eitaa logo
نسیم طراوت 🍃
545 دنبال‌کننده
940 عکس
529 ویدیو
20 فایل
☫ ﷽ ☫ «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» موسسه فرهنگی هنری نسیم طراوت بهشت ـ๛شکرگذاری🌸 ـ๛قوانین و خدمات دولتی به خوش جمعیت ها✨ ـ๛احساسـے ❤️ ـ๛رمان📔 بابچه ها زندگی قشنگ تره👶👶 @hasan_khani47 لینک دعوت : @yazahra_arak313
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم طراوت 🍃
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۵۵ کتش را درآورد.. و دوباره به سمت ماشین برگشت. روی صندلی نشست و ا
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۶ پاسخ اشکهایم را با داد و بیداد میداد این تکفیری باچندتا قاچاقچی اسلحه از مرز عراق وارد سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و داریا رو کرده انبار باروت! « نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود و خجالت میکشیدم به این مرد نامحرم بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، خون میبارید و مصطفی ندیده از اشکهایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده ام که گلویش را با تیغ غیرت بریدند و صدایش زخمی شد اون مجبورتون کرد امشب بیاید حرم؟ « با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم، دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم و تنها با نگاهم التماسش میکردم که تمنای دلم را شنید و مردانه امانم داد .... دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید! « کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛ شش ماه پیش سعد از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود و حال باورم نمیشد او هم اهل داریا باشد تا لحظه ای که در آرامش منزل زیبا و دلبازشان وارد شدم. دور تا دور حیاط گل کاری شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه متصل میشد. هنوز طراوت آب به تن گلدانها مانده و عطر شب بوها در هوا میرقصید که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا زد مامان مهمون داریم.... تمام سطح حیاط و ایوان با لامپ های مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می آمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من.... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ ف.و @yazahra_arak313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حالا که مادران غزه همان ساعت تولد به‌جای اذان و اقامه در گوش نوزادان‌شان «تلقین» می‌خوانند و مرگ با توپ‌های جنگی هم‌بازی کودکان فلسطین شده است، می‌خواهم نام من را هم در سیاهه‌ی سربازان مقاومت بنویسید. بنویسید من هم سربازی قسم‌خورده‌ام که به یاری خدا پشت به دشمن نخواهد کرد. وصیت می‌کنم از زیر قرآن که رد شدم کسی پشت سرم آب نریزد دعای‌تان می‌کنم و شما هم بسیار دعا کنید که این سرباز کوچک راه رفته‌ را بازنگردد. -ما از کشته شدن نمی‌ترسیم ولی از انحراف و ارتجاع چرا- حالا من هم یک سربازم. قرآن را باز می‌کنم و به نیت جهاد استخاره می‌کنم: «ن... وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ...». من سرباز مسلحی هستم که باید خشابم را از کلماتی که هیچ‌گاه تمام نمی‌شوند پر کنم. شعر «لَجْمَن» من است -لبه‌ی جلویی منطقه‌ی نبرد من- و من مصرع به مصرع سنگر می‌سازم و کودکان فلسطینی را به پناه‌گاه غزل می‌برم. مثنوی‌ام را حماسی‌تر از شاهنامه می‌سرایم و بیت به بیت خانه‌های غزه را -تا جایی که دست‌شان به عرش برسد- بالا می‌برم. و ای کاش از این به بعد در حیاط خانه‌های فلسطین به جای «زیتون» «نخل» بکارند! جمله‌ها را از اعماق وجودم -از سیلوی انبار موشک‌های جنگی- بیرون می‌کشم و خرج پرتابش را به اندازه‌ای که به «تل‌آویو» برسد تتظیم می‌کنم. می‌دانم برد جملات و کلمات کم نیست و قدرت انهدامش آن‌قدری هست که «صهیونیست‌» را دو پاره می‌کند. «صهیون...نیست...». نیست و نابود باشد هر کسی که خواب کودکان را آشفته می‌خواهد. «حماس» با «حماسه» جناس ناقص‌اند؛ و به امید حق محور مقاومت این تجانس را کامل خواهد کرد. شنیده‌ام که «نصرالله» من الله وعده‌ی «فتح قریب» داده است... و مگر وعده‌ی الهی تخلف می‌پذیرد؟! ما «یهود» را با «نمرود» قافیه نکرده‌ایم این‌ها خودشان از ازل قافیه بوده‌اند و عجیب نیست که هنوز نفهمیده‌اند آتش «ابراهیم» را نمی‌سوزاند. کاش یکی به صهیونیست‌ها بگوید که بمب‌های فسفری شما از آتش نمرود شعله‌ور‌تر نیست. و خدای ما هنوز هم همان اله ابراهیم و اسماعیل است. گوساله‌های سامری فرق اعجاز و سحر را نمی‌دانند ولی شک نکنید وقتش که برسد دقیقاً رأس همان ساعت و ثانیه خدای کودکان بی‌گناه فلسطین -این موسی‌های کوچک خفته در تابوت- در نیل خون شهیدان غرق‌تان خواهد کرد که «اِنَّ مَعیَ رَبّی...» (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ازلحاظِ‌روحی‌نیازدارم به‌اون‌معجزاتِ‌یهویی ازجنسِ‌امام‌رضا همون‌جایی‌که‌خیلی‌ناگهانی وَبدونِ‌آمادگی سفرِمشهدِت‌جورمیشه .. قلبم‌شدیدانیازداره‌که برای‌چندثانیه کنارِضریح‌چشم‌ببندم؛ خادم‌روشونه‌م‌بزنه‌وبگه : قبول‌باشه‌عزیزم، بفرماییدبقیه‌ام‌زیارت‌کنن .. عقب‌عقب‌برگردم‌وبگم : ممنون‌که‌بازم‌طلبیدی ❤️‍🩹(: @yazahra_arak313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پدر فلسطینی که قطعات فرزندان شهید شدش رو تو کیسه آورده و فریاد می‌زنه: "بچه های من مرده اند!"😭😭
