eitaa logo
نسیم طراوت 🍃
547 دنبال‌کننده
935 عکس
522 ویدیو
20 فایل
☫ ﷽ ☫ «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» موسسه فرهنگی هنری نسیم طراوت بهشت ـ๛شکرگذاری🌸 ـ๛قوانین و خدمات دولتی به خوش جمعیت ها✨ ـ๛احساسـے ❤️ ـ๛رمان📔 بابچه ها زندگی قشنگ تره👶👶 @hasan_khani47 لینک دعوت : @yazahra_arak313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃🌸🍃🌹🍃 🍃🌼🍃🌸🍃 🌸🍃🌺🍃 🌹🍃🌼 🍃🌸 🌼 به نام خداوند مهربانی خدای زیبا پسند و زیبایی 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 این کانال جهت هم افزایی گروه زیر سایه مادر و گروه فرهنگی یا زهرا تاسیس شده است و مطالب فوق چکیده عملکرد هر دو گروه و مطالب مورد نیاز اجتماعی میباشد .لطفا با حضور خود و دعوت از دوستانتان هم مسیر در تحقق آرمان های ظهور باشید. ومن الله توفیق.... ╭┅─────---────┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅────---─────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برنامه روزانه کانال : شکرگزاری تقویم روز طعام کده داستان کوتاه خودت بساز هم مسیر سیرملکوت ╭┅─────---────┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅────---─────┅╯
شکرگزاری امروز تقدیم شما مهربونا 👇 خدایا شکرت که ❤️❤️❤️ 🌹من توانمند هستم ✨من قدرتمند هستم 🌸من خودم را باور دارم ❤️من لایق بهترین ها هستم 🌱من شکرگزار هستم 💕من ارزشمند هستم ✨من هدفمند هستم 😘من پر انرژی هستم 🌷من دوست داشتنی هستم ✔️من با اراده هستم 🌈من قوی هستم 🌱من با انگیزه هستم 💕من ثروتمند هستم 💐من پر شور و نشاط هستم 🌈من جذاب هستم 🍃من مثبت اندیش هستم ❤️من قدرت جذب فوق العاده ای‌دارم 🦋من اشرف مخلوقات خداوند هستم 🌸من بهترین هستم ✨من خلاق هستم 🌹من عاشق زندگی و خودم هستم 👌من فعال هستم 🌷من مثبت حرف میزنم 💐من از زندگیم لذت میبرم ✨من بشاش هستم 🌱من خودم را باور دارم 🌺من میتوانم دیگران را ببخشم 🌈من مهربان هستم 😍من شاد هستم ❤️من خوشحال هستم 🌷 من در اوج هستم 🦋من لایق بهترین زندگی هستم 🍃 کائنات گوش به فرمان من هست 🌸من خودم را باور دارم 🌹من لایق بهترین ها هستم @yazahra_arak313 💜 💜🌿 💜🌿💜 💜🌿💜🌿
29.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیتزا سیب زمینی 🥳🥳🥳🥳🥳 سیب زمینی پنیر پیتزا ژامبون یا کالباس یا سوسیس گوجه گیلاسی ذرت فلفل سبز نمک روغن زیتون مواد سس پیتزا سس کچاپ یک ق غ روغن زیتون رب گوجه یک ق چ ریحان و آویشن خشک سیب‌زمینی رو به صورت حلقه‌ای برش بزنید و روی سینی فر که کاغذ روغنی گذاشتین بچینید روی سیب زمینی‌هارو‌با چاقو خراش بندازین و‌نمک بپاشین و سپس سینی رو داخل فر از قبل گرم شده به مدت ۲۰ تا ۳۰ دقیقه یا تا زمانیکه سیب زمینی ها پخته شده باشن قرار بدین نکته؛ (برای اینکه کارتون راحتتر بشه و نخواین مدام سیب زمینی رو چک کنید بهترش اینه که قبل از اینکه سیب‌زمینی رو بفرستین داخل فر پنج دقیقه داخل ابجوش بجوشونید بعد بچینید داخل سینی فر) مواد سس رو مخلوط کنید وقتی سیب‌زمینی‌ها پخته شد با برس روشون سس بزنید بعد پنیر بریزین، سوسیس سرخ شده یا ژامبون یا کالباس، گوجه گیلاسی خردشده، فلفل سبز یا فلفل دلمه، ذرت و مجدد پنیر پیتزا بریزین و بفرستین داخل فر و گریل رو روشن کنیدتا پنیر آب و طلایی بشه. @yazahra_arak313 🌸 🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 حسابی کلافه شده بودم. نمی‌فهمیدم که جذب چه چیز این آدم شدن. از طرف خانم‌ها چند تا خواستگار داشت، مستقیم بهش گفته بودن. اون هم وسط دانشگاه😐 وقتی شنیدم گفتم چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه باهام ازدواج کن.