🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_یک
آیه: پیش رها!
ارمیا: میمونی یا میای؟
آیه: هر وقت زینب آمادگی داشت میام.
ارمیا: به صدرا زنگ میزنم.
آیه: باشه. مطمئن باشم تموم شد؟
ارمیا: اعتماد نداری بهم؟
آیه: بیشتر از چشمام!
ارمیا: پس دیگه بهش فکر نکن!
آیه: دل دخترم شکسته!
ارمیا: اونی که چیز مهمی از دست داده، محمدصادق هستش. زینبم که چیزی از دست نداد! یک روز محمدصادق از این روزاش پشیمون میشه و سودی نیست.
آیه: اما بعضیا هیچ وقت نمیفهمن چی رو از دست دادن! هیچ وقت! و همیشه حق به جانب میمونن و زندگی میکنن!
ارمیا: اون دیگه نهایت بدبختیشونه! چون خدا بهشون داد و نفهمیدن!
***********
احسان تازه از اتاق بیمارش خارج شده بود
که تلفن همراهش زنگ خورد. با دیدن شماره ثابت ناشناس، متعجب تماس را وصل کرد.صدای گریان زنی از پشت خط می آمد. بعد از چند الو
الو صدا را شناخت. معصومه بود.
معصومه: الو! الو!احسان! تو رو خدا جواب بده!جون مادرت! هستی پشت خط؟
احسان: بله. چیزی شده؟چرا گریه میکنید؟
معصومه با گریه گفت: دستم به دامنت. مهدی و صدرا تلفناشونو جواب نمیدن. تو رو خدا به صدرا بگو بیاد. من کلانتری هستم. جون شیدا...
احسان حرفش را برید: معصومه خانوم! اینقدر قسم نده. درست بگو کجایی که بیایم سراغت.
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_دو
معصومه آدرس را گفت و احسان سریع از بیمارستان خارج شد. صدرا که احسان را پشت در دید متعجب شد: زود به زود دلت تنگ میشه برامون؟
احسان گفت: معصومه بهم زنگ زد.
ابرو در هم کشید و خواست حرفی بزند که احسان ادامه داد:
کلانتریه!گرفتنش!کمک میخواد!
صدرا دستی درون موهایش کشید که مهدی گفت: بابا!تو رو خدا برو ببین چی شده!
میان دل نگرانی های اهالی خانه، صدرا به همراه احسان و مهدی راهی شدند...
صدرا به همراه احسان وارد کلانتری شد. مهدی با تمام دل نگرانی هایش ترجیح داد داخل خودرو بماند و با مادر بی مهرش زو به رو نشود.
صدرا پس از پرس و جوهای بسیار کلافه و نالان روی زمین نشست و دستش را روی سرش گذاشت.
احسان به سمتش دوید و گفت: چی شده عمو؟ چرا گرفتنش؟
صدرا نالید: به جرم قتل!
احسان بهت زده گفت: قتل؟ کی رو کشته؟
صدرا دستانش رو کلافه روی صورتش کشید: پسر شوهرش رو!
احسان هم زانوهایش سست شد و روی زمین افتاد. سربازی به سمتشان آمد و از آنها خواست روی زمین کلانتری ننشینند.
مهدی بیرون منتظرشان بود. صدرا که مقابل چشمان نگران پسرش قرار گرفت دست و دلش لرزید. آخر پسرش لب زد: مامانم؟
صدرا دلش برای مادرانه های رها سوخت. دلش برای بی مادری های پسرش، یادگار برادرش سوخت!
صدرا: کار سختیه!
مهدی: تو بهترینی بابا!
صدرا: گاهی از دست بهترین ها هم کاری بر نمیاد!
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻
♦️ #ساعت_هشت_عاشقی
🔸️️ساعت هشت هر شب و یک قرار
🔹️دو قطره اشک به چشم و دعای اذن دخول
🔹️اجازه میدهی ای هشتمین نگار رسول؟
🔸️ألسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی ابنِِ موسی الرّضٰآ المُرتَضٰی(علیه السلام)
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
#ورزشی
#شبکہخبریاوران
📷عکس جالبی از صفحه ورزشی روزنامه فرهیختگان درباره بازی امروز ایران و کره جنوبی با ترکیبی از فیلم اسکوئید گیم ( بازی مرکب )
هدایت شده از 🌿 فروشگاه نسل ظهور
اینم برا دخترامون😍✊🏻
میتونید به مادرتون هدیه بدید تا کلللیییی ذوق کنه😎🤩
یا به آبجی هاتون 🤪
و یا به دوستای مهربونتوووون😻🤝
ست دستبند و انگشتر مسی 💛
🎁 هدیه : 33000 تومن
#ست_بدلیجات👊🏻🌸
#انگشتر 💍
#دستبند 🌿
برای ثبت سفارش به آیدی زیر رجوع کنید 😉🤭
@yazahra4565 ✨
●♡● @Nassle_Zohor ●♡●
#ثواب_یهویی🍂
سه³ بار ذکر تسبیحات اربعه بگو🌱
سُبحانَ اللّه وَالْحَمدُاللهِ ....
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
#اندکی_تامل
هیئت میریم ..
#پروفایلامون خفن ..😎
یا تسبیح📿 داریم
یا #انگشتر عقیق و دُر ..
عکس داریم تو #سنگرای راهیان نور
عکس "بین الحرمین"
نزدیک اربعین #استوریای حسرت ..
و... کلی نشونه که باعث شده به خودمون میگیم #حزب_اللهی
💥ولی حاجی
یه نگاه بنداز ببین #معرفت داری⇲
که #امام_زمانتم حال کنه
که تو سربازشی ...⁉️⁉️⁉️
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
4_6037272259100412516.mp3
3.26M
🔊 #صوتی | تنظیم #استودیویی
📝 دوباره مضطرم...
👤 کربلایی حمید #علیمی
▪️ #امام_حسین
👌 #پیشنهاد_دانلود
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
¹¹:¹¹ pm🍃
اللهم عجل لولیک فرج بحق ضامن آهو ﴿علیه السلام﴾ 💔🌿
🌹 #سلام_امام_زمانم ♥️🥺
سلام بر تو
ای مولایی که دستگیر درماندگانی.
بشتاب ای پناه عالم
که زمین و زمان درمانده شده!
🌼 السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ
🌼 ...وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ و
🌼 سلام بر تو اي پرچم برافراشته
🌼 سلام بر تو ای فريادرس
🌼 و ای رحمت گسترده
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