دوستان امشب صدقه برای قلب نازنین امام زمان فراموش نشه ......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 👇تقویم نجومی چهارشنبه👇 ✴️ چهارشنبه 👈 26 مهر/ میزان 1402 👈2 ربیع الثانی 1445 👈18 اکتبر 2023 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است : ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅درختکاری. ✅سلف خریدن. ✅قرض و وام دادن و گرفتن. ✅قرارداد نوشتن. ✅و خواستگاری عقد و ازدواج خوب است. 👶 زایمان خوب و نوزاد خوش قدم و شایسته است. آن شاءالله. 🚘مسافرت: مسافرت مکروه است و همراه صدقه باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در قوس جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️آغاز کارهای تعلیمی. ✳️و آغاز امور تجاری نیک است. 📛ولی فروش طلا و حیوان خوب نیست. 🟣 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب. ( شب پنج شنبه ) ، فرزند حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد. ان شاءالله. 💉حجامت. خون دادن و فصد خوب نیست. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث حاجت روایی می شود. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی3 سوره مبارکه " آل عمران" است. نزل علیک بالحق مصدقا لما بین یدیه.. و مفهوم آن این است که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیهالسلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . @yazahra_arak313 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان قم:انتشارات حسنین علیهما السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از مقداد سوال شد: هنگام حمله به خانه فاطمه چه کردی؟ گفت :مامور به سکوت بودیم ،اما من دست بر قبضه شمشیر وچشم در چشم علی،منتظر اشاره بودم..... وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد.... @yazahra_arak313
نسیم طراوت 🍃
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۵۶ پاسخ اشکهایم را با داد و بیداد میداد این تکفیری باچندتا قاچاقچی
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۷ خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و میخواست صحنه سازی کند که باخنده سوال کرد :هنوز شام نخوردی مامان؟« زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این غریبه ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بیصدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس میکرد که با آرامش شروع کرد مامان این خانم شیعه هستن، امشب وهابیها به حرم سیده سکینه حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلا مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده شون! « جرأت نمیکردم سرم را بلند کنم، میترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره غربت این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمیتوانستم سر پا بایستم که دستی چانه ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. مصطفی کمی عقب تر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم مادری کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بیمنت پرسید : اهل کجایی دخترم؟ در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد دو سالی میشد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت ایشون از ایران اومده! « نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بیغیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید همسرشون اهل سوریه اس، ولی فعلا پیش ما می مونن! « به قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند و تنها یک آغوش مادرانه کم داشتم که آن هم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. ادامه دارد..... 🌹نام نویسنده :ف.و @yazahra_arak313
نسیم طراوت 🍃
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۵۷ خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و میخواست صحنه سازی کند که باخنده سوا
