eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
نصفِ همین هایی که هشتگ میزنن نه به عزاداری و مخالف برگزاریِ هیئت ها هستن، یکبار اومدن از نزدیک ببینن
دشمن شناس باشید...! حرفایِ دشمن رو بکشید بیرون.. نه اینکه همصدا بشی باهاش! شهید همت یه جمله معروف دارن میگن که: هرگاه در جنگ جبهه خودی را گم کردی ببین اتش دشمن کدام سمت را میکوبد همان جبهه‌ِ خودی است..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🖤• جانِ شش ماهه شد فدای حسین (ع) جانِ عالم فدای شش ماهه💔 *السَّلامُ عَلَى الطِّفلِ الرَّضیـعِ الصَّغیرِ* シ︎ ❥︎ @yazainab314 🥺🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ یک تجربه عاشقانه 👈🏼 حسین(ع) تو را با خود خواهد برد ... シ︎ ❥︎ @yazainab314 🥺🖤
💌 پیام معنوی 💌 シ︎ ❥︎ @yazainab314 🥺🖤
روضه خانگی - حضرت علی اصغر(ع) - 691.mp3
5.86M
🎙با خنده‌ات آتش مزن بر روی من بابا علی ... 🔻روضه (ع) ⏱ | 05:00 👤استاد مسعود シ︎ ❥︎ @yazainab314 🥺🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌿🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻 🌻 ༻﷽༺ _سلام سیدجان، خبرا به اونجا هم رسید؟ حرکت کردی؟ خب، پس بیا اینجا؛ نه... من به حاج علی زنگ زدم، اونم داره آماده میشه. مامان زهرا میاد اینجا پیش مامانم تا بچه ها رو نگهدارن؛ منتظرتیم، یا علی... ارمیا: حاج علی و سید محمد هم هستن؟ آیه: آقامسیح و آقایوسف هم چند وقتیه هستن. ارمیا اخم کرد: _پس فقط منو جا گذاشتید؟ صدرا: نخیر؛ شما خط مقدم بودید! ارمیا: پس چرا ایستادید؟ بجنبید دیگه! آیه لبخند زد...ساعاتی همگی به سرعت مشغول بودند؛ حتی برخی از محبوبه خانم هم لباس و غذا و داروهایی که در خانه داشتند را اقوام آورده بودند. محمد مشغوِل بندی داروها و یادداشت برداری سید دسته برای خرید داروهای موردنیازشان بود. سایه در حی گفت: _تو که فردا عمل داشتی، چطوری میخوای بری؟! سید محمد دست از کار کشید و به همسرش لبخند زد: _خانم، بری نه نیمه میشه ، بریم ، مگه رفیق راهی؟ سایه دستی به روسری سرمه ای رنگ مدل لبنانی بسته‌اش کشید و موهای خیالیش را داخل داد: _نخیرم؛ من با گروه دکتر زند میرم، مثل همیشه اونجا میبینمت؛ حالا مریضات؟ اتاق عمل فردا؟ _با دکتر رضایی صحبت کردم به جای من میره اتاق عمل. _مگه برگشته ایران؟ سید محمد: دو سه روزی میشه که برگشته. _محمد! سید محمد همانطور که دوباره مشغول به کار شده بود با لبخند، زیرچشمی نگاهی به سایه اش کرد. در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314
🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