😑 اونم با چه کسی! اصلاً باورم نمی‌شد. عجیب‌تر این‌که بعضی از آن‌ها حتی مذهبی هم نبودند..☹️ به نظرم که هیچ جذابیتی در وجودش پیدا نمی‌شد..! براش حرف و حدیث درست کرده بودند! مسئول بسیج خواهران ، تأکید کرد وقتی زنگ زد کسی حق نداره جواب تلفن رو بده😬 برام اتفاق افتاده بود که زنگ بزنه و جواب بدم باورم نمی‌شد این صدا صدای اون باشه بر خلاف ظاهر خشک و خشنش با آرامش حرف می‌زد تن صداش موج خاصی داشت. از تیپش خوشم نمیومد دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته‌ بود.😒 شلوار شش جیب پلنگی گشاد می‌پوشید و پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ، که مینداخت روی شلوار. توی فصل سرما با اورکت سپاهیش تابلو بود😑 یه کیف برزنتی کوله مانند یه وری مینداخت روی شونش ، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ میشد😂 راه که می‌رفت کفشش رو روی زمین می‌کشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╭┅──────--───┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅─────--────┅╯
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 از وقتی پام به بسیج دانشگاه باز شد بیشتر می‌دیدمش به دوستام می‌گفتم: این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده و همون جا مونده😑 به خودشم گفتم..! اومد اتاق بسیج خواهران پشت به ما رو به دیوار نشست . اون دفعه رو خودخوری کردم😤 دفعه بعد رفت کنار میز که نگاش به ما نیفته😐 نتونستم جلوی خودمو بگیرم بلند بلند اعتراضم رو به بچه‌ها گفتم. ینی به در گفتم تا دیوار بشنوه😁 زور می‌زد جلوی خندش رو بگیره. معراج شهدای دانشگاه که انگار ارث پدرش بود هر موقع می‌رفتیم با دوستش اون‌جا می‌پلکیدند😒 زیرزیرکی می‌خندیدم و می‌گفتم بچه‌ها باز هم دار و دسته محمد خانی بعضی از بچه‌های بسیج با کارو کردارش موافق بودند بعضی هم مخالف. بین مخالفان معروف بود به تندروی کردند اما همه ازش حساب می‌بردن .. برای همین ازش بدم میومد فکر می‌کردم از این آدم‌های خشکه مقدسِ از اون طرف بام افتاده است😖 اما طرف‌دارزیاد داشت. خیلی‌ها می‌گفتند: مداحی می‌کنه، هیئتیه،میره تفحص شهدا، خیلی شبیه شهداست! اما توی چشم من اصلاً این‌طور نبود . با نگاه عاقل اندر سفیهی به آن‌ها می‌خندیدنم که این قدر هاهم آش دهن سوزی نیست 🙄 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╭┅─────--────┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅────--─────┅╯
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه، دعای عرفه برگزار می‌شد. دیدم فقط چند تا تکه موکت پهن کردن ب مسئول خواهران اعتراض کردم... دانشگاه به این بزرگی فقط این چند تا تیکه موکت!!😐 در جواب حرفم گفت همیناهم پر نمیشه.. وقتی دیدم توجهی نمی‌کنه رفتم پیش آقای محمد خانی صداش زدم جواب نداد. چند بار داد زدم تا شنید سر به زیر اومد گفت «بفرمایید» بدون مقدمه گفتم این موکت‌ها کمه. گفت قد همینشم نمیان بهش توپیدم گفتم ما مکلف به وظیفه هستیم نه نتیجه😒 اونم با عصبانیت جواب داد این وقت روز دانشجو از کجا میاد؟!