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۸ با هر دو دستش شانه هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت. او بی دریغ نوازشم میکرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه میلرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاه چال ابوجعده رها کرد، خیال میکردم به آخر دنیا رسیده و حالا در آرامش این بهشت مست محبت این زن شده بودم. به پشت شانه هایم دست میکشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد : اسمت چیه دخترم؟ و دیگر دست خودم نبود که نذر زینبه در دلم شکست و زبانم پیش دستی کرد زینب! از اعجاز امشب پس از سالها نذر مادرم باورم شده و نیتی با حضرت زینب داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به نذرم وفا میکردم که در برابر چشمان نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم. کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را کشید تا راحت باشم و ظاهراً دختری در خانه نداشت که با مهربانی عذرتقصیرخواست لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیست... از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید : تا تو اینا رو بپوشی، شام رو میکشم! « و رفت و نمیدانست از درد پهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم. مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را جمع کرد و خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد ... بفرمایید! شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون میخرید و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان مادرم بود که دخترانه پای سفره نشستم و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمیرفت. مصطفی میدید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق میلرزد و ندیده حس میکرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی میکرد. احساس میکردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد : خواهرم! « نگاهم تا چشمانش رفت و او نمیخواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم غیرتش را بشکافد که سر به زیر زمزمه کرد : من نمی خوام شما رو زندانی کنم، شما تو این خونه آزادید! و ازنبض نفسهایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که.... ادامه دارد..... 🌹نام نویسنده :ف.و @yazahra_arak313
نسیم طراوت 🍃
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۵۸ با هر دو دستش شانه هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۹ صدایش بیشتر گرفت : شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش میکنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید! « از پژواک پریشانیاش ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام نشده و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه میکشید که با وحشت در بستر خواب خزیدم و از طنین تکبیرش بیدار شدم. هنگامه سحر رسیده و من دیگر زینب بودم که به عزم نماز صبح از جا بلند شدم. سالها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت میکشیدم و می ترسیدم نمازم را نپذیرد که از شرم و وحشت سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بی دریغ میبارید. نمازم که تمام شد از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در آرامش این خانه دلم میخواست دوباره بخوابم اما درد پهلو امانم را بریده و دیگر خوابم نمیبرد که میان بستر از درد دست و پا میزدم. آفتاب بالا آمده و توان تکان خوردن نداشتم، از درد روی پهلویم کز کرده و بی اختیار گریه میکردم که دوباره در حیاط به هم خورد و پس از چند لحظه صدای مصطفی دلم را سمت خودش کشید : مامان صداش کنید، باید باهاش حرف بزنم! دستم به پهلو مانده و قلبم دوباره به تپش افتاده بود، چند ضربه به در اتاق خورد و صدای مادر مصطفی را شنیدم بیداری دخترم؟ « شالم را با یک دست مرتب کردم و تا خواستم بلند شوم، در اتاق باز شد. خطوط صورتم همه از درد در هم رفته و از نگاهم ناله میبارید که زن بیچاره مات چشمان خیسم ماند و مصطفی صبرش تمام شده بود که جلو نیامد و دستپاچه صدا رساند : میتونم بیام تو؟ «پتو را روی پاهایم کشیدم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم :بفرمایید! و او بلافاصله داخل اتاق شد. دل زن پیش من مانده و از اضطرار نگاه مصطفی میفهمید خبری شده که چند لحظه مکث کرد و سپس بی هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت. مصطفی مقابل در روی زمین نشست، انگشتانش را به هم فشار میداد و دل من در قفس سینه بال بال میزد که مستقیم نگاهم کرد و بی مقدمه پرسید : شما شوهرتون رو دوست دارید؟ « طوری نفس نفس میزد که قفسه سینه اش میلرزید و سوالش دلم را خالی کرده بود که به لکنت افتادم : ازش خبری دارید؟ از خشکی چشمان و تلخی کلامش حس میکردم به گریه هایم شک کرده و او حواسش به حالم نبود که دوباره پاپیچم شد : دوسش دارید؟ ادامه دارد..... نام نويسنده:ف.و @yazahra_arak313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 👇تقویم نجومی اسلامی پنجشنبه👇 ✴️پنجشنبه 👈27 مهر/‌ میزان 1402 👈3 ربیع الثانی 1445 👈19 اکتبر 2023 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🐪 سفر امام حسن عسگری علیه السلام به جرجان با طی الارض. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛امروز برای امور ازدواجی خوب نیست. 👶زایمان خوب و نوزاد روزی دار و عمرش طولانی باشد 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت امروز: مباشرت هنگام زوال ظهر مستحب و فرزند حاصل، هیچگونه انحراف و نادرستی در او راه ندارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ و آغاز کارهای تعلیمی و امور تجاری خوب است. 📛ولی فروش طلا. 📛 و حیوان خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. 👩‍❤️‍👨 امشب: امشب ( شب جمعه)،امید است فرزند پس از فضیلت نماز عشاء، از ابدال و یاران امام زمان علیه السلام خواهد بود. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث طول عمر می شود. 💉💉 حجامت. فصد زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ، باعث ضعف مغز می شود 😴😴 تعبیر خواب امشب : خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 5 سوره مبارکه "مائده " است. الیوم احل لکم الطیبات.. و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و یا به شکلی خوشحال شود. ان شاءالله. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد. 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد @yazahra_arak313 📚 منبع مطالب : تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان
نسیم طراوت 🍃
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۵۹ صدایش بیشتر گرفت : شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش میکنم هر ک
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۶۰ دیگر درد پهلو فراموشم شده و طوری با تندی سوال میکرد که خودم برای آواره شدن پیشدستی کردم : من امروز از اینجا میرم! چشمانش درهم شکست و من دیگرنمیخواستم اسیر سعد شوم که با بغضی مظلومانه قسمش دادم : تورو خدا دیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همین الان از اینجا میرم! یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید :کجا میخواید برید؟ شیشه محبتی که از او در دلم ساخته بودم شکست و او از حرفم تمام وجودش در هم شکسته بود که دلم را به محکمه کشید ... من کی از رفتن حرف زدم؟ نگاهش میدرخشید و دیگر نمیخواست احساسش را پنهان کند که مردانه به میدان زد : از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط میخوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟ « دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند و صدایش به سختی شنیده شد من فقط میخواستم بدونم چه احساسی به همسرتون دارید... همین! « باورم نمیشد با اینهمه نجابت بخواهد به حریم من و سعد وارد شود که پیشانی ام از شرم نم زد و او بی توجه به رنجش چشمانم نجوا کرد : میترسیدم هنوز دوسش داشته باشید! احساس تهنشین شده در صدایش تنم را لرزاند، در برابر چشمانی که گمان میکردم هوایی ام شده اند، شالم را جلوتر کشیدم تا صورتم کمتر پیدا باشد. انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار میکردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچه ها خروجی داریا به سمت حمص یه جنازه پیداکردن. با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرومیرفت و من سخت تر صدایش را میشنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان میخورد : من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم! « گیج نگاهش مانده و نمیفهمیدم چه میگوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد : باید هویتش تأیید بشه.‌.... اگه حس میکردم هنوز دوسش دارید، دیگه نمیتونستم این عکس رو نشونتون بدم! همچنان مردد بود و حریف دلش نمیشد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید : خودشه؟ « چشمانم سیاهی میرفت و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود.... ادامه دارد..... نام نویسنده:ف.و @yazahra_arak313
نسیم طراوت 🍃
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۶۰ دیگر درد پهلو فراموشم شده و طوری با تندی سوال میکرد که خودم برای
