eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهداء والصدیقین 🍀🌹🍀🌹🍀🌹 امروز میهمان شهید 🕊 علے چیت سازیان هستیم @yazainab314
در سال ۱۳۴۱ همزمان با سال‌روز تولد حضرت اميرالموُمنين(علیه السلام) کودکي چشم بر خاکيان گشود که نور اميد در چشمان تيزبينش برق مي‌زد. در دامان خانواده مستضعف و مذهبي خود رشد کرد و با موفقيت دوران ابتدايي و راهنمايي را طي کرد، ورود او به هنرستان فني ديباج مصادف بود با قيام ملت قهرمان که مي‌رفت تا در اوج شکوه به ثمر نشيند. و او که از ابتدا انساني الهي و فردي انقلابي بود از هستي و جان خود در اين قيام مايه مي‌گذاشت. با پيروزي انقلاب اسلامي در ميان امواج خروشان مردم مسلمان وارد شد و از دم عيسوي امام(ره) تولدي دوباره يافت. پيرو فرمان امام خميني(ره) مبني برتشکيل ارتش بيست ميليوني از طريق هنرستان وارد درياچه مواج بسيج شد و در پادگان قدس مشغول سپري کردن دوره آموزش شد. 🍀🌹🍀🌹🍀🌹 @yazainab314
هوش و زکاوتش در کسب فنون نظامي طوري بود که در مدت کوتاهي به‌عنوان مربي نيروهاي آموزشي، انتخاب گرديد. علي براي تشکل بخشيدن به نيروهاي بسيجي، به همراه همرزمان اقدام به تشکيل گردان کوهستاني انصارالحسين نمود و خود مسئوليت آموزش‌هاي آنان را به‌عهده گرفت و همراه همين بچه‌ها پا به عرصه اخلاص و ايثار جبهه نهاد. و به‌عنوان مسئول دسته و بعد مسئول گروهان به پاسداري از انقلاب پرداخت. به خاطر علاقه خاصي که به گشت داشت تيم‌هاي گشتي و اطلاعات و عمليات را راه اندازي کرد. در عمليلت نفوذي مسلم بن عقيل عليرغم سن کمش ۱٤ مزدور عراقي را اسير کرده و از خاک عراق به پشت جبهه انتقال داد. که اين خود دال بر شجاعت و ايمان محکم او بود. با تشکيل تيپ انصارالحسين وي مسئول واحد اطلاعات و عمليات گرديد و در اين مسئوليت حماسه‌ها آفريد در عمليات والفجر ۲ بعد از تلاشها و دلاوري‌هاي فراوان مجروح گرديد. و مدتي در بيمارستان بستري شد در عمليات والفجر ۵ چهره فعال و موفق علي و واحدش نقش مؤثري در پيروزي‌هاي اسلام داشت. آنان والفجر ۸ را نيز با حماسه آفريني‌هاي خود در صحنه تاريخ ماندگار کردند ، به گونه‌اي که فرمانده محترم کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آنان را حافظان تنگه احد در نبرد فاو لقب داد. در اوايل سال ٦۵ با حفظ مسئوليت در واحد اطلاعات و عمليات مأموريت يافت تا محور عمليات بعد را تشکيل دهد در عمليات‌هاي کربلاي ٤ و ۵ علي با حفظ مسئوليت قبلي مسئول محور عمليات نيز گرديد. در تير ماه سال ٦٦ برادرش امير چيت سازيان که مسئول گردان فتح جهاد سازندگي استان همدان بود در عمليات نصر ٤ به شهادت رسيد. بالاخره اين مظهر صفات برجسته والاي انساني بعد از ساليان متمادي جهاد در راه خدا و زندگي علي وار در روز چهارشنبه ٤ آذرماه سال ۱۳٦٦ در خون خود غلطيد. 🍀🌹🍀🌹🍀🌹 @yazainab314
برگے از خاطرات: 🍀🌹🍀🌹🍀 فرمانده قرارگاه نجف پرسید: «جوان ریش خرمایی کیه؟» گفتیم: «مسئول اطلاعات و عملیات، یه اعجوبه ایه توی کار اطلاعات.» و از او خواستم گزارش آخر رو بده. مقابل نقشه ایستاد و انگشت روی جاده ی زرباطیه به بدره گذاشت. و مفصل گفت که فرمانده تیپ عراقی کی میاد و کی می ره و حتی اینکه تا کجا اونو با سواری می آرن و بقیه ی مسیر رو تا خط با جیپ و نفربر فرماندهی. فرمانده قرارگاه باورش نمی شد که علی و بچه هاش ظرف یک ماه، خطوط سه و چهار عراق را هم شناسایی کرده باشند!!!! 🍀🌹🍀🌹🍀 @yazainab314
برگے از خاطرات: 🍀🌹🍀🌹🍀 دمدمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچه اش مانده بودند وسط یه کوره راه ، من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی گشتیم به شهر. چشمش که به قیافه ی لرزان زن و بچه ی کُرد افتاد ، زد رو ترمز و رفت طرف اونا. پرسید: کجا می رین؟ مرد کُرد گفت: «کرمانشاه» – رانندگی بلدی؟ – کُرد متعجب گفت: «بله بلدم!» علی دمِ گوشم گفت: «سعید بریم عقب.» مرد کُرد با زن و بچه اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان! باد و سرما می پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم. لجم گرفت و گفتم: «آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟» اون هم مثل من می لرزید، اما توی تاریکی خنده اش را پنهان نکرد و گفت: «آره می شناسمش، اینا دو – سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که "امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن". تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس.... 🍀🌹🍀🌹🍀🌹 @yazainab314
روز تولد حضرت علی (ع) به دنیا آمد، یعنی سیزدهم رجب ۱۳۴۳. به خاطر این اسمشو گذاشتند علی. از شاگردی کارخانه یخ شروع کرد ، باباش نذر کرده بود سقا بشه سرِ نترسی داشت ، ساواکی و اینجور چیزا سرش نمی شد. عقلش خیلی بیشتر از سن و سالش بود ، هجده سالگی شد مربی استاد آموزش های نظامی از همه جورش؛ تاکتیک رزمی، اسلحه شناسی، اطلاعات و عملیات. نبوغ و خلاقیت بی مثال او را علی شادمانی کشف کرد. تا بیخ سنگر عراقیا می رفت. چهار گردان چشمشان به اشاره او بود. مو توی صورتش نروئیده بود که یه گروهان رو دادند دستش! توی عملیات مسلم بن عقیل، پاش تیر خورده بود اما وقتی آمد، یه تنه هفت تا اسیر هم آورد. حاج همت براش نقشه ها داشت، اما همدانی زودتر جنبید و کردش فرمانده. یه نوجوان ۱۹ ساله شد فرمانده اطلاعات-عملیات یه لشگر! تاکی!؟ تا آخر جنگ... اطلاعات و عملیات رو کرده بود دانشگاه آدم سازی. توی کلاسش هم "ممد عرب عراقی" بود که از بصره در رفته بود، هم "شیر محمد افغانی" که تو مهران باهاش گشت می رفت، و هم "علی شاه حسینی" که تکنیسین F4 که آموزش تو آمریکا رو گذاشته بود یه طرف و شده بود شاگردش! داشت یادم می رفت. توی دانشگاه علی آقا سواد ملایی و افاده های دانشگاهی هم خیلی بُرد نداشت؛ نه اینکه دانشگاهی ها در رکابش نبودند، بودند اما یه بچه صافکار روستایی زاده مثل "مصیب مجیدی" شد معاونش، چون دل شیر می خواست با علی کار کردن. شرط و مرزی هم برای یادگیری وجود نداشت؛ سراغ قفل بُر ها توی شهر می رفت، می آوردشان جبهه ازشان آدم می ساخت! البته همه ی اینایی که اسم آوردم شهید شدند؛ به عبارت این دفتر "دلیل" شدند. گشتاش شبیه یه رویاست. در زمان خودش براش افسانه ها درست کردند؛ مثل اینکه تا کربلا می ره، تو صف عراقیا وا می ایسته، اینا راست نبود اما روایت بچه هاش توی این دفتر راسته راسته. علی همون بچه مو زرد چشم آبی برای قریب ۹۰ نفر شد دلیل؛ یعنی راه رو نشون داد تا جایی که رسیدند. خودشم دنبال یه دلیل می گشت تا اینکه اون خواب به دادش رسید. اون خواب که از مصیب معاونش که توی فاو شهید شده بود، پرسید: "از کدام راهکار به این مقام رسیدی؟" مصیب هم جواب داد: راهکار "اشک"! از اینجا به بعد راه کار علی آقا به قول خودش قلف و به قول بچه مدرسه ای ها قفل شد. هر هفته با گریه بچه ها رو صدا می کرد، همون ۹ نفر رو. دلش می خواست دینش کامل بشه ، اینو به دوستاش گفته بود. زن گرفت ، یه یادگاری ازش موند که هیچ وقت ندیدش؛به اسم محمد علی. برادرش امیر هم که رفت، علی ماند با تنی زخمی که شش زخم از شش عملیات داشت. جنگ هم هفت ساله شده بود و علی دلتنگ همه چیز. سال های آخر جنگ می گفتند می خواد فرمانده بشه، اما عشق او اطلاعات بود و بچه های اطلاعات و شهدای اطلاعات. توی شناسایی؛ یعنی دلالت آخر، همه رو گذاشت سرِ کار، یه عده رو برگردوند عقب و خودش تنها رفت به جایی که دلیل امروز و فردای ما شد. 🍀🌹🍀🌹🍀 @yazainab314
شهید چیت سازیان بارها در زمان جنگ تحمیلے توانسته بود با نفوذ به خاک دشمن به زیارت امام حسین علیه السلام برود. فرماندهان عراقے اورا عقرب زرد نامیده بودند. و صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود. 🌹🍀🌹🍀🌹 سرهنگ مرتضے احمدی روایت مےکند : از زبان همرزم این شهید شنیدم که مےگفت ، وقتے در عملیاتے تمام نیروهایش شهید شدند و تنها مجبور به عقب نشینے شد ، در راه به گروهانے از عراقے ها برخورد کرد. با شهامت خود را معرفے کرد و گفت: من علے چیت سازیان هستم؛"عقرب زرد". اگر مقاومت کنید ، تا آخرین.گلوله با شما مےجنگم و الا تسلیم شوید و جان سالم به در برید. ایشان تعریف مےکرد دیده بان از دور خبر داد یک گروهان آدم در حال حرکت به سمت ما هستند ولے یک نفر به دور آنها مےچرخد. از نحوه دور زدنش بنظر مےآید علے باشد ، اما صبر کنید نزدیکتر بیایند. با نزدیکتر شدن آنها چهره ی علے نمایان شد. 🍀🌹🍀🌹🍀🌹 @yazainab314