😠 بعد رفت دنبال کارش.. همین که دعا شروع شد روی همه موکت‌ها کیپ تا کیپ نشستند، همشون افتادن به تکاپو که حالا از کجا موکت بیاریم😳 یه بار از کنار معراج شهدا یکی از جعبه‌های مهمات را آوردیم اتاق بسیج خواهران به جای قفسه کتابخانه .. مقرر کرده بود برای جابجایی وسایل بسیج حتماً باید نامه‌نگاری شود همه کارها با مقررات و هماهنگی او بود من که خودم رو قاطی این ضابطه‌ها نمی‌کردم هر کاری به نظرم درست بود همونو انجام می‌دادم😁 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╭┅─────---────┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅────---─────┅╯
آموزش عروسک تیلدای روسی👇👇👇 چاپ الگو با توجه به اندازه عروسک که دوست دارید.💚 پارچه مصرفی آنغوره باشه راحت تره 🌸 داخل بدن از سیم مفتولی و یا سیخ چوبی استفاده بشه .🎁 تزیین مو و لباس اختیاری و با توجه به سلیقه شماست.🌸 ╭┅─────---────┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅────---─────┅╯ 🎁 🎀🎁 🎁✨️🎀 🎀🎁✨️🎉
💠 گله ها و ناراحتيهاي خود را با متانت و نرمي با شوهر در ميان بگذاريد:👇👇 ❌در موقع ناراحتي گله خود را اظهار نكنيد.تحمل كنيد تا وقتي شما و شوهرتان در آرامش روحي وخيال هستيد آن وقت شكايت خودتونو بگوييد واينكه تنها باشيد فقط شما و شوهرتان، ❌اينكه لحن حرف زدن شما تند نباشد و بوي تحكم وبرتري جويي ندهد، ❌اينكه طريقه گفتن شما طوري باشد كه واقعايكراست برويد سر اصل مطلب .و ساعتها مقدمه چيني نكنيد و رنجش خود را به شوهرتان بفهمانيد.مثلا بگوييد:"من از اين كه تو فلان حرف رو پيش خانوادت به من زدي رنجيده خاطر شدم." و در ادامه بگوييد" چه خوب بود كه اگر هم حرفي داري وقتي تنها هستيم به خودم بگويي" وامثال اينها . ❌ و باید بدانید اينكه عاقل و متين و منطقي باشيد. ╭┅─────---────┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅────---─────┅╯
توی کوچه پیرمردی رو دیدم که روی زمینِ سرد خوابیده بود سن و سالم کم بود و چیزی برای کمک بهش نداشتم اون شب رختخواب آزارم میداد و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد؛ رختخوابم رو جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم اما روحم شفا پیدا کرد چه مریضی لذت بخشی! - شهید دکتر مصطفی چمران🕊 ╭┅─────--────┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅─────--────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکرگزاری رو با عشق انجام بده👇 💐پروردگارا! می‌دانم خالی از تقصیر نیستم اما می‌خواهم از اینکه مرا در هر حال دوست داری، سپاسگزاری کنم.🙏 💐الهی شکرگزار این زندگی هستم که به من بخشیدی؛ به خاطر همه چیز سپاسگزارم. 🙏 💐خداوندا برای روشنایی روز که در آن کار می‌کنم و برای تاریکی شب که در آرامش آن می‌آسایم شکرگزارم.🙏 💐خداوندا، برای این روزِ زیبا و این زندگیِ تازه از تو سپاسگزارم.🙏 💐مهربانا، برای غذا، از خانه، کاشانه، امنیت، بقا، بودن از تو سپاسگزارم.🙏 💐پروردگارا، برای خلاقیت، آفرینندگی، نوآوری، روزِ تازه، روزی نو از تو سپاسگزارم.🙏 💐آفریدگارا، برای سلامتیِ تن، توانمندیِ جان، جوانمردیِ دل، دل انگیزیِ حال از تو سپاسگزارم.🙏 💐الهی، برای عشقِ جهان، جانِ جهان، محبتِ بشری، طبیعی، مادرانه، پدرانه، برادرانه، خواهرانه، همزیستانه، بی قید و شرط از تو سپاسگزارم.🙏 💐خدایا، برای تواناییِ شکرگزاری، توانایی سخن گفتن، گفتمان، مکالمه، کلامِ پُر مهر، ذکرِ بودن از تو سپاسگزارم.🙏 ╭┅─────--────┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅─────--────┅╯
       👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇      ✴️ شنبه 👈4 شهریور/ سنبله 1402 👈9 صفر 1445👈26 اوت 2023 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی 🏴 شهادت عمار بن یاسر و خزیمه " 37 ه.ق 🗡 شروع جنگ نهروان و فتح نهروان " 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای امور زیر مناسب است: ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅شروع کار و شغل. ✅قرض و وام دادن و گرفتن. ✅ و داد و ستد و تجارت خوب است. 👶 زایمان مناسب و نوزاد طالب علم گردد. 🚘مسافرت:سفر سود و خیر دارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز تا عصر قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️رفتن به خانه نو. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️آغاز درمان و معالجه. ✳️شراکت و امور شراکتی. ✳️و شروع به کار نیک است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. 👩‍❤️‍👨 امشب: حکمی ندارد. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث درد و بیماری می شود. 💉💉 حجامت: خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث درد اعضا می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب : خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی 10 سوره مبارکه "یونس"علیه السلام است. دعواهم فیها سبحانک اللهم وتحیتهم فیها سلام... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که از خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و آخرت به او نفع رساند.ان شاءالله. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان       
فصل پاییز که میاد مامانا در جنب وجوش هستن برای تهیه ترشی انصافا دراین فصل ترشی بیشتر میچسبه ولی از همه ترشی ها مناسب‌تر برای فصل پاییز ترشی گوجه فرنگی هستش که طرفدار بیشتری هم داره... پس با ما باش و یه ترشی دلپذیر درست کن. 🍅 ‌ مواد لازم: گوجه 7 کیلو کرفس یک دسته هویج یک کیلو🥕 سیر و فلفل تند هرکدام 200 گرم🧄🌶 گل کلم 2 عدد متوسط نمک به ازای هرکیلو گوجه یک قاشق غذاخوری نمک سرکه یک لیوان 🥃 از شب قبل مواد رو نگینی خرد کنید و بشورید و بذارید کامل خشک بشن گوجه هارو پوست بکنید و در غذاساز پوره کنید گوجه هارو داخل قابلمه بریزید و یک ربع بجوشونید در حال جوش سرکه رو هم اضافه کنید بعد از حدود یک ربع خاموش کنید و نمک وبقیه مواد رو اضافه کنید و هم بزنید کمی خنک شد داخل ظروف ترجیحا شیشه ای بریزید و یک روز در فضای آشپزخانه بذارید بمونه و بعد داخل یخچال نگهداری کنید حدود یک هفته بعد آماده مصرفه ╭┅─────--────┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅─────--────┅╯
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 جلسه داشتیم اومد اتاق بسیج خواهران ، با دیدن قفسه خشکش زد😶 چند دقیقه زبونش بند اومد و مدام به انگشتر هاش ور می‌رفت مبهوت مونده بودیم با دلخوری پرسید این این‌جا چی کار می کنه؟! همه بچه‌ها سرشونو انداختن پایین ... زیرچشمی بِه همه نگاه کردن دیدم کسی نطق نمی‌زنه سرمو گرفتم بالا و با جسارت گفتم گوشه معراج شهدا داشت خاک می‌خورد آوردیم این‌جا برای کتاب‌خونه... با عصبانیت گفت من مسئول تدارکات رو توبیخ کردم و شما به این راحتی می‌گین کارش داشتیم؟!