانم الماسی ،خانم جهان بین تبریک وتهنیت عرض مینمایم 💐💐💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃.
باسلام
عرض ادب وخداقوت؛ به اطلاع سربازان و دوستداران آن حضرت میرسانیم😊 بمناسبت ولادت خانم زینب سلام (الله علیها) جشن ویژه ای تدارک دیده ایم با حضور گرم مولود خوان گرامی خانم شاکر،لذا باحضور گرم وپرمهرتان محفل ما رو روشن فرمایید🌹
زمان:یکشنبه مورخه۱۴۰۰/۹/۲۱ساعت ۴بعدازظهر لغایت اذان مغرب
مکان: مسجد طویقون دیزج(پایگاه زهرای مرضیه)
داستان کوتاه...پرنده ات را آزاد کن
▫️پسربچه ای پرنده زيبايی داشت و به آن پرنده بسيار دلبسته بود.
▫️حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش میگذاشت و میخوابید.
▫️اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرڪ حسابی كار میكشیدند.
▫️هر وقت پسرڪ از كار خسته میشد و نمیخواست كاری را انجام دهد، او را تهديد میڪردند كه الان پرندهاش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرڪ با التماس میگفت: نه، كاری به پرندهام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام میدهم.
▫️تا اينڪه یڪ روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت، خستهام و خوابم مياد.
▫️برادرش گفت: الان پرندهات را از قفس رها میڪنم، كه پسرڪ آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم.
▫️اين حكايت همه ما است. تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است كه به آن دلبستهایم.
▫️پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پارهای زيبایی و جمالشان، عدهای مدرڪ و عنوان آكادمیڪ و خلاصه شيطان و نفس، هر كسی را به چيزی بستهاند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند.
▫️پرندهات را آزاد ڪن!
☘☘Bohlol_Molanosradin☘☘
باسلام و وقت بخیر
ضمن تسلیت ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها🖤🥀 برنامه هفتگی طبق قرار یکشنبه ها
امروز راس ۴بعد از ظهر
منتظر حضور گرمتان هستیم
باسخنرانی حاج آقا امیدی
وتجلیل از پرستاران
دورمو گرفته بودن، گفتم چیزی نیست امشب براامام حسین عزاداری کردم همه ازتعجب مات مونده بودن مادرم گریه میکرد وخداروشکرمیکردمیگفت ممنونم خداکه دعاهای منومستجاب کردی و.....
افتادم به پای پدر و مادرم، گريه.... تورو به حق اين شب عاشورا منو ببخشید
من اشتباه کردم
بابام گريه میکردمادرم گريه میکرد خواهروبرادرام....
صبح عاشورا، زنجيرو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و رفتم سمت حسینیه محلمون.
تو حسينيه که رفتم، ميشناختند، ميدونستند من هيچوقت اينجاها نميومدم
همه یه جوری نگام میکردن
سرپرست هيئت آدم مسنیه
آمد و پيشونيمو بوسيد و بغلم کرد و گفت رضاجان خوش آمدي، منت سر ما گذاشتي منم خجالت میکشیدم آخه یه عمرباعث اذیت وآزارمردم اون محله بودم...رفتم تودسته و
هي زنجير ميزدم وبه ياد اون سيلي هايي که به مهدي زده بودم گريه ميکردم
هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به امام زمان زدم گريه ميکردم
جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، سرپرست هيئت منو صدا زد
گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!
گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت
هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار کنی؟
زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان من یه عمرزیربارگناه مرده بودم توزنده ام کردی؟
اومدم ضریح آقا رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد میزدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره نذاردوباره راهموگم کنم.....
سرپرست هیئت کاروان زیارتی داره داره، مکه مدینه میبره. یه روزتومسجدمنودیدصدام زدرضاجان میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده
خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم میگردم
گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم حاجی!!!
خلاصه دیگه شغل پیداکردمو اهل کاروزحمت شده بودم رفیقای اون چنینی را گذاشته بودم کنار و آبرو پیدا کردم
یه مدتی، دو سالی گذشت
همه ماجرا یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف
مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟
گفتم هرچی نظرشماست مادر،من روحرف شماحرف نمیزنم
رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه خلاصه رفتیم خواستگاری
پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.
منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین پسر من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و .... همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از حسین جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم.
منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم.
گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید
گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادرمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه
عروس خانم وقتی باسینی چای وارد شدیه نگاه به من کرد، یه وقت گفت:
یا زهرا!!!!!
سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین...
مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق
من دیدم فقط صدای شیون از اتاق بلنده
همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!
منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟
گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟
گفتم چی میگه؟
گفت: مادر میگه که....
دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق شده....
به خاطر من ردش نکن
مادر دیشب حضرت زهرا سفارشتو کرده....
به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، اهل بیت آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده
ای آبرودار آبرویم را بخر٬ جان زهرا از گناهم درگذر... یازهرا...
🌀🌀🌀🌀🌀
*نشرهمراه باذکر صلوات
توبه رضا
این داستان بخونی اندازه صدتا مجلس، معارف داره...خلاصه زهرایی میشی...حتما در یک جای خلوت و با توجه بخون اگر هم در جمه میخونی قول بده خودت را رها کنی و بغضت را نگه نداری
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
آمادهای بریم....
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت...دیگه توضیحش باخودتون....
شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي
ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، خانم چادري وسنگینی بود کنارخیابون منتظرتاکسی بود
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم یه دفعه یه فکری مثل برق توذهنم جرقه زد بله شیطان خوب بلده کجاواردبشه ازچندتاخیابون عبورکردم ورسیدم به میدون ورفتم سمت خونه مجردیمون خانمه که دید مسیری که اون گفته بودنمیرم گفت نگهدارومنم سرعتوبیشترکردموهرچی جیغ ودادمیزدتوجه نمیکردم شانس آوردم درهای ماشین قفل مرکزی داشت وگرنه خودشومینداخت پایین
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي
اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن
گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره
خانومه که دیگه امیدی به نجات نداشت با گريه گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم مجلس عزای سیداشهداعزیز فاطمه
گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن
اينارو هم هيچ حاليم نيست من اینقدرغرق تواین کاراشدم مطمئنم جهنم ميرم پس دیگه آب که ازسرگذشت چه یک وجب چه صدوجب خانمه که ازترس صداش میلرزید باهمون صدای لرزان گفت: تو ازخداوعذاب جهنم نمیترسی درسته ولی لات که هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟من شنیدم لاتهااهل لوتی گری ومردونگی هستن
_ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي کن به حرمت مادرم زهرای مظلومه گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن
آقامن که شهوت جلوچشاموگرفته بود هیچی حالیم نمیشداماباشنیدن کلمه زهرای مظلومه که باصدای لرزان وهمراه باگریه اون زن همراه بود تنم لرزید آقایه لحظه بدنم یخ کرد غيرتي شدم
لباسامو پوشيدم و گفتم: يالا چادرو سرت کن ببينم، امشب ميخوام تو عمرم براي اولين بار به حضرت زهرا اعتماد کنم ببينم اين حضرت زهرا ميخواد چيکار کنه مارو... يالا
سوار ماشينش کردم و اومدم نزديک حسينيه اي که ميخواست بره پياده اش کردم
از ماشين که پياده شد داشت گريه ميکرد
همينجور که گريه ميکرد و درو زد به هم، ورفت
اومدم تو خونه و حالا ضد حال خورديم و حالم خوب نبودداشتم حرفهای خانومه روکه مثل پتک توسرم میخوردتوذهنم مرورمیکردم
تو راه که داشتم ميبردمش تا دم حسينيه، هي گريه ميکرد و با خودش حرف ميزد، منم ميشنيدم چي ميگه
اما داشت به من ميگفت
ميگفت: اين گناه که ميکني سيلي به صورت مهدي ميزني، آخه چرا اينقدر حضرت مهدي رو کتک ميزني، مگه نميدوني ما شيعه ايم، امام زمان دلش ازدست ما ميگيره، اينارو ميگفت
منم رانندگي ميکردم.... واردخونه شدم
ديدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اينا همه رفتند هیئت
تو خانواده مون فقط لات من بودم
تلويزيونو که روشن کردم ديدم به صورت آنلاين کربلا را نشون ميده
صفحه ي تلويزيون دو تکه شده، تکه ي راستش خود بين الحرمين و گاهي ضريحو نشون ميده، تکه دومش، قسمت دوم صفحه ي تلويزيون يه تعزيه و شبيه خوني نشون ميداد، يه مشت عرب با لباس عربي، خشن، با چفیه هاي قرمز، يه مشت بچه ها با لباس عربي سبز، اينارو با تازيانه ميزدند و رو خاکها ميکشوندند
من که تو عمرم گريه نکرده بودم، ياد حرف اين دختره افتادم گفتم وااااااي يه عمره دارم تازيانه به مهدي ميزنم
پاي تلويزيون دلم شکست، گفتم یازهرای مظلومه دست منو بگير
یازهرا يه عمره دارم گناه ميکنم، دست منو بگير
من ميتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم.
