⤴️ چه کارهایی باعث #افزایش_رزق_و_روزی می شود؟؟👆
#ثروت_در_اسلام
#رزق
•┈✾~🍃🌸🌺🍃~✾┈•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🚨سردار حاجیزاده:
💢دشمناندستبهخودکشی زدند؛ قطعا تقاص خواهند داد
فرمانده نیروی هوافضای سپاه:
🔹 تروریستها و دشمنان اسلام میخواهند حرکت نورانی ملت ایران را متوقف کنند
🔹 اگر قرار بود این اتفاق بیفتد در این چهل سال که ۱۷ هزار شهید ترور دادیم این حرکت متوقف میشد، اما امروز شاهد ادامه این حرکت ملت ایران هستیم.
🔹 دشمنان ما از ترس مرگ دست به خودکشی زدند و بدانند که قطعاً تقاص خواهند داد. ملت ایران از انتقام دست برنخواهد داشت.
🔹 راه این شهید و دیگر شهدای ترور ادامه دارد و این شهادتها رغبت و انگیزه دوستان و همکاران این شهید را برای ادامه راه او بیشتر خواهد کرد.
#ترور ✅
#انتقام_سخت ✅
🌷#شهيد_محسن_فخری_زاده🌷
•┈✾~🍃🌸🌺🍃~✾┈•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
7.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 بچه ها از ما یاد میگیرند...☝️
🌱 حضرت آیتالله خامنهای: در ذهن کودک، پدر و مادر منشاء الهام است. ۶۲/۷/۲۱
💞 #ایران_همدل
•┈✾~🍃🌸🌺🍃~✾┈•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🍂• در حسرت شهادت ؛
عاشقانه، دلتنگیت را با سردار نجوا کردی!
و ما باز با دلی پر از درد
و با آرزوی شهادت نجوایت را شنیدیم؛
و وصلت را به نظاره نشستیم...
#شهیدمحسنفخریزاده❣
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
مداحی آنلاین - ای ز بزم حق همیشه - مهدی سلحشور.mp3
3.84M
🎙 #مداحی جدید حاج #مهدی_سلحشور
🏴بمناسبت شهادت دانشمند هسته ای
▪️ #شهید_محسن_فخری_زاده
🔸به اهریمن بگو کشور من خالی از امثال فخری زاده نیست
🔹از نگاه سر به زیرش در یگانه عکس او میتوان فهمید او آقاست آقازاده نیست
•┈✾~🍃🌸🌺🍃~✾┈•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
سـرِ دوراهی گُـناه و ثـواب؛
به حُبّ شهادت فڪر ڪن؛
به نگاهِ امام زمانت فڪرڪن ...
ببين مۍتونۍ ازگناهبگذرۍ؟!
ازگناه ڪهگذشتی،از جونتم به راحتی مےگذری...
#زندگیتوامامزمانۍڪن🌱
•┈✾~🍃🌸🌺🍃~✾┈•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_سی_یکم
در حالی که از عصبانیت و ناراحتی اشکهایم بی اراده می ریخت به زمین چشم دوختم
_خدایا باور نمیکنم کسی که عاشق دیدارش شدم بخواد گردنمو بزنه .خدایا چیکارکنم .نکنه مهسا راست میگه ؟نه
, دروغه ,مطمئنم دروغه
دلم آرام و قرارنداشت با عجله مانتو عبایی بلندم را پوشیدم.روسری را مثل سری های قبل لبنانی بستم .
بدون اینکه به کسی خبر بدهم از خانه خارج شدم و به سمت امامزاده به راه افتادم.
نیم ساعت بعد در حالی که چادر نماز سفیدم را مرتب میکردم وارد صحن امام زاده شدم.
دورکعت نماز خواندم و مقابل ضریح نشستم و درد و دل کردم .از نگرانی هایم گفتم از گناهانم گفتم و طلب مغفرت کردم.حرفهای مهسا در سرم میچرخید و مرا بی قرارتر میکرد .تنها کسی که میتوانست مرا از سردرگمی نجات دهد کیان بود.