😤 حرف دلم رو گذاشتم کف دستش: گفتم مقصر شمایی که باید همه این کارا زیر نظر و تأیید شما انجام بشه! این که نشد کار.. لبخندی نشست روی لبش و سرش رو انداخت پایین با این یادآوری که زودتر جلسه رو شروع کنید بحث رو عوض کرد. وسط دفتر بسیج جیغ کشیدم شانس آوردم کسی اون دور و بر نبود🤬 ن که آدم جیغ جیغویی باشم. ناخودآگاه از ته دلم بیرون زد . بیشتر شبیه جوک و شوخی بود.. خانم قنبری که به زور جلوی خندش رو گرفته بود گفت: آقای محمدخانی من رو واسطه کرد برای خواستگاری از تو..😅 ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭┅─────--────┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅─────--────┅╯
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 اصلا ب ذهنم خطور نمیکرد مجرد باشه😐 قیافه جا افتاده ای داشت.. اصلا توی باغ نبود. تا حدی ک فکر نمیکردم مسئول بسیج دانشجویی ممکن است از خود دانشجویان باشه.. گفتم ته تهش کارمندی چیزی از دفتر نهاد رهبری است. بی محلی ب خواستگارهایش را هم از سر همین میدیدم ک خب ادم متاهل دنبال دردسر نمیگرده ,, به خانم ابویی گفتم:«بهش بگو این فکر رواز توی مغزش بریزه بیرون » شاکی هم شدم که چطور به خودش اجازه داده از من خواستگاری کند. وصلهٔ نچسبی بود برای دختری که لای پنبه بزرگ شده است.😒 کارمان شروع شد ، ازمن انکار واز او اصرار ... سردر نمی آوردم آدمی که تا دیروز رو به دیوار می نشست، حالا این طور مثل سایه همه جا حسش می کنم دائم صدای کفشش توی گوشم بود ومثل سوهان روی مغزم کشیده می شد ..😤 ناغافل مسیرم را کج کردم ، ولی این سوهان مغز تمامی نداشت هرجا می رفتم جلوی چشمم بود : معراج شهدا ، دانشگده ، دم در دانشگاه ، نمازخانه و جلوی دفتر نهاد رهبری! گاهی هم سلام می‌پراند😒 دوستانم می گفتند:«از این آدم مأخوذ به حیا بعیده این کارا!» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭┅─────--────┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅─────--────┅╯
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 کسی که حتی کارهای معمولی و عرف جامعه را انجام نمی داد و خیلی مراعات می کرد ، دلش گیر کرده و حالا گیر داده به یک نفر و طوری رفتار می کرد که همه متوجه شده بودند 😐 گاهی بعدازجلسه که کلی آدم نشسته بودند ، به من خسته نباشید می گفت یا بعد از مراسم های دانشگاه که بچه ها با ماشین های مختلف می رفتند بین این همه آدم از من می پرسید :«باچی و کی بر میگردید ؟» یک بار گفتم :«به شما ربطی نداره که من با کی میرم !»😒 اصرار می کرد حتماً باید با ماشین بسیج بروید یا برایتان ماشین بگیرم . می گفتم :«اینجا شهرستانه . شما اینجارو با شهر خودتون اشتباه گرفتین ، قرار نیست اتفاقی بیفته » گاهی هم که پدرم منتظرم بود ، تا جلوی در دانشگاه می آمد که مطمئن شود😡 در اردوی مشهد ، سینی سبک کوکو دست من بود و دست دوستم هم جعبهٔ سنگین نوشابه. عز و التماس کرد که «سینی رو بدید به من سنگینه !» گفتم :«ممنون ، خودم میبرم !» و رفتم .. از پشت سرم گفت :«مگه من فرمانده نیستم؟! دارم می گم بدین به من !» چادرم را کشیدم جلوتر و گفتم :«فرمانده بسیج هستین نه فرمانده آشپزخونه!»😒😖 گاهی چشم غره ای هم می رفتم بلکه سر عقل بیاید ، ولی انگار نه انگار..💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╭┅─────--────┅╮ @yazahra_arak313 ╰┅─────--────┅╯