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۶۱ قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود. سعد بود، با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطه ای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان خون در رگهایم بند آمده که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد. عشق قدیمی و زندانبان وحشی ام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خالص شده بودم که لبهایم می خندید و از چشمان وحشت زده ام اشک میپاشید. مادرش برایم آب آورده و از لبهای لرزانم قطره ای آب رد نمیشد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از عشق و بیزاری پَرپَر میزدم. در آغوش مادرش تمام تنم از ترس میلرزید و تهدید بسمه یادم آمده بود که با بی تابی ضجه زدم : دیشب تو حرم بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر میبره و عقدت میکنه! « و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندانهایم از ترس به هم میخورد و مصطفی مضطرب پرسید : کی بهتون اینو گفت؟ « سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشکهایم خیس شده و میان گریه معصومانه شهادت دادم : دیشب من نمیخواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو میکشه و میاد سراغم! « هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون غیرت در صورتش پاشید و از این تهدید بی شرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و میدیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش میزند. مادرش سر و صورتم را نوازش میکرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد : بچه ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو حرم بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم میرفتید چه نمیرفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ... و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه هایش از خجالت گل انداخت. از تصور بلایی که دیشب میشد به سرم بیاید و به حرمت حرم حضرت سکینه خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می کوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این امانت به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم میکرد : خواهرم! قسمتون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمیگیره! ادامه دارد...... نام نویسنده:ف.و @yazahra_arak313
نسیم طراوت 🍃
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۶۱ قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۶۲ شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش میخواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از دردجیغ زدم. مصطفی حیرت زده نگاهم میکرد و تنها خودم میدانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله ام از هیئت، دلم تا روضه در و دیوار پر کشید. میان بستر از درد به خودم میپیچیدم و پس از سالها حضرت زهرا را صدا میزدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده ای از پهلویم ترک خورده است. نمیخواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سخت تر کرده بود که مقابل در اتاق رژه میرفت مبادا کسی نزدیکم شود. صورت خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمیرفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازه اش دلم را زیر و رو کرده بود که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه میکردم. از همان مقابل در اتاق، اشکهایم طاقتش را تمام کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت : مسکّن اثر کنه، میبرمتون خونه! می دانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده و میترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود. از تنهایی این اتاق و خلوت با این زن نامحرم خجالت میکشید که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست : مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیشتون! و دل من پیش جسد سعد جا مانده بود که با گریه پرسیدم : باهاش چیکار کردن؟ ادامه دارد..... نام نویسنده:ف.و @yazahra_arak313