تلفن همراهم را از کیفم درآوردم و شماره کیان را گرفتم.
با شنیدن صدای کیان از ضریح چشم گرفتم وپاسخ دادم:
_سلام
_سلام خانم ادیب.حالتون خوبه ان شاءالله؟
_نمیدونم,استاد باید ببینمتون .یه سوال واسم پیش اومده باید بپرسم ازتون ولی باتری گوشیم خالیه الان خاموش میشه
_میخوایید گوشیتون رو بزنید به شارژ .من چنددقیقه دیگه تماس میگیرم
_نمیشه ,اومدم امام زاده .
_اگه ایرادی نداره من میام اونجا
_باشه منتظرتونم .
_خدانگهدار
خودم را تا رسیدن کیان مشغول خواندن قرآن کردم.
صدای مداحی در فضا پیچیده بود.
معنویت این فضا احساس خوبی را به انسان منتقل میکند.
روی نیمکتی روبه روی در ورودی نشستم تا کیان بتواند مرا پیدا کند.
به گلدسته های امام زاده نگاه میکردم که صدای کیان در گوشم پیچید
_سلام
با عجله ایستادم و به پشت سر برگشتم نگاهم به کیان و دخترچادری که کنارش بود افتاد.
با دیدن آن دختر احساس خوبم پرکشید و ته دلم خالی شد .
به زور نگاه از دخترگرفتم و به کیان چشم دوختم.
نمیدانم کیان در چشمان اماده باریدنم چه دید که گفت:
_خوبید؟
خوب !در آن لحظه نمیدانستم چه حالی دارم .نگاه از او گرفتم و در حالی که سعی میکردم بغض صدایم را تغییر ندهد .نجوا کردم
_سلام استاد.ممنونم
نگاهی دوباره به دختر که کمی عقب تر ایستاده بود کردم
_سلام خانم
استاد به دختر گفت:
_زهرا جان
آن دختر جانش بود و خودش جان من شده بود.
دخترک در حالی که لبخند میزد به سمتم آمد
_سلام بانو..
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_سی_دوم
کیان سر به زیر انداخت
_یادم رفت معرفی کنم ,ایشون زهرا خانم خواهرم هستند
با پایان حرفش به سرعت سر بلند کردم و به او نگاه کردم .
نمیدانم چرا ولی احساس کردم او میداند در دلم چه خبر است, برای همین تا نگاهم را دید نقش لبخند بر لبش نشست.
با صدای زهرا به او نگاه کردم
_از آشنایی باهاتون خوشبختم بانوی زیبا
_همچنین زهرا خانم
کیان به نیمکت اشاره کرد
_خب اگه موافقید بشینیم و شما بگید سوالی که ذهنتون رو درگیر کرده چیه؟
_بله بفرمایید بشینید
راستش نمیدونم چجوری بگم بهتون!!
زهرا چادرش را مرتب کرد و روی نیمکت کنارم نشست
_ راحت باش جانم .بگو چی باعث شده شما نگران بشید و داداش من هم از نگرانی شما شدید نگران بشه و تا اینجا با سر بیاد!!!
با چشمانی گرد شده به زهرا نگاه کردم .
زهرا نگاهی به چشمانم کرد و آهسته خندید.
کیان در حالی که خجالت کشیده بود با سرزنش لب زد
_زهراااا
زهرا دستش را روی لبش گذاشت
_سکوت میکنم که سکوت منطقی تره!!
با شنیدن لحن بامزه اش بلند خندیدم.
کیان با خنده گفت:
_از دست تو .ببخشید خانم ادیب شما بفرمایید مشکل کجاست؟
_راستش امروز داشتم با دوستم در مورد امام زمان عج صحبت میکردم وقتی بهش گفتم این روزا دلم میخواد آقا زودتر ظهورکنند تا ببینمشون , دوستم گفت..
نتوانستم ادامه جمله را بر زبان بیاورم .بغضم شکست و به گریه افتادم
کیان با نگرانی نگاهم کرد
_چرا گریه میکنید ؟بگید دوستتون چی گفت؟
_گفت من با داشتن یک گذشته سیاه و پر گناه,آلوده ام. اگه امام ظهور کنه حاضر نیست منو ببینه و بخاطر گناهانم گردنم رو میزنه.گفت بعدا بخاطر دعای ظهور پشیمون میشم
زهرادستم را فشرد
_ای جانم, عزیزم واسه همین داری مثل ابر بهار اشک میریزی.خوش به حالت عزیزم .شک نکن آقا خیلی دوست داره .تو روحت خیلی پاکه.ظاهرت هم که خیلی محجبه است حتی از بعضی از چادری ها هم با حجاب تری!
_ولی من قبلا ظاهرم این مدلی نبود .استاد میدونند
کیان که انگار تا به اون لحظه متوجه ظاهرم نشده بود دوباره نگاهم کرد و این بار برخلاف همیشه که سعی میکرد لبخندش را نبینم ,لبخندی از سر رضایت زد
_حق با زهراست.شما روحتون پاک بوده که عیب ظاهرتون رو هم درست کردید.
میدونید انسان وقتی توبه میکنه مثل زمانی که متولد میشه پاک میشه.شما الان از همه ما پاکترین ,پس بخاطر این حرفها خودتون رو ناراحت نکنید.حالا میرسیم به گردن زدن توسط امام,
ببینید در این قضیه توطئه ای وجود داره و میخوان افکار عمومی را نسبت به آقا تخریب کنن !!!
_یعنی چی این توطئه است؟
_ببینید این توطئه اثراتی را به دنبال داره و اون, مهدویت زدایی و انتظار زدایی هستش، یعنی اگر جامعه ای معتقد شد که امام زمان(عج)قراره بیاد تا هر کسی را که مرتکب گناه شده گردن بزنه، پس آمدنش توجیه نداره و کسی نباید منتظر حضرت مهدی(عج)
باشه و با این تفکر اصل انتظار که افضل اعماله، از بین میره.تا اینجا متوجه شدید؟
_بله
_ یه جا یه تحقیقی خوندم که خیلی جالب بود تو اون تحقیق اومده بود که در دهه هفتاد یکی از دانشجویان در تهران پایان نامه ای
در رابطه با امام زمان(عج)داشته که در آن پرسیده شده بود آیا دوست دارید حضرت مهدی(عج)در زمان زندگی شما ظهور کنه؟
74 درصد افراد پاسخ منفی داده بودن و دلیلشون این بود که اگر امام(عج)بیاد هر کسی را که گناه کرده باشه از بین میبره.
امام زمان(عج)ظهور نمیکنن تا گردن گناهکاران را بزنن چرا که اگر قرار بود کسی که گناه انجام داده توسط حجت خدا مجازات بشه،
پیامبر اسلام(ص) برای انجام این کار اولویت داشت و مسئله دوم اینکه اگر امام(عج) بخواد چنین کاری انجام بده، پس چرا خدا روز قیامت را قرار داده ؟
اگر منجی عالم بشریت بخواد افراد گنهکار را نابود کنه پس چرا خدا توبه را تا زمان مرگ قرار داده ؟یادتون نره که وظیفه امام زمان(عج)اینکه ناامید را امیدوار کنه، یعنی دست گناهکاران را بگیره و راه درست را نشون بده و این عمل تنها برای شیعیان نیست بلکه همه ادیان و فرقه ها را شامل میشه
ایشون اومدند تا راه راست را به آنها نشان بدهند ولی با کسانی که در قرآن از آنها به عنوان فاسقین(افرادی که حجت را دیدند و نپذیرفتند و آن را باطل خواندند )نام برده شده، به مبارزه بر میخیزند.متوجه شدید؟
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_سی_سوم
در حالی که با فهمیدن واقعیت دلم گرم شده بود ,لبخند زدم
_بله .خیلی ممنون استاد .ببخشید که به زحمت انداختمتون
_این چه حرفیه خوشحالم که تونستم پاسخ سوالتون رو بدم
زهرا لبخندی زد
_خب دختر خوب حالا که فهمیدی آقا گردنتو نمیزنه حداقل یکم بخند.نترس اگه بخندی کسی نمیگه زشت میشی
خندیدم
_خیلی خوشحالم که باهاتون آشناشدم زهرا خانم
_من بیشتر خوشحال شدم .از این به بعد هم بهم بگو زهرا, نه زهراخانم .احساس پیری میکنم ننه.من هنوز اول چلچلیمه!!!
با تموم شدن حرفش خندید و مرا هم به خنده انداخت
_باشه زهرا جون
_آفرین دختر خوب راستی اسمت چیه بانو؟
_اسمم روژان عزیزم
_چه عالی .شمارم رو بهت میدم هرموقع دوست داشتی بهم زنگ بزن .البته اگه منو به عنوان دوستت قبول داری
_باعث افتخاره عزیزم من از خدامه یه دوست مهربون مثل شما داسته باشم
. کیان از روی نیمکت بلند شد
_خب با اجازتون مادیگه بریم
_اختیاردارید اجازه منم دست شماست .بازم ممنون استاد به زحمت افتادید.و ممنون که باعث آشنایی من با زهراجون شدید.
_زحمتی نبود شما رحمتید .امیدوارم بعدها بخاطر آشنایی با زهرا پشیمون نشید !!.یه سفردرپیش دارم دعا کنید خدا کمکم کنه و بتونم به این سفر برم
_امیدوارم کارهاتون رو به راه بشه و بسلامت برید و برگردید.
_هرچی خدابخواد, برگشت مهم نیست مهم اینه خدا این بنده گنهکارش رو قبول کنه.
زهرا با شنیدن حرفهای کیان با گریه زمزمه کرد
_ کیاان توقول دادی حرفی از رفتن دیگه نزنی
با اتمام حرفش در حالی که گریه میکرد از ما دور شد.
من که از رفتار زهرا مات و مبهوت مانده بودم ,پرسیدم
_زهرا جون چرا گریه کرد ؟مگه کجا میخوایید برید؟
_زهرا جان الکی شلوغش میکنه .سعادتم شاید تو این سفر بشه .اگه قسمت شد برم ,این هفته که اومدید کلا بهتون میگم.شمافقط دعا کنید همه چیز درست شه.
_امیدوارم به قول خانجونم هرچی خیره پیش بیاد براتون.
_به دلم افتاده با دعای شما گره کارم باز میشه پس لطفا همیشه موقع نماز دعام کنید.
_چشم براتون دعا میکنم فقط امیدوارم بعدا بخاطر دعام پشیمون نشم!
کیان برای اولین بار بلند خندید و من در دل قربان صدقه خنده هایش شدم .
کیان در حالی که هنوز آثار خنده برلبانش بود ،گفت:
_ خب دیگه با اجازه من برم ببینم زهرا کجا رفت .اگه وسیله ندارید برسونیمتون؟
_ ممنونم وسیله هست شما بفرمایید .از طرف من با زهراجون هم خداحافظی کنید .لطفا شماره اش رو واسم بفرستید.ممنون
_چشم ,خدانگهدار یاعلی
_خدانگهدار
کیان رفت و دل مراهم با خود برد.روی نیمکت نشستم و زیر لب زمزمه کردم
_ای بی خبر ز دلم به خدا میسپارمت
ای ماه شبهایم به خدا میسپارمت
#پروفایل
خدای من
نه آنقدر پاکم که کمکم کنی
و نه آنقدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چقدر تلاش کردم
نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم
که بی تو یعنی "هیچ" یعنی "پوچ"
خدایا هیچ وقت رهایم نکن ...
#خدایا_دوستت_دارم
#التماس_دعا_برای_ظهور
•┈✾~🍃🌸🌺🍃~✾┈•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#شہیدانہ🌸
✔️شهدا همیشه آنلاین هستند
ڪافیه دلت رو بروزرسانے ڪنے😊
اون موقع مےبینے ڪه در تڪ تڪ⤵️
لحظات در ڪنارت بودند...««
هستند...→↓•••
وخواهند بود...😇🍃»»
•┈✾~🍃🌸🌺🍃~✾┈•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314