کسي تو خونه نبود، ديگه هرچي دوست داشتم گريه کردم توسروصورت خودم میزدم
گريه هاي چند ساله که بغض شده بود، گريه ميکردم، داد ميزدم، عربده ميکشيدم، خجالت که نميکشيدم چون کسي نبودیه حس عجیبی بهم دست داده بودکه توی همه عمرم تجربه نکرده بودم احساس میکردم سبک شدم احساس میکردم تازه متولدشدم....
نیمه شب بود، باصدای بازشدن قفل در ازخواب بیدارشدم همون پای تلویزیون خوابم برده بودپدر و مادرم از حسينيه آمدند
تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد (اسمم رضاست)، يه نگاه به من کرد گفت: رضا جان حالت خوبه؟چراچشمات قرمزه چراصورتت قرمزشده گفتم چیزی نیست گفت صدات چراگرفته همه نگران بودن
دورمو گرفته بودن، گفتم چیزی نیست امشب براامام حسین عزاداری کردم همه ازتعجب مات مونده بودن مادرم گریه میکرد وخداروشکرمیکردمیگفت ممنونم خداکه دعاهای منومستجاب کردی و.....
افتادم به پای پدر و مادرم، گريه.... تورو به حق اين شب عاشورا منو ببخشید
من اشتباه کردم
بابام گريه میکردمادرم گريه میکرد خواهروبرادرام....
صبح عاشورا، زنجيرو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و رفتم سمت حسینیه محلمون.
تو حسينيه که رفتم، ميشناختند، ميدونستند من هيچوقت اينجاها نميومدم
همه یه جوری نگام میکردن
سرپرست هيئت آدم مسنیه
آمد و پيشونيمو بوسيد و بغلم کرد و گفت رضاجان خوش آمدي، منت سر ما گذاشتي منم خجالت میکشیدم آخه یه عمرباعث اذیت وآزارمردم اون محله بودم...رفتم تودسته و
هي زنجير ميزدم وبه ياد اون سيلي هايي که به مهدي زده بودم گريه ميکردم
هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به امام زمان زدم گريه ميکردم
جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، سرپرست هيئت منو صدا زد
گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!
گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت
هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار کنی؟
زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان من یه عمرزیربارگناه مرده بودم توزنده ام کردی؟
اومدم ضریح آقا رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد میزدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره نذاردوباره راهموگم کنم.....
سرپرست هیئت کاروان زیارتی داره داره، مکه مدینه میبره. یه روزتومسجدمنودیدصدام زدرضاجان میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده
خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم میگردم
گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم حاجی!!!
خلاصه دیگه شغل پیداکردمو اهل کاروزحمت شده بودم رفیقای اون چنینی را گذاشته بودم کنار و آبرو پیدا کردم
یه مدتی، دو سالی گذشت
همه ماجرا یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف
مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟
گفتم هرچی نظرشماست مادر،من روحرف شماحرف نمیزنم
رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه خلاصه رفتیم خواستگاری
پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.
منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین پسر من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و .... همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از حسین جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم.
منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم.
گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید
گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادرمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه
عروس خانم وقتی باسینی چای وارد شدیه نگاه به من کرد، یه وقت گفت:
یا زهرا!!!!!
سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین...
مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق
من دیدم فقط صدای شیون از اتاق بلنده
همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!
منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟
گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟
گفتم چی میگه؟
گفت: مادر میگه که....
دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق شده....
به خاطر من ردش نکن
مادر دیشب حضرت زهرا سفارشتو کرده....
به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، اهل بیت آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده
ای آبرودار آبرویم را بخر٬ جان زهرا از گناهم درگذر... یازهرا...
🌀🌀🌀🌀🌀
*نشرهمراه باذکر صلوات