✅️ روش های تهاجمی چیه ؟؟ تتو هاشور فیبروز و... کلی اسم که همشون همون خالکوبی فقط روش و نوع زدنش متفاوت.. ✅️ آسیب هایی که تتو داره؟؟؟ ❌️واکنش‌های آلرژیک ❌️عفونت‌های پوستی ❌️ بیماری‌های خونی ❌️پنهان شدن سرطان پوست ❌️زخم‌های خطرناک پوستی ❌️تداخل در تعریق ❌️ابتلا به سرطان ❌️عوارض MRI از خطرات تتو ❌️خون‌ریزی ❌️کبودی‌های ناخوشایند ❌️مشکل در سیستم لنفاوی ✅️آیا کسی که تتو و هم خانواده هاشو انجام میده میتونه اهدا خون کنه؟؟؟ تا مدتی نمیتونه اهدا خون کنه و در بعضی از موارد تا پایان عمر یعنی فردی لازم به اهدا خون داره غلظت و انواع بیماری ها ولی نمیتونه حالا چرا یا خون میگیرن ازش می‌ریزند دور و یا خون ریزی بند نمیاد و یا خون جبران نمیشه ✅️؟ داشتن زخم و بخیه روی قسمتی از بدن، باعث می‌شود تا فرد نسبت به آن بخش از بدن خود بی‌اهمیت شود. به همین خاطر اغلب افراد سعی می‌کنند تا با خالکوبی روی بخیه، ماه گرفتگی، سوختگی یا زخم، حس مالکیت نسبت به بدن خود را دوباره به دست آورند. اما تتو روی بخیه و چنین نقاط خاص از بدن، حساسیت‌های مربوط به خود را دارد. جای زخم یا بخیه باید به طور کامل بهبود یافته باشد. در غیر اینصورت کار خالکوبی باعث باز شدن بیشتر جای زخم و حتی ایجاد زخم‌های جدید می‌شود. ✅️ تتو دائم خط چشم نوعی آرایش است که به آن میکروپیگمنتیشن چشم هم می‌گویند. این تتو معمولاً توسط افرادی انجام می‌شود که دچار افتادگی پلک بوده و به دنبال روشی دائمی برای رفع آن می‌گردند. اما معمولاً افرادی که این تتو را انجام می‌دهند، دچار عوارض زیر می‌شوند: ریزش مژه و حتی ابرو‌ها بروز حساسیت‌های پوستی در ناحیه مورد نظر افزایش حساسیت نسبت به نور مستقیم آفتاب امکان ظاهر شدن توده‌های گوشتی همچون کهیر در اطراف چشم احتمال انتقال ویروس‌های هپاتیت و ایدز از طریق دستگاه‌های تاتو ✅️ گاهی اوقات تاتوی ابرو در آرایشگاه‌ها به صورت استریل نشده انجام می‌شود و زمینه برای ورود انواع میکروب‌ها از طریق نوک سوزن به وجود می‌آید‌. علاوه بر این، رنگ‌هایی که برای تاتوی ابرو استفاده می‌شود گاهی سیستم ایمنی بدن را تحریک کرده و باعث ایجاد خارش، قرمزی و التهاب روی پوست می‌شود‌. در حالت کلی از عوارض تاتوی ابرو می‌توان موارد زیر را نام برد: ایجاد عفونت روی پوست به وجود آمدن ضایعه مبتلا شدن فرد به عفونت باکتریایی احتمال انتقال بیماری‌هایی همچون هپاتیت و ایدز ایجاد ورم و التهاب روی پوست ✅️ پوست اطراف چشم حساس و نازک است و انجام تاتو در زیر مژه ممکن است عوارض زیر را به دنبال داشته باشد: ضعیف و چروک شدن پوست چشم آسیب دیدن بافت و پلک چشم عفونت چشم ریزش مژه‌ها انتقال بیماری‌هایی مانند ایدز ✅️ از مهم‌ترین عوارض تاتو خط لب می‌توان به متورم، دردناک و قرمز شدن لب‌ها اشاره کرد که پس از بهبود، زخم‌ها تا میزان زیادی کاهش پیدا می‌کنند. از دیگر عوارض پوستی خالکوبی لب می‌توان به زخم، خارش، تحریک پوست و بیماری اشاره کرد. ✅️ موقت و دائم آرایش برای رقابت احساس نامناسب نسبت به خود پر کردن کمبودهای عاطفی خود زشت انگاری اعتماد به نفس پایین جلب توجه مخفی کردن نقاط ضعف @yazahra_arak313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقویم نجومی اسلامی. ✴️ جمعه 👈 28 مهر / میزان 1402 👈4 ربیع الثانی 1445 👈20 اکتبر 2023 🏛مناسبت های اسلامی و دینی. 🔵امور دینی و اسلامی. ❇️امروز روز مبارک و خوبی برای امور زیر است خصوصا: ✅خواستگاری عقد و ازدواج. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅صید و شکار و دام گذاری. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅خرید وسیله مورد نیاز. ✅داد و ستد و تجارت. ✅و صلح و آشتی دادن خوب است. 👶برای زایمان مناسب و نوزاد شایسته و مبارک است. 🚖سفر: مسافرت خوف حادثه دارد و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👩‍❤️‍👨مباشرت امروز: فرزند مباشرت هنگام فضیلت نماز عصر دانشمندی مشهور و شهرتش آفاق را در نوردد. ان شاءالله. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓امروز قمر در برج جدی و برای امور زیر مناسب است: ✳️جراحی. ✳️آغاز درمان و معالجه. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️برداشت محصولات کشاورزی. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️و وام و قرض دادن و گرفتن نیک است. 🔵نگارش ادعیه و حرز و نماز و بستن حرز خوب است. 💑مباشرت امشب: شب شنبه دلیل خاصی وارد نشده است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت)، باعث غم و اندوه می شود. 💉حجامت. خون دادن فصد و زالو انداختن... یا حجامت ، باعث درد در سر می شود. ✂️ ناخن گرفتن. جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود... ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 6 سوره مبارکه "انعام" است. الم یروا کم اهلکنا من قبلهم... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود و چیزی همانند آن قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز جمعه.   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه @yazahra_arak313 ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب. تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا